نگاهی دوباره به «اخلاقیات»

◄ اخلاقیات مذهب نیست، باوجودی كه یك انسان مذهبی همیشه اخلاقی است، ولی نه برعكس:
یك انسان بااخلاق نیازی ندارد مذهبی باشد.

هر عملی كه از یك انسانِ به‌روشنی‌رسیده سر بزند، اخلاقی است؛ راه دیگری برای تعیین اخلاق نیست.
چنین نیست كه او تلاش كند آنچه را كه اخلاقی است انجام دهد بلکه هركاری بكند، اخلاقی است.
او نمی‌تواند به كسی آسیب بزند، او برای جهان هستی یك بركت است.

آنچه را كه هستی به او بخشیده است، او به بخشیدنش به دیگران ادامه می‌دهد.
قلب او سرشار از سرور است و سرور شروع می‌کند به سرریز شدن.

اخلاقیات یعنی مهر و محبت،
اخلاقیات یعنی عشق،
اخلاقیات یعنی خلاقیت،
اخلاقیات یعنی دنیا را قدری بیش از آنچه یافتی زیبا كنی.
آن را قدری زیباتر ترك كنی،
به زندگی جلوه‌ای تازه و به جهان هستی بعدی جدید ببخشی.

انسان غیراخلاقی ویرانگر است.
او چون رنجور است، فقط می‌تواند رنجش را با دیگران سهیم شود.

به یاد بسپار، فقط می‌توانی چیزی را به دیگران بدهی كه آن را داشته باشی.
اگر رنجور باشی، هرچه كه بگویی مهم نیست، دیگران را رنجور خواهی ساخت.
اگر مسرور باشی، نیازی نیست چیزی بگویی، دیگران را مسرور خواهی ساخت.
خود حضورت سبب برانگیخته شدن سرور در دیگران می‌شود.
موسیقی تو، عصاره‌ات، امواجی از شادی خلق می‌کند، هر آنچه در نزدیکی‌ات باشد، از آن سرورِ واگیردار متأثر می‌شود. اخلاقیات یعنی همین!

كبیر می‌گوید:
فرض كن پوسته‌ی اخلاقی‌ات را آن‌قدر سابیدی كه برق افتاد.
ولی وقتی در درون موسیقی نیست، آن‌وقت چه؟
آن‌وقت فایده‌اش چیست؟

آری، این كاری است كه تاکنون انجام شده است.
مردمی هستند كه شخصیت می‌پرورند و اخلاقیات را می‌کارند و اخلاق‌گرایان بزرگی می‌شوند! بسیار با زهد و تقوا!
آنان فقط كارهای درست انجام می‌دهند، ولی این عملی تحمیلی است، خودانگیخته نیست،
به سبب درون خودشان نیست. یك نما و سردر است.

آنان پرده‌ای زیبا در اطراف خویش آفریده‌اند اما پشت آن یك لاشه است، لاشه‌ای متعفن. ولی ظاهر و سطح آن را با گل‌ها تزیین کرده‌اند؛ و توده‌ها فریب این را می‌خورند، ولی آنان در عمق همان مردم هستند، حتی بدتر، زیرا هر آنچه در ظاهر نشان می‌دهند كاذب است.
آنان در درونشان دقیقاً ضد این هستند. آنان منافق هستند و در خلوت، آن کارِ دیگر می‌کنند!

یك چیز را می‌گویند و درست مخالف آن را عمل می‌کنند. آنان عملی را انجام می‌دهند ولی وجودشان با آن همخوانی ندارد. آنان دچار شكاف شخصیتی (Schizophrenic) هستند. به دلیلِ همین اخلاقیاتِ كاشته‌شده است كه تمام بشریت در وضعیت شكاف شخصیتی قرار دارد.

هر كسی كم یا بیش یك منافق شده است. جامعه تو را وادار می‌کند چنین باشی. اگر چنین نكنی، نمی‌توانی زندگی كنی. این تقریباً الزامی شده است كه تو واقعیت خودت را نشان ندهی. تو فقط آنچه را نشان می‌دهی كه مردم می‌خواهند نشان بدهی و هر چیز دیگر را در درون پنهان می‌کنی.
ولی در این صورت وجود درونی تو به انباشتن سموم و زهرها ادامه می‌دهد و در درون،در دوزخ به سر می‌بری و در بیرون با گل‌های زیبا تزیین ‌شده‌ای.
و تازه آن گل‌ها هم مصنوعی هستند!
گل‌های واقعی به ریشه‌هایی در درون تو نیاز دارند.

یك انسان واقعاً مذهبی هیچ‌گونه اخلاقیاتی را بر خودش تحمیل نكرده است.
اخلاقیات او از معرفتش سر می‌زند.
او سعی ندارد كه درست باشد، او نمی‌کوشد از خطا پرهیز كند؛ او فقط هشیار می‌ماند و از روی هشیاری‌اش عمل می‌کند و آنگاه هر عملی انجام دهد درست است.
درواقع، انجام عملی خطا از روی هشیاری ناممكن است.

دین بر پایه‌ی درون‌کاوی است، نه بر اساس اخلاقیاتِ دیکته شده.
دیانت در معرفت ریشه دارد نه در شخصیت.

انسان واقعاً مذهبی ابداً شخصیتی ندارد، او بدون شخصیت (characterless) است.
ولی بگذارید بدون شخصیت را تعریف كنم: منظورم آن معنی متداول در فرهنگ لغات نیست، زیرا در فرهنگ لغات، انسانی كه شخصیت بد دارد، انسان بی‌شخصیت خوانده می‌شود.
این اشتباه است، زیرا او یك شخصیت دارد، شاید بد باشد، ولی او بی‌شخصیت نیست.
كسی شخصیت خوب دارد و دیگری شخصیتی بد، هر دو صاحب شخصیت هستند.

گناهكار و قدیس، هردو دارای شخصیت هستند ولی انسان واقعاً مذهبی بدون شخصیت است.
او نه خوب است و نه بد، او ورای این‌هاست.
او شخصیتی ندارد، زیرا از روی گذشته عمل نمی‌کند: لحظه‌به‌لحظه عمل می‌کند، خودانگیخته عمل می‌کند.

او فرمول‌های از پیش آماده‌ شده ندارد. او از روی عادت‌ها عمل نمی‌کند و شخصیت یعنی همین.

اوشو - ماهیِ دریا تشنه‌اش نیست (The Fish in the Sea is not Thirsty)
برگردان: محسن خاتمی
ویرایش: فرهاد