طُ

من نمیدونستم قراره آخرین باری باشه که موقع حرف زدن باهات لبخند میزنم، نمیدونستم اخرین باریه که فکر میکنی من با همه‌ی آدمای دورت فرق دارم، نمیدونستم آخرین ویسیه که اسممو توش میگی و یه عالمه نمیدونستم دیگه که تکرارشون شد یه حسرت..!آره ما هیچ وقت از آخرین اتفاقایی که میفتن و بعد تبدیل به خاطره میشن خبر نداریم!ولی من چی؟!یعنی انقد که بهت فکر میکردم تو هم بهم فکر میکردی؟:)

ولی من غرورمو کنار نمیزارم،اگه رو به روت قرار بگیرم شاید انقد سرد رفتار کنم که انگار هیچ چیز برام مهم نبوده و نیست..!اما تو هیچ وقت تو تنهاییام کنارم نبودی!حالمو ندیدی و نمیدونی چی به من گذشته!پس لطفا اینجوری قضاوت نکن..آره من سعی میکنم فراموش کنم ..تو رو،گذشته رو،سادگیِ خودم رو،...ولی نهایتاً میتونم کمتر بهش فکر کنم:)من آیندمو میسازم،همونطور که میخوام..تو باشی یا نباشی به زندگیم ادامه میدم ولی اگه بودی شاید قشنگ تر میشد همه چیز:)