بخاطر
عابر همیشگی نگاهم
خیابان بود
تنها شدنم را خوب درک میکرد
سر به زیر شدنم
و به راهی که ممتد نام داشت
خبر میکرد
دنیا از ان بر همه کوه و دریا
خورشید و ماه را به آرامش دعوت می کرد
از جهان هر چه پرسیدم
راست ش را گفت
جنگ شروع همه رفتن ها بود
وصلح پرنده بی گناه
دارم از خودم به خاطر ان همه شلوغی
به راهی میروم
فقط خدا می دانست
کجاست
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلتنگی از جنس پاییز!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معجزه ???
مطلبی دیگر از این انتشارات
اتاق خیال