آفرین آمریکا!


* اوشو و پیروانش در دهه‌ی هشتاد میلادی زمین بایر و بی‌آب و علفی در ایالت اُرِگان آمریکا را خریداری کرده و آن را به بهشت کوچکی بدل ساختند؛ اما پس از مدت کوتاهی بر اثر هجوم همه‌جانبه‌ی پیروان اوشو از سراسر آمریکا به این منطقه، دولت وقت (به ریاست جمهوری رونالد ریگان) که احساس ناامنی کرده بود منطقه را با بمب‌افکن تهدید و تخلیه و اوشو را بازداشت کرد. اوشو را یک شب در بازداشتگاه نگه داشتند، غذایش را با فلز رادیواکتیو «تالیوم» مسموم کرده، وی را از آمریکا اخراج کردند.
این سخنرانی کمی پس از اخراج وی از آمریکا انجام شده است؛ زمانی که او و پیروانش را از بیست‌ و چند کشور دیگر نیز اخراج کردند تا سرانجام به زادگاهش هند بازگردد. اوشو کمی پس از این واقعه با تحلیل رفتن بدنش در هند از دنیا رفت تا سرنوشت «سقراط» و «حلاج» دیگری در سال‌های پایانیِ قرن بیستم رقم بخورد.

پرسش: استاد! چند روز پيش گفتيد كه انسان هشيار می‌تواند ردّ پاي پرنده در آسمان را دنبال كند. ردّ پاي شخصي كه به اشراق رسيده باشد را چطور؟
آيا آن ردّ پاها تشعشع و رايحه آن شخصِ بيدار را براي مدت زيادي نگه می‌دارند؟
آيا مانند تشعشع اتمي است؟ آيا اگر كسي در آن ردّ پا گام بگذارد، مبتلا می‌شود؟
اگر پاسخ آري است، پس آمريكا بايد هشيار باشد كه آن صحراي مركزي اُرِگان را كه زماني به يك واحه تبديل شده بود، «منطقه‌ي خطر ابتلا به تشعشع» اعلام كند:
«هشدار! منطقه‌ی خطر! آگاهي بسيار بالا، دور بايستيد!»
گفته شده كه آخرين كلام گُرجيف اين بود: «آفرين آمريكا!»
من در تخيل خود اين را به آن افزودم: «ولي آمريكا، حيف؛ از دست دادي!»
و واقعيت اين است كه آمريكا شما را از دست داد.
و حالا به نظر می‌رسد كه آمريكاي جنوبي هم شما را از دست می‌دهد.
باگوان، آيا ممكن است كه حماقت بشري بتواند مانع تحقق آگاهی كيهانی شود؟

اوشو: در حماقت بشری هيچ قدرتی نيست كه بتواند مانع تكامل آگاهي شود.
فقط به اين سبب قوي به نظر می‌رسد كه اكثريت مردم در آن بار آمده‌اند و براي آن شرطي شده‌اند.
مردم از همان ابتداي كودكي از رشد كردن منع شده‌اند، ولي اين نمی‌تواند مانع تكامل يافتن آگاهي شود.
زماني كه نهضت تكامل به قدر كافي گشتاور گردآوري كند، شايد تمامي چهره‌ی جهان را عوض كند.
و اينك زمانش است كه گشتاور به دست آورد. ديگر امكاني براي تنبل ماندن وجود ندارد: آينده کوتاه‌تر و کوتاه‌تر می‌شود. يا حماقت تمام زمين را نابود می‌کند، يا این‌که تكاملي آگاهانه می‌تواند انساني جديد را به دنيا بياورد.

انتخاب چنان روشن است كه فكر نمی‌کنم، هرچقدر هم كه انسان خوابيده باشد، به‌جای مرحله‌ای تازه در زندگي انسان، خودكشي را انتخاب كند.

