مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
ارباب را به خانه بیاور!
گفتاری کوتاه در باب مراقبه و روشنیدگی
نخستین و اساسیترین کار این است که درونت را از تمامیِ افکار پاک کنی و این طبعاً کار سادهای نیست!
اما این را بدان: موضوع این نیست که انتخاب کنی تا افکار خوب را در درون نگه داری و افکار بد را بیرون بریزی.
برای یک مراقبهکننده تمامی افکار فقط آشغال هستند؛ موضوع خوب و بد در میان نیست.
افکار، فضای درونِ تو را اِشغال میکنند و به سبب همین اِشغال، وجود درونی تو نمیتواند مطلقاً ساکت شود.
پس افکار خوب همانقدر بد هستند که افکار بد؛ تمایز و تفاوتی میان آنها نگذار؛ بچه را با آبِ وان به بیرون پرتاب کن!
مراقبه نیاز به سکون مطلق دارد؛ سکوتی چنان ژرف که هیچچیز در درون تو برهم نخورد.
زمانی که دقیقاً درک کردی که مراقبه چیست، دستیابی به آن دشوار نیست. مراقبه حق مادرزادی ما است؛ ما قطعاً قادر هستیم که آن را داشته باشیم؛ ولی نمیتوانی هردو را باهم داشته باشی: ذهن و مراقبه را باهم.
ذهن یک اختلال است.
ذهن چیزی نیست جز دیوانگی معمولی.
باید به ورای ذهن و به فضایی بروی که هیچ فکری هرگز به آن وارد نشده است، جایی که هیچ تخیلی در آن عمل نمیکند، جایی که در آن رویایی برنمیخیزد، جایی که فقط هستی؛ فقط یک هیچکس.
مراقبه بیشتر یک ادراک است تا یک انضباط.
چنین نیست که باید کار زیادی انجام بدهی؛ برعکس، نباید هیچ کاری بکنی بهجز اینکه بهروشنی درک کنی که مراقبه چیست. خودِ همین ادراک عملکرد ذهن را متوقف خواهد کرد آن ادراک درست مانند اربابی میماند که در حضور او خدمتکاران از نزاع و دعوا با یکدیگر دست برمیدارند و یا حتی باهم صحبت هم نمیکنند؛ ناگهان ارباب وارد خانه میشود و سکوت برقرار میگردد؛ و خدمتکاران شروع میکنند به مشغول بودن؛ دستکم نشان میدهند که سرگرم کاری هستند!
لحظهای پیش، آنان باهم بحث و نزاع میکردند و هیچکس هیچ کاری انجام نمیداد...
درک اینکه مراقبه چیست، دعوت از آن ارباب است.
ذهن یک خدمتکار است.
لحظهای که ارباب وارد خانه میشود، همهجا ساکت میشود؛ ذهن با تمام خوشیهایش ناگهان در سکوتی مطلق فرو میرود.
زمانی که به فضای مراقبهگون دست یافتی، دستیابی به روشنیدگی (اشراق) دیگر فقط موضوع زمان است.
نمیتوانی آن را تحمیل کنی. فقط باید یک انتظار باشی؛ با شوقی عظیم تقریباً مانند گرسنگی یا تشنگی شدید؛ بدون کلام...
در مراقبه، آن شوق درست مانند تشنگی برای روشنیدگی میشود و یک انتظار همراه با شکیبایی، زیرا که روشنیدگی پدیدهای بسیار بزرگ است و تو بسیار نحیف هستی. دستهای تو نمیتواند آن را بگیرد؛ در دسترس تو نیست.
روشنیدگی خواهد آمد و تو را فرا خواهد گرفت، ولی تو نمیتوانی برای فراخواندنش هیچ کاری بکنی.
تو بسیار کوچک هستی؛ انرژیهای تو بسیار اندک است...
ولی هرگاه واقعاً با شکیبایی و با شوق و اشتیاق فراوان منتظر باشی، خواهد آمد.
در لحظهی درست خواهد آمد.
همیشه آمده است.
اوشو (The New Dawn, Chapter 16)
برگردان: محسن خاتمی
ویرایش: فرهاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
آپاندیس، انگشت کوچیکه رو فرستاده پایین؛ دندون عقلو بالا!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
هنر «مادر شدن»
مطلبی دیگر از این انتشارات
این خردمندِ نازنین با دنیای غریباش!