شاعر _ نویسنده _تاریخ خوان_فعال محیط زیست/ وبسایت و شبکه اجتماعی: https://takl.ink/abolghasemkarimi/
گردآوری داستان کوتاه آموزنده/24
در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی لافلانت در واشینگتن دی سی شد (یکی از محله های ثروتمند در واشنگتن) و شروع به نواختن ویلون کرد. این مرد در عرض 42 دقیقه، 6 قطعه از بهترین قطعات کلاسیک باخ را نواخت .از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهایشان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم هایش کاست و چند ثانیه ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود به راه افتاد.
یک دقیقه بعد، ویلونزن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه اش انداخت و با عجله به راه خود ادامه داد. چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت سر تکیه داد، ولی ناگهان نگاهی به ساعت خود انداخت و با عجله از صحنه دور شد.
کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک 3 ساله ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان به همراه می برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلونزن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالی که همچنان نگاهش به ویلون زن بود، به همراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگر نیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدینشان بلا استثنا برای بردنشان به زور متوسل شدند.
در طول مدت 42 دقیقه ای که ویلون زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. 20 نفر انعام دادند، بی آنکه مکثی کرده باشند، و 32 دلار عاید ویلون زن شد. در حالی که به گفته ی همراهان ویولون زن در تمام این مدت 1079 نفر از کنار این نوازنده ی مشهور و برنده ی جایزه ی « گرمی » گذشتند.
وقتی که ویلون زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، و نه کسی او را شناخت (واقعیت این است که فقط یک نفر او را شناخت).
هیچکس نمی دانست که این ویلون زن همان «جاشوا بل» یکی از بهترین موسیقی دانان جهان است. هیچکس نفهمید که او همان کسی است که چند روز قبل کنسرتی اجرا کرده بود که تمام بلیط های آن از قبل پیش فروش شده بود.
دو روز بعد از دريافت جايزه ايووري فيشر توسط «جاشوا بل» روزنامه واشنگتن پست با چاپ گزارشي مفصل فاش كرد كه وقتي جاشوا بل بزرگ به صورت ناشناس در ايستگاه مترو نواخته، حتي نتوانسته توجه عده كوچكي را هم جلب كند.
روزنامه واشنگتن پست مي نويسد: بل مي خواست بي واسطه با ذائقه عمومي آشنا شود. و سوالي مهم : آيا مردم در صحنه اي پيش پا افتاده و در زماني نامناسب به زيبايي اهميت مي دهند؟ پاسخ البته منفی بود.
بل كه سالي تقريبا 120 كنسرت برگزار مي كند و بليت هايش كمتر از 100 دلار نيست به خبرگزاري رويترز مي گويد: كمي عصبي بودم و ناديده گرفته شدن، تجربه اي عجيب بود. عادت كرده بودم كه مردم براي شنيدن كارهايم پول بدهند و برايم كف بزنند. اين تجربه نگاهم را عوض كرد.
بل با همان ويولن دست سازش كه در 1713 توسط آنتونيو استراديواري ساخته شده در ايستگاه مترو برنامه اجرا كرد. او اعتراف مي كند: البته انتظار داشتم در آن ساعت مردم هنر را نپذيرند، اما شديدا دردآور بود وقتي سعي مي كردم زيباترين موسيقي ها را بنوازم و آنها بي خيال از كنارم رد مي شدند. ديدن اين صحنه ها برايم دشوار بود. من متوجه شدم كه مردم در حالت عادي به موسيقي كلاسيك بي توجه اند.
نتیجه ی مهمی که باید از این داستان گرفت این خواهد بود که اگر ما لحظه ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون است، گوش فرا دهیم، چه چیز های دیگری را داریم از دست می دهیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلنوشته_ابوالقاسم کریمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری:داستان کوتاه آموزنده_بهترین داستان های خواندنی/88
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/42