خواب انسان شكسته خواهد شد و روزها بسيار اندك هستند، می‌توانی قدري بيشتر بخوابي.
و به ياد داشته باش: قبل از صبح، شب يقيناً بسيار تاريك می‌شود، ولي نيازي نيست بترسي، شب كه تاریک‌تر بشود، مژده‌ی فرارسيدن صبح است. ما خيلي به آن نزديك هستيم.

و اين درست است كه انسان بيدار، در هركجا كه زندگي كند، حركت كند، بنشيند، ارتعاش خاصي از خودش برجاي می‌گذارد كه قرن‌ها باقي می‌ماند.
آنان كه به قدر كافي حساس باشند از آن تأثیر می‌گیرند.

و فكر تو خوب است: آمريكا بايد آگاه باشد كه آن كوير كه ما آن را به بهشتی بدل كرديم، خطرناك است. آنان مرا با زور از آمريكا بيرون راندند و فكر مي كردند كه من خطرناك هستم.
آنان آن محفل (Commune) را نابود كردند و فكر مي كردند كه خطرناك است.

ولي چيزهايي نامريی وجود دارند كه آنان نمی‌توانند نابود كنند، برعكس، آن چيزهاي نامريي آنان را نابود خواهد كرد... نه اينكه آنان را بُـكشد، ولي آنان را متحول خواهد ساخت.

آنان چگونه می‌توانند مانع به اشراق رسيدن آمريكا شوند؟
شايد من قادر به رفتن به آمريكا نباشم، ولي آمريكا می‌تواند نزد من بيايد!
و ما نيازي نداريم كه تمام آمريكا نزد من بيايد، ما فقط به چند موجود هوشمند نياز داريم كه بتوانند آن آتش را به وطن ببرند.

باوجودي كه آمريكا با من و مردم من بدرفتاري كرده، من هنوز بر جمله‌ی گرجيف اصرار دارم.
«آفرين آمريكا!» زيرا دولت آمريكا، آمريكا نيست.
این‌ها فقط چند احمق منتخب‌اند! كل آمريكا طعمي ديگر دارد. از هر كشور ديگر
معصوم‌تر است، زيرا از هر كشور ديگر جوان‌تر است.

و براي رسيدن به اشراق، پايه‌ی ضروری، معصوم بودن است.

كشورهاي قديمي گذشته‌ای طولاني دارند و براي همين شرطي شدگي بيشتر دارند.
آمريكا شرطي شدگي ندارد، فقط سیصد سال. اين زياد نيست، فقط لایه‌ای نازك است كه
می‌توان به‌آسانی پوست كَند. شايد به همين دليل است كه دولت آمريكا زياد از من ترسيد!

آنان واقعاً در يك ترس رواني به سر می‌برند.
آنان سعی بسيار كردند كه من نتوانم آنجا بمانم. آنان از كشورهای كوچك باج‌خواهي کرده‌اند و آن‌ها را تهديد کرده‌اند؛ و ما دنبال مکان‌های جديد هستيم، ولي هركجا كه بگرديم، به هر كشوري كه مراجعه می‌کنیم، آمريكا بی‌درنگ پيش از ما به آنجا می‌رسد زيرا تمامي تلفن‌های ما شنيده می‌شود.

تعجب خواهيد كرد كه تمامي تلفن‌های ما از سفارت آمريكا رد می‌شوند، همه‌چیز اول به سفير آمريكا می‌رسد. آنان می‌دانند كه ما دنبال كجا هستيم، از كجا عمل می‌کنیم و مردم ما در كجا كار می‌کنند و بی‌درنگ، قبل از اينكه مردم ما به آنجا برسند، فشار آنان بر دولت آنجا وارد شده است.

«رونالد ریگان» و پاپ «ژان پل دوم»؛ دو شخصیتی که در دستگیری و مرگ اوشو، نقش مستقیم داشتند.
«رونالد ریگان» و پاپ «ژان پل دوم»؛ دو شخصیتی که در دستگیری و مرگ اوشو، نقش مستقیم داشتند.


