مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
♦ اطاعـت؛ قاتـل هــوشمندی! ♦
پذیرش دیدگاه كودكان برای شما دشوار است، زیرا شما خودتان آن را مدتهاست که از دست دادهاید!
كودك سعی دارد از درخت بالا برود، تو چه میکنی؟ بلافاصله میترسی، شاید بیفتد، شاید پایش بشكند، یا اشكالی پیش بیاید؛ و از روی ترس میدوی و از را بازمیداری.
اگر میدانستی یا اگر یادت مانده بود كه بالا رفتن از درخت چه لذتی دارد كمك میکردی تا كودك بالا رفتن از درخت را بیاموزد. او را به مدرسهای میبردی تا به او بیاموزند كه چگونه از درختان بالا برود! مانع او نمیشدی.
ترس تو خوب است، عشقت را نشان میدهد، كه شاید بیفتد، ولی بازداشتن كودك از بالا رفتن از درخت یعنی جلوگیری از رشد او.
در مورد بالا رفتن از درخت، چیزی اساسی وجود دارد.
اگر كودك هرگز چنین نكرده باشد، چیزی پرارزش را در تمام زندگیاش از دست داده است.
تو او را از چیزی زیبا محروم کردهای.
و راه دیگری برای شناخت آن وجود ندارد!
بعدها برای او دشوارتر خواهد بود تا از درخت بالا برود، به نظر ناشایست و احمقانه و مسخره خواهد آمد.
بگذار از درخت بالا برود و اگر میترسی، كمكش كن، برو و به او تعلیم بده.
خودت نیز با او از درخت بالا برو! به او كمك كن تا آموزش ببیند كه نیفتد.
و گاهگاهی، افتادن از درخت چیز خیلی بدی هم نیست، از محرومیت كشیدن برای ابد، بهتر است...
كودك میخواهد در باران، بیرون برود و در زیر باران در خیابانها بدود و تو میترسی كه او شاید سرما بخورد و سینهپهلو كند!
و این ترس تو به جاست! بنابراین كاری كن كه او بیشتر در برابر سرما مقاوم باشد.
او را نزد پزشك ببر، از پزشك بپرس كه چه ویتامینهایی باید به او بدهی تا او بتواند در زیر باران به خیابان برود و برقصد و ترسی از سرماخوردگی و سینهپهلو وجود نداشته باشد.
ولی مانع او نشو. رقصیدن در خیابان، وقتیکه باران میبارد، بسیار شادیآور است!
از دست دادن این یعنی از کف دادن چیزی بسیار پرارزش.
اگر شادمانی را بشناسی و هشیار باشی، قادر خواهی بود احساس كودك را درك كنی و ببینی كه او چه احساسی دارد.
كودك میپرد و میرقصد و فریاد میکشد و جیغ میزند و تو روزنامهات را میخوانی، آن روزنامهی احمقانهات را!
كودك را مانع میشوی: «فریاد نزن! بابا را ناراحت نكن! بابا كاری عظیم انجام میدهد؛ روزنامه میخواند!»
و تو آن انرژی جاری را متوقف میکنی، آن جریان، تو آن جریان را متوقف میکنی، زندگی را متوقف میکنی. خشن میشوی.
ما بهتازگی در غرب متوجه شدهایم كه بزرگترین بردهداری متعلق به كودكان است.
قبلاً هرگز چنین فكری در میان نبود، در هیچیک از متون مقدس دنیا چنین چیزی نیامده بود.
چه كسی میتوانست فكرش را بكند؟
یك كودك و بردگی؟ بردهی والدین خودش؟
كسانی كه او را دوست میدارند، كه خودشان را فدای كودك کردهاند؟
ولی امروزه، همچنان که بینش روانشناسها نسبت به ذهن انسان و عملكردهای آن عمیقتر شده است، مطلقاً آشكار شده است كه كودك استثمارشدهترین فرد است، هیچکس بیش از یك كودك مورد بهرهکشی واقع نمیشود.
و البته او در پشت نمایی از عشق مورد بهرهکشی قرار میگیرد.
و من نمیگویم كه والدین از استثمار کردن كودكشان آگاه هستند و میدانند كه نوعی بردگی را بر او تحمیل میکنند، كه او را نابود میکنند، كه او را احمق و ناهوشمند میسازند، كه تمام تلاش آنان برای اینكه او را همچون یك هندو یا یك مسیحی یا یك بودائی و غیره شرطی كنند، عملی غیرانسانی است.
آنان از این آگاه نیستند، ولی تا جایی كه به حقایق مربوط است، این تفاوتی ایجاد نمیکند.
كودك به روشهایی زشت توسط والدین خودش شرطی میشود و البته كودك ناتوان است، به پدر و مادر متكی است.
