عصیان می‌کنم پس هستم

گاهی فقط یک لحظه می‌تواند سرنوشت آدمی را تغییر دهد. انسان‌ها در یک لحظه تصمیم می‌گیرند که بی‌ملاحظه دل به دریا بزنند. مثل آن لحظهٔ شورانگیز که آهو دریایی را متقاعد کرد تا از بدن برهنه‌اش سلاحی بسازد، همان‌طور که شخصیت «تارا» جامهٔ انقیاد از تن گشود.
با این حال، هرگز نفهمیدم دقیقاً چه چیزی باعث شد که او چنین بی‌پروا لباس عریانی به تن کند؟ آیا پیش‌تر به انجام چنین کاری فکر کرده بود؟ آیا می‌دانست که دارد دست به کاری پرهزینه می‌زند؟ پاسخی نمی‌یابم. اصلاً مگر یک مرد می‌تواند روان آزردهٔ دختری را که زیر بار انبوهی از حرف‌ها و نگاه‌ها در هم شکسته است، درک کند؟ دختری که هر روز در حال مبارزه با دشمنان آزادی است، حال آنکه سلاحی غیر از دشنهٔ موهایش در اختیار ندارد.
اما چاره‌ای جز صبر و انتظار برای دیدن نتیجهٔ تغییرات فکری و اجتماعی نیست. به قول شمیم مستقیمی در کتاب درهای نیمه‌باز: «سیاههٔ بحران‌هایی که این نسل از سر گذرانده، آن‌قدر بدیهی و آن‌قدر تکرارشده است که دیگر به زحمت اسم بردن هم نمی‌ارزد. این بحران نه‌فقط بحران سیاسی بلکه بحرانی عمیق‌تر و اساسی‌تر است که همهٔ عرصه‌های وجود را درمی‌نوردد. [با این حال] ساکنان زمان بحران با امیدها و آرزوهایشان زنده‌اند. امید به این‌که بحران تمام خواهد شد، و آرزوی روزهایی خوشحال‌تر و پایدارتر.»

تصویر: سوسن تسلیمی در فیلم چریکهٔ تارا

پی‌نوشت) امروز دیدم که یکی از اهل نظر نوشته است: «ساکنان ممالک غربی هم در محیط اداره و دانشگاه لخت نمی‌شوند.» حرف غلطی نیست، اما همچنین باید می‌گفت که در آن کشورها دانشجویی را به خاطر نداشتن مقنعه و روسری کتک نمی‌زنند. در واقع، این بساطی است که خودتان باعث و بانی‌اش بوده‌اید. بی‌شک اگر خواستهٔ دختران را به رسمیت می‌شناختید، و با زبان زور و تهدید و خشونت سخن نمی‌گفتید، امروز شاهد چنین صحنه‌هایی نبودیم. حقیقتاً من هم دوست ندارم که دختری در جامعه‌ام برهنه شود، ولی هرگز نمی‌توانم به او خرده‌ای بگیرم. از انسانی که جانش به لب رسیده، چه انتظاری می‌توان داشت؟
کاری که آهو دریایی انجام داد _ خوب یا بد _ عصیانی بود علیه حکومتی که سال‌هاست زنان ایرانی را سرکوب می‌کند. گاه از طریق گشت ارشاد، گاه با زندان و تازیانه و اسیدپاشی و اعمال محرومیت‌های گوناگون. عده‌ای گفته‌اند که فرهنگ ما برهنگی را برنمی‌تابد، پس حرکت اعتراضی او مردود است. قبول، اما مگر ما در قبال هم‌وطنان خود وظیفه‌ای نداریم؟ فردی تصمیم می‌گیرد که نسبت به عملی ظالمانه _ ولو به طریقی که من نمی‌پسندم _ اعتراض کند. این کمترین حق اوست. بنابراین حتی اگر با کاری که انجام داده است موافق نباشم، وظیفه دارم از او حمایت کنم؛ نه این‌که با سرکوبگرها همدل و همصدا شوم.