شاعر _ نویسنده _تاریخ خوان_فعال محیط زیست/ وبسایت و شبکه اجتماعی: https://takl.ink/abolghasemkarimi/
گردآوری داستان کوتاه آموزنده
برگرفته از کتاب داستان کودکی من اثر چارلی چاپلین و ترجمه ی محمد قاضی
... در انتهای کوچهي ما کشتارگاهی بود و گوسفندهایی که به آنجا میرفتند، از جلو خانه ما رد میشدند. یادم میآید که روزی، یکی از آن گوسفندها در رفت و در کوچه پا به فرار گذاشت و بچههای ولگرد، خوشحال از این ماجرا، سر در عقب حیوان گذاشتند. بعضی سعی کردند او را بگیرند و بعضی زمین خوردند. من وقتی جست و خیز دیوانهوار حیوان مظلوم را که بعبع میکرد دیدم، از بس صحنه به نظرم مضحک آمد که قاهقاه خندیدم. ولی وقتی بالاخره آن حیوان بیچاره را گرفتند و به طرف کشتارگاه بردند، واقعیت این صحنهي غمانگیز که از اول به نظرم مضحک آمده بود، مرا غرق در اندوه کرد، و من به اتاق خودمان پناه بردم و گریه کردم و خطاب به مادرم داد زدم: «او را خواهند کشت! او را خواهند کشت!» از آن به بعد، روزهای متوالي از آن واقعهي بعدازظهر بهاری و آن تعقیب مضحک یاد کردم و اینک از خود میپرسم که نکند آن حادثه، هستهي اصلی فیلمهای آیندهي من، یعنی ترکیب تراژدی و کمدی، یا غم و شادی را در خود نهفته داشته است... .
منبع : رهپو
مطلبی دیگر از این انتشارات
شعر:شماره11/ابوالقاسم کریمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری داستان کوتاه آموزنده/1
مطلبی دیگر از این انتشارات
کنجکاوی های من:گرمایش جهانی چیست؟