ساقه طلایی

دقیقا وقتی که تلفنو قطع کردم دوباره شروع به زنگ زدن کرد. با زنگ اول برداشتم و کنار گوشم گذاشتم:

صبح بخیر! خدمات محصولات زیبایی سپید بفرمایید.

فریاد خشن زنی که صدای تو دماغی ای داشت توی گوشم پیچید:

خسته نباشید بعد صد بار زنگ زدن تازه برمی‌دارید؟ پس شما برای چی حقوق میگیرید؟

بی تفاوت نفسمو به سمت دسته موی آویزون شده از مقنعم فوت کردم.

_ما 9 تا پاسخگوی دیگه توی این شرکت داریم خانم. امکان نداره تماس هارو پاسخ ندیم. امرتونو بفرمایید.

خشن تر از قبل گفت: من ماه پیش یه سایه چشم ازتون گرفتم امروز بازش کردم دیدم همش خرد شده!

_اگه ماه پیش سفارش دادید حداقل 20 روز پیش به دستتون رسیده. امروز بازش کردید؟

+بازخواست میکنی؟ آره امروز بازش کردم! من امشب عقد داداشمه! شما جواب آبرو رفته منو میدی؟

برو بابایی توی ذهنم گفتم و تلفن رو قطع کردم. معلوم نبود طی این 20 روز بسته رو کجا ها انداخته که محتویاتش خردو خاکشیر شده بودن.

بین ابروهامو محکم فشار دادم و سرمو روی میز گذاشتم. بیخوابی بیخوابی بیخوابی...

با صدای میز بغلی سرمو بالا آوردم.

یک بسته ساقه طلایی به سمتم گرفت و در حالی که تلاش می‌کرد از خنده منفجر نشه گفت: خاک اَره میقولی؟

بعد هم رسما از خنده جر خورد. نمکدون...

بطری آبمو از روی میز برداشتم و همونطور که چند قلپ ازش میخوردم قفل موبایلمو باز کردم.

یه پیام از همراه اول

یکی از مامان (برگشتنه شکلات بخر مهمون داریم)

سه تا هم از گروهای تلگرامی

گوشیمو قفل کردم و تقریبا روی میز پرتش کردم

با زنگ خوردن تلفن بطری آب رو پایین آوردم و دستمو به سمت تلفن بردم.

با شنیدن صدای آشنای زن تلفن رو از گوشم فاصله دادم.

+گوشی روی من قطع...

بدون مکث تماس رو قطع کردم و دوباره سرمو روی میز گذاشتم که با میز بغلیم چشم تو چشم شدم. سرشو روی کیبورد گذاشته بود و زل زده بود تو روحم

سرمو به سمت دیوار چرخوندم و چشمامو بستم. من فقط خوابم میومد...