آن شِکُفتَن شادی را...
و حالا هم اِوین !
دستش را توی سینهام میفشارم. با غمی آمیخته با بغض نشسته در صدایش آرام، اما رسا تعریف میکرد. من همه گوش شده بودم. تا از زبان او در جهان قلم داستان او را هم روایت کنم؛
از شبِ بازداشت چشمها و صدای سهنفر هیچگاه از خاطرم نمیرود. اولی، همان مرد جوانی که شاید همسن من بود، اسلحه ساچمهای را جلویم گرفت، حرف نامربوط زد و خشونت فیزیکی روا داشت. دومی، آن پسرِ جوانِ لباسشخصی که دلنگرانْ چندباری آمد و رفت و گفت «خانم منتظر دوستت نمون. برو. خدایینکرده اذیتت میکنند.» و سومی آن مامور نیروی انتظامی مراقبِ ماشین حصاردار که وقتی دید روی پا بند نمیشوم و حالم خوش نیست، چای و آب آورد؛ بعد با لهجه شیرینی که نمیدانم مال کجا بود، گفت «نترس؛ خوبه که نمیترسی.»
همه اینها را نوشتم تا بگویم تماشای تصاویر نیروهای امنیتی کشتهشده بههماناندازه تماشای صاحبان جانهای عزیزی همچون مهسا امینی و نیکا و سارینا و حدیث و... غمِ آدمی همچون من را هزاربرابر میکند.
«مردم در برابر مردم»؛ این چیزی است که این روزها شاهد آنم. برای همین بیشتر از اینکه بخواهم جلوی آن چندتا جوان بسیجیِ آموزشندیده و اسلحهبهدست سینهسپر کنم، باید جلوی آن ایدئولوژیِ مستبدی بایستم که بهگمانِ برحقبودن و داشتن پشتوانه دینی (بهزعمِ خودشان)، باز هم برای بقا و پاسداشت هسته خود که هیچجوره مایل به تغییر و اصلاحش نیست، مذبوحانه همهچیز را به صحنه جنگ بدل میکند. (اگر که خودت را حق میدانی، چرا میترسی؟ مگر جز این است که آنکه میترسد، میترساند؟!)
دادن نامِ شهید، برگزاری مراسم تشییع و توجیه کشتهشدن در راه امنیت در این رویارویی تنبهتن مردم در برابر مردم، همانقدر مذبوحانه و کریه است که تدارک سناریوهای نخنمای همیشگی مثل نشاندن و نشاندادن مادر فلاندختر جلوی دوربین که بگو خودکشی کرده است. در ادامه هم ریختن به دانشگاهها تا شریف و کتک زدن دانشجوها و حالا هم که
اوین!
حالا ما اینها را از بَریم؛ برای آنها فرقی نمیکند جانِ عزیزِ یک معترض باشد یا یک نیرویِ امنیتی؛ چراکه هدف وسیله را توجیه میکند. اما چطور میشود این چرخه خشونت را دید و ساکت نشست؟! چراکه مدتهاست امنیتیکردن هر موقعیت بیش از خرج کردن فهم سیاسی، روش آنها شده است.

با نقطه، نقطه،
نقطهٔ خون،
خونِ رهروان
خونِ هزار مهسا خونِ بسی جوان
این نقشه بر سراسر میهن
در حال شکلگیری و گسترانگی
میگسترد به هرسو در بیکرانگی.
این نقشه را، شبانه، به یکبار
نتوان کشید و دید
در طول سالیانش، با خون توان کشید
با خون نسلها
پررنگ و آشکار شود، در برابرت
تا ناکجایِ هرگزیِ حیرتآورت
این نقشهٔ شکفتگی و شادی وطن
این نقشهٔ رهایی و آزادی وطن
میم. سرشک
مهرماه ۱۴۰۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
لطفاً
مطلبی دیگر از این انتشارات
لبوی داغ!
مطلبی دیگر از این انتشارات
درست مثل...