مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
چرا «ناشاد بودن» را ترجیح میدهیم؟ (بخش سوم و پایانی)
نخست، دو بخش پیشین را بخوانید!
... ... یكی از ژرفترین قوانین زندگی را برایتان بگویم:
میدانید که تمام علم بر یك پایه قرار دارد؛ قانون علت و معلول.
تو علت را خلق میکنی و معلول به دنبال میآید. زندگی زنجیرهای از علتهاست: دانه را در زمین میکاری و جوانه میزند. دستت را در آتش میگذاری و میسوزد.
علت وجود دارد و معلول به دنبالش میآید.
زهر مینوشی و خواهی مرد. تو ترتیب علت را میدهی و معلول در پی آن خواهد آمد!
این یکی از اساسیترین پایههای علم است كه علت و معلول، درونیترین زنجیرهی روند زندگی است.
اما دینِ راستین، قانونی دیگر میشناسد كه حتی از این نیز ژرفتر است و این قانون دوم را اگر نشناسی و با آن آزمایش نكنی به نظر مسخره میآید.
میگوید:
معلول را بساز و علت در پی خواهد آمد!
به زبان علمی، این كاملاً مسخره است.
علم میگوید: اگر علت وجود داشته باشد، معلول به دنبال خواهد آمد.
اما این قانون میگوید كه عكس آن نیز صادق است: معلول را درست كن و ببین... علت به دنبال میآید.
موقعیتی وجود دارد كه احساس خوشی داری: دوستی تلفن زده، یا معشوق از راه رسیده.
آن موقعیت علت است و تو احساس خوشی داری. خوشی تو معلول است.
علت، آمدن معشوق است.
این قانون میگوید: شاد باش و معشوق خواهد آمد. معلول را خلق كن و علت به دنبال میآید!
و این تجربهی خود من بوده است كه قانون دوم، اساسیتر از اولی است.
من چنین کردهام و جواب داده است!
تو فقط شاد باش و معشوق میآید؛ تو فقط شاد باش و دوستان خواهند آمد، تو فقط شاد باش و همه چیز به دنبال خواهد آمد.
فقط این نیست كه دانهای را در زمین بكاری و درخت به دنبال بیاید، بگذار درختی باشد و آنگاه میلیونها دانه وجود خواهند داشت.
اگر علت در پی معلول بیاید، معلول دوباره در پی علت میآید.
آنوقت یك چرخه میشود، از هركجا میتوانی شروع كنی: یا علت را ایجاد كن و یا معلول را؛ و من به شما میگویم كه ساختن معلول آسانتر است، زیرا معلول تماماً بستگی به تو دارد. علت شاید به تو بستگی نداشته باشد.
اگر بگویم كه من فقط وقتی میتوانم شاد باشم كه یك دوست معین اینجا باشد، آنوقت بستگی به آن دوست معین دارد كه آیا اینجا باشد یا نباشد.
اگر بگویم كه تا وقتیکه فلان مقدار ثروت نداشته باشم، نمیتوانم شاد باشم، آنگاه بستگی به تمام دنیا و اوضاع اقتصادی و هزار چیز دیگر دارد. شاید چنین اتفاقی نیفتد، آنوقت نمیتوانم خوشبخت باشم. علت در فراسوی من است. معلول در درون من است.
علت در اطراف است، در موقعیتهای بیرونی. معلول خود من است!
اگر بتوانم معلول را بسازم، علت به دنبال خواهد آمد.
خوشبختی را انتخاب كن، این یعنی كه معلول را انتخاب میکنی و آنوقت ببین چه روی خواهد داد.
انتخاب كن كه مسرور باشی و ببین چه خواهد شد.
تمام زندگیات بیدرنگ عوض خواهد شد و خواهی دید كه در اطرافت معجزات رخ خواهند داد، زیرا اینك تو معلول را خلق کردهای و علت باید كه به دنبال بیاید.
به نظر جادو میآید! حتی میتوانی آن را «قانون جادویی» بخوانی. اولی، قانونی علمی است و دومی قانونی جادویی.
این جادو است و تو میتوانی یك جادوگر باشی؛ و این تمام چیزی است كه به شما آموزش میدهم: جادوگر باشید! راز جادوگری و کیمیاگری را بدانید!
امتحانش كن! در تمام زندگی راه دیگر را امتحان کردهای، نه تنها در این زندگانی، بلكه در زندگانیهای دیگر نیز.
حالا به من گوش بده!
این فرمول جادویی را، این ذكری را كه به تو میدهم آزمایش كن: معلول را ایجاد كن و ببین چه خواهد شد... علتها بیدرنگ تو را دربر خواهند گرفت، به دنبالت خواهند آمد.
منتظر علتها نباش. به قدر كافی انتظار کشیدهای. خوشبختی را انتخاب كن و خوشبخت خواهی بود.
مشكل در چیست؟ چرا نمیتوانی انتخاب كنی؟ چرا نمیتوانی با این قانون كار كنی؟
زیرا ذهن، تمام ذهنی كه در تفكر علمی آموزش دیده میگوید كه اگر خوشبخت نیستی و سعی كنی كه خوشبخت باشی، آن خوشبختی مصنوعی خواهد بود. اگر خوشبخت نیستی و سعی كنی كه خوشبخت باشی، این فقط نمایش است، واقعی نیست. تفكر علمی چنین میگوید كه این واقعی نخواهد بود و نمایشی است.
ولی تو نمیدانی!
