شاعر _ نویسنده _تاریخ خوان_فعال محیط زیست/ وبسایت و شبکه اجتماعی: https://takl.ink/abolghasemkarimi/
گردآوری:داستان کوتاه آموزنده_بهترین داستان های خواندنی/71
راننده کاميوني وارد رستوران شد. دقايي پس از اين که او شروع به غذا خوردن کرد سه جوان موتورسيکلت سوار هم به رستوران آمدند و يک راست به سراغ ميز راننده کاميون رفتند و بعد از چند دقيقه پچ پچ کردن، اولي سيگارش را در استکان چاي راننده خاموش کرد.
راننده به او چيزي نگفت. دومي شيشه نوشابه را روي سر راننده خالي کرد و باز هم راننده سکوت کرد و بعد هم وقتي راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمين خورد ولي باز هم ساکت ماند.
دقايقي بعد از خروج راننده از رستوران يکي از جوانها به صاحب رستوران گفت: چه آدم بي خاصيتي بود، نه غذا خوردن بلد بود و نه حرف زدن و نه دعوا!
رستورانچي جواب داد: از همه بدتر رانندگي بلد نبود چون وقتي داشت مي رفت دنده عقب 3 موتور نازنين را خرد کرد و رفت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/39
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/40
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری:داستان کوتاه آموزنده_بهترین داستان های خواندنی/61