مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
♦ به كودكان آزادی بدهید نه الگوی زندگی ♦
◄ چهرهی اصیل هر كودك، چهرهای خداگونه است.
البته، خدای من خدایی مسیحی نیست، خدایی هندو یا یهودی نیست. خدای من حتی یك شخص نیست، بلكه فقط یك حضور است.
خدای من كمتر شبیه گل و بیشتر شبیه رایحه است.
میتوانی آن را احساس كنی، ولی نمیتوانی او را در دست بگیری.
میتوانی توسط آن احاطه شوی، ولی نمیتوانی او را تصاحب كنی.
كودك زنده است. نمیتوانی سرزندگیِ او را تعریف كنی، ولی وجود دارد.
میتوانی آن تازگی را در اطراف یك كودك ببویی.
اما متاسفانه این رایحه رفتهرفته از بین میرود؛ و اگر از بخت بد، كودك توفیق یابد و مشهور شود، یك رئیسجمهور، یك نخستوزیر، یك پاپ، آنوقت همان كودك، بوی تعفن میدهد.
او با عطری بسیار دلانگیز وارد این دنیا شد، رایحهای غیرقابلاندازهگیری، غیرقابل تعریف و غیرقابل نام دادن. به چشمان یك كودك نگاه میکنی، هیچچیز از آن ژرفتر نمیتوانی بیابی.
چشمان كودك چاهی بیانتها هستند، پایانی برایشان نیست.
متأسفانه جامعه طوری او را نابود میکند که خیلی زود آن چشمها فقط ظاهری خواهند بود.
به سبب لایهها و لایههای شرطیشدگی، آن ژرفای عظیم و آن چهرهی اصیل ناپدید میشود.
چهرهی اصیل كودك چیزی نیست كه باید از آن محافظت كنی و آن را نجات بدهی. هركاری كه بكنی، آن چهره را مخدوش خواهی كرد.
باید در مورد بیعملی (non-doing) آموزش ببینی، باید بیاموزی كه دور بایستی و از سر راه كودك كنار بروی!
باید بسیار شهامت داشته باشی، زیرا رها كردن كودك به حال خودش عملی مخاطرهآمیز است. هزاران سال است كه به ما گفته شده كه اگر كودك را به حال خودش رها كنیم، یك وحشی بیرحم خواهد شد.
این كاملاً بیمعنی است. من در برابر شما نشستهام، آیا فكر میکنید من یك وحشی بیرحم هستم؟!
و من بدون دخالت پدر و مادرم زندگی کردهام!
آری، برای آنان دردسرهای زیادی وجود داشته و برای شما نیز وجود خواهد داشت، ولی ارزشش را دارد.
چهرهی اصیل كودك چنان باارزش است كه هر دردسری ارزش آن را دارد.
این چنان باارزش است كه هر آنچه را كه برایش پرداخت كنی، باز هم ارزان است.
تو نمیتوانی هیچچیزی به كودك بدهی، فقط میتوانی از او بگیری!
◄ اگر واقعاً میخواهی هدیهای به كودك بدهی، تنها هدیهی ممكن این است: دخالت نكن!
خطر را بپذیر و بگذار كودك وارد ناشناخته شود، به راههای نرفته برود.
دشوار است. ترسی بزرگ والدین را فرامیگیرد، كسی چه میداند چه بر سر او خواهد آمد؟
به سبب همین ترس است كه آنان یك الگوی مشخص زندگی را به او تحمیل میکنند.
از روی همین ترس است كه شروع میکنند به جهت دادن او به سمت یك راه مشخص، یك هدف مشخص.
ولی آنان نمیدانند كه به سبب این ترس، آنان كودك را میکشند.
او هرگز مسرور نخواهد بود.
و او هرگز از شما سپاسگزار نخواهد بود؛
همیشه از شما شاكی خواهد بود!
كودكان لایق تمام احترامی هستند كه میتوانی به آنان بدهی، زیرا بسیار تازه هستند، بسیار معصوم هستند، بسیار به خداگونگی نزدیکاند. زمانش رسیده كه به آنان احترام بگذاریم و به آنان تحمیل نكنیم كه به انواع مردمان فاسد احترام بگذارند، مردمی حیلهگر، مكار و پر از نجاست، فقط به این دلیل كه بزرگتر هستند!
در جمع رهپویانِ من، مایلم تمام اوضاع را تغییر بدهم: كودكان از احترام بیشتری برخوردار هستند زیرا به منبع نزدیکترند؛ شما بسیار دور شدهاید.
آنان هنوز اصیل هستند، شما پیشاپیش نسخهی كاربُنی شدهاید.
و آیا میدانید كه اگر به كودكان احترام بگذارید چه خواهد شد؟
آنگاه توسط عشق و احترام میتوانید آنان را از رفتن به جهتهای اشتباه بازبدارید؛
نه از روی ترس، بلكه از روی عشـــق و احترام.
امتحان کنید!
اوشو - از تاریكی به نور
(From Darkness to Light)
برگردان: محسن خاتمی
ویرایش: فرهاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
هنر «مادر شدن»
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی کودکم میگوید: ازت بدم میاد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه همسرم را نکُشم!؟!