او نمیتواند عصیان كند، نمیتواند فرار كند، نمیتواند از خودش محافظت كند.
او مطلقاً آسیبپذیر است و برای همین است كه بهآسانی مورد بهرهکشی قرار میگیرد.
شرطی شدن توسط والدین بزرگترین بردگی در دنیاست.
این امر باید كاملاً ریشهکن شود، فقط آنوقت است كه انسان برای نخستین بار قادر است تا واقعاً آزاد باشد، حقیقتاً آزاد باشد، اصالتاً آزاد باشد.
زیرا كودك، پدر بشریت است.
اگر كودك بد بار بیاید، تمام بشریت به خطا میرود.
كودك همان بذر است؛ اگر خود بذر توسط مردمی كه نیت خیر دارند مسموم و فاسد باشد، آنگاه امیدی به انسان آزاد وجود ندارد، آنگاه این رویا هرگز به وقوع نمیپیوندد. آنچه شما فردیت (individuality) میدانید، فقط یك شخصیت (personality) است.
چیزی است كه توسط والدین، جامعه، كشیش، سیاستبازها و مربیان در شما كاشته شده است.
مربیان، از مهدكودك تا دانشگاه همگی در خدمت صاحبان منافع هستند، در خدمت حكومت هستند.
تمام مقصد آنان نابودی و فلج ساختن كودكان به نوعی است كه او با جامعه سازگار باشد.
ترسی وجود دارد. ترس این است كه اگر كودك از همان ابتدا شرطی نشود، چنان هوشمند میشود، چنان گوشبهزنگ و آگاه خواهد بود كه تمام روش زندگی او عصیانگری خواهد بود.
و هیچکس یك عاصی را نمیخواهد، همه خواهان مردمان مطیع هستند.
والدین عاشق كودك مطیع هستند؛ و به یاد داشته باش كه كودك مطیع تقریباً همیشه کودنترین كودك است!
كودك عصیانگر كودكی هوشمند است، ولی او نه مورد احترام است و نه دوستداشتنی است.
آموزگاران او را دوست ندارند، جامعه به او احترام نمیگذارد و مورد سرزنش است. او یا باید با جامعه سازشكاری كند و یا باید در نوعی از احساس گناه زندگی كند.
طبیعتاً، او احساس میکند كه با والدینش خوب رفتار نكرده است، آنان را خوشحال نكرده است.
خوب به یاد بسپار: والدین مسیح از او راضی نبودند، والدین بودا از او راضی نبودند!
این مردم چنان هوشمند، چنان عصیانگر بودند كه والدین چگونه میتوانستند از آنان راضی و خوشحال باشند؟
و هر كودك با چنان امكانات و نیروهایی زاده میشود كه اگر به او كمك شود تا فردیت خودش را پرورش دهد، بدون هیچگونه مانع از سوی دیگران، ما دنیایی بسیار زیبا خواهیم داشت، بوداهای بسیار و سقراطهای بسیار و مسیحهای بسیار خواهیم داشت، تنوعی عظیم از نوابغ خواهیم داشت.
نوابغ به این سبب اندك نیستند كه نوابغ بهندرت زاده میشوند. نه، نبوغ بسیار بهندرت رخ میدهد زیرا فرار کردن از روند شرطی شدن توسط جامعه بسیار دشوار است.
فقط گاهگاهی یك كودك به نوعی ترتیبی میدهد كه از این دام بگریزد!
هر كودك توسط والدین، جامعه، آموزگاران، كشیشان و انواع صاحبان منافع احاطه شده است، در سطوح بسیار شرطیشدگی احاطه شده است.
به او نوعی خاص از آرمانگرایی مذهبی داده میشود.
به او تحمیل میشود كه یك یهودی یا یك مسیحی یا یك هندو یا یك مسلمان شود.
این انتخاب خودش نیست؛ و هرگاه كسی بدون حق انتخاب مجبور شود چیزی باشد، او را فلج میکنید، هوشمندیاش را نابود میکنید، به او فرصت انتخاب كردن نمیدهید، به او اجازه نمیدهید تا هوشمندانه انتخاب كند، به نوعی ترتیبی میدهید كه او فقط مكانیكی عمل كند. او یك مسیحی خواهد بود، ولی نه به انتخاب خودش.
و معنی مسیحی بودن چیست اگر كه این انتخاب خودت نباشد؟
اوشو: ذن، زست، زیپ، زپ و زینگ
(Zen, Zest, Zip, Zap & Zing)
برگردان: محسن خاتمی
ویرایش: فرهاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
تقصیرِ ماهیهاست که ما سکسکه میکنیم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ده به اضافهی یک "نا"فرمان!
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیش از این زندگی، چه کسی بودهام؟