فقط دو روز پيش در ايرلند امور ساده بودند. ما آماده بوديم تا زميني از مردي در آنجا خريداري كنيم به اين شرط كه براي جمع ما يك رواديد اقامتي بگيرد. قلعه‌ای بزرگ و زيباست كه تماماً بازسازي شده است. او قيمت زيادي می‌خواست. گفتيم، «ما می‌پردازیم، ولي اين مسئوليت تو است كه تمام امكانات دولتي و تسهيلات را فراهم كني.»
و او مطلقاً مطمئن بود كه می‌تواند. او يك «دوك» بود و نفوذ زياد دارد.

ولي همين امروز خبر دادند كه دولت آمريكا به دولت ايرلند فشار آورده است. هیچ‌کس هنوز به ايرلند نرفته است، ولي فشارها به اين دليل بوده كه تلفن‌های ما تحت پيگيري هستند؛ و آن دوك بسيار تعجب كرده بود. او به ما خبر داد، «ناگهان دولت ترسيده است.» او مطلقاً يقين داشت كه مشكلي نخواهد بود، دولت راضي بود. فقط يك فرايند معمولي مانده بود، اقامت‌های دائم در طول شصت روز صادر می‌شدند. ولي اينك او ترسيده است، فشار زيادی بر او وارد شده است.

و نوع فشاري كه آمريكا به كشورها وارد می‌آورد نشان می‌دهد كه در هيچ كجا آزادي وجود ندارد. نوع قديم بردگي سياسي از بین رفته است، نوعي بردگي اقتصادي جايش را گرفته است.

آنان آن كشور را تهديد كردند: «اگر می‌خواهید به او و مردمش اجازه بدهيد كه در كشورتان باشند، تمام وام‌ها را پس بدهيد!» و آمريكا به هر كشور ميلياردها دلار پول وام داده است و خوب می‌دانسته كه آن‌ها قادر به بازپرداخت نخواهند بود، هرگز نخواهند توانست آن‌ها را بپردازند!

«اگر نمی‌توانید پول را به ما پس بدهيد، ما نرخ بهره را زياد خواهيم كرد.
همچنین اگر بازهم بخواهيد به او و مردمش اجازه بدهيد، از وام‌هاي آتي خبري نيست.»

وام‌هايي كه مجوزش گرفته شده و ميلياردها دلار برای امسال است...

«آن وام‌ها بی‌درنگ ملغی می‌شوند.»

اين براي يك كشور فقير خيلي زياد است... و تمام كشورها فقير هستند.
آن‌ها نمی‌توانند وام‌هايشان را پس بدهند، نمی‌توانند آن مقدار بهره بپردازند و نمی‌توانند تمام پروژه‌هایی را كه شروع کرده‌اند به اتمام برسانند. جاده‌ها يا بیمارستان‌ها يا دانشگاه‌ها يا پل‌ها يا خطوط راه‌آهن همگي نیمه‌کاره هستند و اگر آن وام‌ها نرسند، تمام اقتصاد به‌سادگی سقوط می‌کند.

در اینجا يك وزير گفته: «دست‌کم يك چيز روشن شده است، كه ما دچار توهم هستيم كه مستقل هستيم. ما مستقل نيستيم. هیچ‌کس نيست!»

ولي اين فقط دولت آمريكاست. آن را با آمريكا برابر نسازيد.
مردم آمريكا معصوم‌ترين، تازه‌ترین و جوان‌ترين مردم هستند و قادر هستند به انسان جديد تولد ببخشند.

هرچه بر سر من و مردم من بيايد، من با جرج گرجيف مخالفت نخواهم كرد!

فصل بيست و پنجم؛ آفرين، آمريكا! (هفتم ژوئن 1986)
برگردان: محسن خاتمی
با اندکی ویرایش