انرژی حیاتی راههای عملكرد خودش را دارد، اگر بتوانی تماماً بازی كنی، واقعی میشود. تنها نكته در این است كه هنرپیشه نباید وجود داشته باشد.
تماماً واردش شو، آنوقت تفاوتی نخواهد بود. اگر با تردید بازی كنی، آنوقت مصنوعی باقی خواهد ماند.
اگر به تو بگویم كه برقص و بخوان و شاد باش و تو با تردید چنین كنی و دودل باشی، عقب خواهی ماند و فكر میکنی: «این فقط مصنوعی است. من سعی میکنم، ولی نمیآید، این خودانگیخته نیست.»
آنگاه این یك نمایش باقی میماند و هدر دادن وقت است.
اگر امتحان میکنی، با تمام قلب چنین كن. عقب نمان، واردش شو، خود نمایش شو، هنرپیشه را در بازی محو كن و آنوقت ببین كه چه میشود. واقعی خواهد شد و آنوقت احساس خواهی كرد كه خودانگیخته است.
ولی تا زمانی كه با تمام وجود چنین نكنی، نمیتواند اتفاق بیفتد. معلول را خلق كن، كاملاً در آن حضور داشته باش.
و نتایج را ببین و مشاهده كن.
من میتوانم شما را پادشاهانی بدون سرزمینهای پادشاهی كنم، فقط باید همچون شاهان بازی كنید و چنان با تمامیت بازی كنید كه در برابر شما، حتی شاهان واقعی نیز به نظر بیایند كه گویی فقط بازی میکنند.
و وقتیکه تمام انرژی در آن حركت كرد، واقعی شده است!
انرژی همه چیز را واقعی میکند؛ و اگر منتظر سرزمینهای پادشاهی شوید، هرگز نخواهند آمد.
حتی برای ناپلئون، برای اسكندر كه سرزمینهای بزرگ پادشاهی نیز داشتند نیز هرگز نیامد. آنان رنجور ماندند زیرا كه آنان این قانون دوم زندگی را كه اساسیتر و پایهایتر است تشخیص ندادند.
اسكندر میکوشید تا سرزمین پادشاهی بزرگتری بسازد تا پادشاهی بزرگتر شود. تمام زندگیاش صرف ساختن این سرزمین پادشاهی شد و آنوقت زمانی برایش باقی نماند تا پادشاه باشد. او پیش از اینكه آن سرزمین كامل شود، مرد.
و برای بسیاری این اتفاق افتاده است:
سرزمین پادشاهی هرگز نمیتواند كامل باشد. دنیا نامحدود است، سرزمین پادشاهی تو محتوم است كه ناقص بماند؛ و با سرزمینی ناقص، چگونه میتوانی یك پادشاه تمام باشی؟
سرزمین پادشاهی تو باید كه محدود باشد و با سرزمینی محدود، چگونه میتوانی یك امپراتور باشی؟ این غیرممكن است.
ولی تو میتوانی یك امپراتور باشی... فقط معلول را ایجاد كن.
«سوامی رام» یكی از عرفای این قرن به آمریكا رفت. او عادت داشت خودش را پادشاه رام بخواند، امپراتور رام؛ و او یك گدا بود!
كسی به او گفت: «تو هیچ چیز نداری، ولی خودت را پادشاه میخوانی؟»
او گفت، «به اموال من نگاه نكن، به من نگاه كن!»
و حق با اوست، زیرا اگر به داراییها نگاه كنی، همه گدا هستند، حتی یك پادشاه.
شاید گدای بزرگتری باشد، فقط همین.
وقتیکه رام گفت «به من نگاه كن!» در آن لحظه، او یك پادشاه بود.
میتوانستی ببینی و آن پادشاه در آنجا وجود داشت.
معلول را خلق كن: شاه شو، جادوگر شو؛ از همین لحظه! زیرا نیازی به انتظار نیست.
اگر قرار بود كه سرزمین پادشاهی اول بیاید، آنوقت مجبور بودی كه منتظر باشی. اگر قرار بود كه علت نخست ساخته شود، آنوقت فرد باید صبر كند و صبر كند و به تعویق اندازد. ولی برای ایجاد معلول نیازی به صبر کردن نداری. میتوانی در همین لحظه یك پادشاه باشی.
وقتی میگویم: باش! فقط پادشاه باش و ببین، سرزمین پادشاهی به دنبال خواهد آمد.
من این را توسط تجربهی خودم شناختهام. من در مورد یك نظریه یا یك فلسفه با شما سخن
نمیگویم.
شاد باش و در اوج آن شادمانی خواهی دید كه دنیا نیز با تو شادمان است.
گفتهای قدیمی وجود دارد:
«اگر گریه كنی، تنها گریه میکنی، اگر بخندی، تمام دنیا با تو میخندد.»
اگر بتوانی معلول را خلق كنی و مشعوف باشی، آنگاه حتی درختان، کوهها، ماسهها، ابرها، همگی با تو به رقص درخواهند آمد، آنگاه تمامی جهان هستی یك رقص و ضیافت خواهد شد.
ولی این بستگی به تو دارد، اگر بتوانی معلول را ایجاد كنی.
و من به تو میگویم كه میتوانی چنین كنی. این سادهترین چیز ممكن است... به نظر مشكل میرسد، زیرا هنوز آزمایش نکردهای.
امتحانش كن!
برگردان: محسن خاتمی
با اندکی ویرایش
مطلبی دیگر از این انتشارات
ترک سیگار را فراموش کنید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی یک زن است!
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنانه/مردانه؛ نیمکرهها و رابطههای شکستخوردهی ما!