مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
زندگی یک زن است!
شنیدهام ملانصرالدین به یکی از مریدانش میگفت زندگی مانند یک زن است.
تعجب کردم و خوب گوش دادم که ببینم چه میگوید.
او میگفت: «مردی که بگوید زن را درک میکند، لاف میزند. مردی که فکر میکند زنان را درک میکند، گول خورده است. مردی که تظاهر کند زنان را میشناسد، گنگ است. مردی که بخواهد آنان را درک کند، فقط مشتاق است و در انتظار! از سوی دیگر، مردی که نگوید زنان را درک میکند؛ فکر نکند که زنان را میشناسد؛ تظاهر به درک آنان نداشته باشد و حتی نخواهد آنان را بشناسد، او زنان را درک میکند!»
و زندگی نیز چنین است...
زندگی یک زن است!
اگر سعی کنی زندگی را درک کنی، حتماً مغشوش خواهی شد!
درک کردن را کاملاً فراموش کن. فقط آن را زندگی کن، آنگاه آن را درک خواهی کرد...
معنی اینکه میگوییم زندگی اسرارآمیز است همین است. میتوان آن را زندگی کرد ولی نمیتوان آن را حل کرد.
میتوانی زندگی را بشناسی ولی نمیتوانی بگویی که چیست. معنی اسرارآمیز همین است. وقتی میگوییم زندگی یک راز است، منظور این نیست که زندگی یک مشکل است.
مشکل را میتوان حل کرد. راز چیزی است که نمیتوان حل کرد.
غیرقابلحل بودن، در ذات آن است؛ و خوب است که زندگی را نمیتوان حل کرد، وگرنه آنوقت چه میکردی؟ فقط به این فکر کن:
اگر زندگی اسرارآمیز نبود و کسی میآمد و آن را برایت توضیح میداد، آنوقت چه میکردی؟ چیزی جز خودکشی باقی نمیماند!
حتی این کار هم بیمعنی به نظر میرسید.
زندگی یک راز است؛ هرچه بیشتر آن را بشناسی زیباتر میشود. ولی هرچه کمتر بشناسی، لحظهای میرسد که ناگهان شروع میکنی به زیستناش، شروع میکنی به جاری شدن با آن. یک ارتباط انزال گونه orgasmic بین تو و زندگی رشد میکند، ولی نمیتوانی دریابی که این رابطه چیست.
زیبایی آن نیز همین است.
و آری، آغاز و پایانی ندارد
زندگی چگونه میتواند آغازی داشته باشد و پایانی داشته باشد؟ آغاز یعنی اینکه چیزی از هیچچیز به وجود آمد و پایان یعنی که چیزی وجود داشت و به هیچی رفت.
این رازی بزرگتر است!
آیا میتوانی خطی را تعیین کنی و بگویی که از این لحظه زندگی شروع شد؟ چنانچه الهیون مسیحی عادت داشتند بگویند... آنان میگویند که درست چهارهزارسال قبل از میلاد مسیح، زندگی در یک روز دوشنبهی خاص آغاز شد! البته، باید صبح هم بوده باشد! ولی چگونه میتوانی آن را دوشنبه بخوانی اگر قبل از آن یکشنبهای وجود نداشته؟ و چگونه میتوانی آن را صبح بخوانی اگر قبل از آن شبی وجود نداشته است؟
نه، نمیتوانی خطی بکشی، این احمقانه است. خط کشیدن ممکن نیست زیرا حتی برای کشیدن آن خط نیز به چیزی نیاز داری. نیاز داری که قبل از آن چیزی باشد، وگرنه تعیین مرز ناممکن است.
وقتیکه دو چیز وجود داشته باشند میتوانی مرزبندی کنی، ولی اگر فقط یکچیز باشد، چگونه میتوانی خط بکشی؟
فقط به سبب وجود همسایه است که میتوانی دور محوطهی خانهات را نرده بکشی. اگر همسایهای وجود نداشته باشد، چیزی ورای نردهها نباشد، نرده نمیتواند وجود داشته باشد. اگر مطلقاً هیچچیز ورای نردهها نباشد، نردههای تو در هیچی فرو میروند.
و شروع نکن به اینکه در موردش فکر کنی وگرنه زندگی را از دست میدهی، زیرا تمام وقتی را که صرف فکر کردن در موردش کنی، فقط تلف کردهای. از آنوقت و از این مکان و از این انرژی برای زندگی کردن استفاده کن!
اوشو – هنر مُردن
برگردان محسن خاتمی
ویرایش: فرهاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
عشق؛ نیرنگی کثیف!؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
هدف از زندگی چیست؟... نه، واقعا!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا پیامبر یا مُرشد «زن» نداریم؟