مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...
«زنانِ باسواد» جادوگر و شیطانپرستاند
پرسش: استاد، به نظر میرسد زنان برای حفظ غرور مردانه، استعدادهای خود را پنهان نگه داشته اند. آیا این درست است؟
اوشو: این یکی از بزرگ ترین فجایع تاریخ بشر بوده است؛ چون هرگز از استعدادهای زنان تقدیر نشده است، رفته رفته استعدادهای آنان عقبمانده و کُند باقی مانده است؛ زیرا همیشه یک زن عقب مانده؛ یک زن احمق بیشتر مورد تحسین و توجه مردان -که نیروی غالب جامعه بودهاند- قرار گرفته است.
برای یک زن فقط کافی بود که چهرهای زیبا و بدنی متناسب داشته باشد؛ بدون ذهن و بدون هیچ چیز دیگر. او می بایست یک گاو باشد؛ بدون هوشمندی، بدون هشیاری نافذ. از آنان چنین انتظار میرفته است وگرنه مرد احساس شرمندگی و ناراحتی می کرد؛ بنابراین، زنان در طول قرن ها حقه ای را آموخته اند که قانون بازی این است: زن نباید استعداد خودش را نشان بدهد. اگر زن باهوش است، باید وانمود کند که ابله است.
اگر خلاق است، نباید هیچ کاری نکند. باید نهایتاً خلاقیت خود را به امور جزئی خانه محدود کند؛ در اتاق پذیرایی و در آشپزخانه و امثال آن...
او نباید هیچ کاری کند که نفس مرد آسیب ببیند: نباید شعر بسراید، نباید نقاشی بکشد، نباید مجسمهسازی کند وگرنه مرد احساس حقارت خواهد کرد!
این نفس مردانه اجازه نمیدهد که استعدادهای زن پدیدار شود و زن کیفیت هایی دارد که مرد هرگز ندارد و نمی تواند داشته باشد. هرآنچه که «شهودی» است بیشتر در دسترس زن قرار دارد تا مرد؛ هرآنچه که «روشنفکرانه» است بیشتر در دسترس مردان است تا در دسترس زنان.
این طبیعی است که مرد تعقل و بُرهان را تحسین می کند زیرا او تعقل را دارد و آن را بزرگ می پندارد و در عوض شهود را محکوم می کند؛ آن را اعتقاد کورکورانه، بی معنی، احمقانه و حتی خرافات می خواند. مرد شهود را محکوم می کند چون خود، آن را ندارد!
◄ در قرون وسطا، زنانی که باسواد بودند جادوگر و شیطانپرست خوانده می شدند و زنده زنده سوزانده می شدند. آنها زنانی با ادراک و بینش بالا بودند. جامعهی مردسالارِ تحت حاکمیت کلیسای مردسالار نمی توانست این را تحمل کند؛ کشیشان نمیتوانستند این را تاب آورند. تمام کلیسا مردگرا باقی ماند؛ تمامی جماعت مسیحیان مردانه عمل می کنند و تمامی سلسله مراتب در مسیحیت مردانه است.
کلیسا درواقع علیه جادوگری نبود بلکه با زنانِ باشعور مخالف بود.
یک روز، دیر یا زود، زمانی که تاریخ درست نگاشته شود، خواهیم دید که آن نهضت علیه جادوگری نبود. جادوگری هیچ ربطی به آن نداشت. این فاجعهی تاریخی که به سوزاندن هزاران زن در آتش انجامید درواقع نهضت مردانِ سلطهطلب علیه زنانِ خردورز بوده است. تعقل علیه شهود؛ بُرهان علیه چیزی غیرمنطقی ولی بسیار قوی.
زنانِ به اصطلاح جادوگر شکنجه شده، زنده زنده سوزانده شده و به قتل رسیدند و زنان به سبب ترس، از دنیا پس کشیدند و به درون خزیدند.
و زن ترسید!
اگر هر استعدادی از خود نشان میداد، به او اَنگ جادوگر می زدند.
اگر یک مرد همان استعداد را نشان میداد، یک قدیس می شد!
آن زن در چنگال شیطان انگاشته می شد چرا که زن «دروازهی جهنم» بود، حال آن که مرد را خودِ خدا تقدس بخشیده بود!
◄ تعدادی از نقاشیهای مربوط به شکنجه و سوزاندن زنان در قرون وسطی:
اوشو (Far Beyond The Stars, Chapetr 7)
برگردان: محسن خاتمی
ویرایش: فرهاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنان شجاعترند یا مردان؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکایت قاتلی که اسیر «بودا» شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
با غلیان خشم چه کنم؟