بخاطر

عابر همیشگی نگاهم

خیابان بود

تنها شدنم را خوب درک میکرد

سر به زیر شدنم

و به راهی که ممتد نام داشت

خبر میکرد

دنیا از ان بر همه کوه و دریا

خورشید و ماه را به آرامش دعوت می کرد

از جهان هر چه پرسیدم

راست ش را گفت

جنگ شروع همه رفتن ها بود

وصلح پرنده بی گناه

دارم از خودم به خاطر ان همه شلوغی

به راهی میروم

فقط خدا می دانست

کجاست