برنامه نویس پایتون و کارشناس ارشد هوش مصنوعی کاوشگر درون
بهینهسازی در زندگی؟
اگر در گذشته از من میپرسیدند که در دانشگاه چه مفهومی را بیش از دیگر مسائل آموختهام، باور کنید هیچگاه حدس نمیزدم بگویم «بهینهسازی»!

بگذارید این مسئله را به سبک خودم کمی باز کنم. ابتدا مفهوم بهینهسازی را توضیح میدهم و بعد به چرایی موضوعی که بیان کردم خواهم پرداخت.
بهینهسازی علمی در ریاضیات است که به دنبال جوابی میگردد تا هدف مورد نظر را به حد ایدهآل برساند. به عنوان مثال، فرض کنید قصد دارم از شهر خودم، یعنی کرمانشاه، به مشهد برای دیدار یکی از دوستانم بروم. هدف من این است که مسیری را پیدا کنم تا مسافتی که طی میکنم کمتر باشد. مجموعه شهرهایی که باید از آنها عبور کنم تا به کمترین فاصله ممکن برسم را «مجموعه جواب» میگویند.
برای مثال، اگر قصد داشته باشم ابتدا به تهران بروم، سپس به مازندران، از مازندران به گلستان و بعد به خراسان، تقریباً مسافتی ۱۵۴۰ کیلومتر خواهم داشت (مسیر اول). اما اگر از کرمانشاه به تهران، سپس به سمنان و بعد به خراسان بروم، مسافت حدود ۱۴۴۰ کیلومتر خواهد شد (مسیر دوم).
در این مسئله، وضعیت جادهها برای من اولویت ندارد؛ بلکه کوتاهی مسافت مهمترین عامل است. بر همین اساس میتوان گفت مسیر دوم برای هدف من بهتر است.
این مسئله در واقع یک نمونه از بهینهسازی تکهدفه است.
حالا چرا گفتم «بهینهسازی در زندگی»؟
موضوع پایاننامه من پیادهسازی یک ایده یادگیری ماشین مبتنی بر بهینهسازی چندهدفه بود. تأکید میکنم: بهینهسازی چندهدفه. یعنی من باید در مسئلهای که چندین هدف مختلف داشت به حد خوبی میرسیدم و تا جای ممکن در این زمینه مطالعه میکردم.
بعد از تقریباً شش ترم، بالاخره توانستم از پایاننامهام دفاع کنم و نمره ۱۸.۵ کسب کنم. اما تمام ناراحتیها و نارضایتیها تازه شروع شد. چرا نمرهام کم شد؟ مگر من تلاش نکردم؟ یعنی تلاشم کافی نبود؟
شاید باور نکنید، اما در همین لحظات مفهوم بهینهسازی چندهدفه درس بزرگی به من داد. در واقع، آن لحظه فهمیدم که تازه بهینهسازی در زندگی را یاد گرفتهام.
همانطور که گفته شد، در بهینهسازی تکهدفه دنبال یک جواب هستیم تا هدف را به حد عالی یا ایدهآل برسانیم. اما در بهینهسازی چندهدفه، ما یک هدف نداریم؛ ممکن است دو یا چندین هدف مختلف وجود داشته باشد. در چنین مواردی، بهینهسازی چندهدفه به دنبال مجموعهای از جوابهاست که همه اهداف را به حد خوبی برساند، نه اینکه همه آنها عالی باشند. چرا؟ چون اهداف ممکن است در تضاد با یکدیگر باشند. حتی این مسئله را در نظر میگیرد که هیچ هدفی برتر از هدف دیگر نباشد.
برای مثال، فردی که برای کسب درآمد مجبور است کار کند، وقت کمتری برای درس خواندن خواهد داشت. پس نمیتواند توقع داشته باشد که هم درسش عالی باشد و هم درآمد بالایی داشته باشد (چون این دو هدف متضاد هستند). بهینهسازی راهکاری ارائه میدهد که فرد بتواند درسش را در حد خوبی پیش ببرد و در کنار آن درآمد نسبتا خوبی هم داشته باشد.
دقیقاً همین موضوع به من فهماند که در سه سالی که ارشد خواندم، بیش از آنکه درس بخوانم، کار کردم تا درآمدی داشته باشم و حس استقلال و مفید بودن را تجربه کنم. پس نمیتوانستم از خودم توقع بیجا داشته باشم. من چند هدف متضاد داشتم و با این حال توانستم آنها را به حد خوبی برسانم.
پس حقیقتاً، بزرگترین درسی که از ارشدم گرفتم، درک مفهوم بهینهسازی در زندگی بود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو برادر در وجودم
مطلبی دیگر از این انتشارات
تراژدی در واقع کمدی است اما اگر از دور به او بنگریم
مطلبی دیگر از این انتشارات
همچون آب باید گذشت ...