یک عشق، یک تو



«بار ها و بار ها هم در متن هایم نوشتم و گفتم،

شاید هم خواندی

بدان که زیاد به دلم نشست

چرا که یک عاشق هیچوقت به عشق احتیاج ندارد اگر هم محبت میکند، محبت کردن را دوست دارد

وگرنه اگر رو راست باشیم، من چه احتیاجی به تو دارم؟!

جز این بود که برای دوست‌داشتنت اشک ریختم؟

جز این بود که شب‌ها دعا میکردم تا خدا مواظبت باشد و اب در دلت تکان نخورد؟

نمیدانم

نمیخواهم منت بگذارم اما احتیاجی به تو ندارم

فقط عشقی که به تو دارم را دوست دارم

این تنها چیزی است که بیشتر از تو دوست دارم

دوست‌داشتنی که شاید هیچوقت قرار نباشد بفهمی یک نفر دوستت داشت، آن هم یک عشق واقعی.

کم پیش می‌اید ادمی بخاطر یک‌نفر گریه کند، یا اشک بریزد یا نمیدانم، دعا کند حالش خوب باشد حتی اگر به قیمت از دست دادنش تمام شود

همیشه خوشبختی تو را خواستم و برایم مهم نبود خوشبختیِ تو با من است یا نه

اوایل فکرمیکردم باید به تو‌ ثابت شود که من واقعا دوستت دارم اما هر چه زمان گذشت بیشتر ثابت شد که نیاز نیست تو بفهمی، چرا که خدا میداند چه در دل من میگذرد

و همین که خدا میداند کافیست»


به شدت از این پادکست متنفرم چون هیچوقت نتونستم بهش بفرستم!

آخرش هم گذاشت رفت، تنها چیزی که موند صدامه و نوشته‌هام

امیدوارم حداقل شما لذت ببرید♥️