شاعر _ نویسنده _تاریخ خوان_فعال محیط زیست/ وبسایت و شبکه اجتماعی: https://takl.ink/abolghasemkarimi/
گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/54
مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سرکشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد:
- جرج ازخانه چه خبر ؟
- خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد .
- سگ بيچاره پس او مرد. چه چير باعث مرگ او شد ؟
- پرخوري قربان !
- پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد که تا اين اندازه دوست داشت ؟
- گوشت اسب قربان و همين باعث مرگ او شد.
- اين همه گوشت اسب از کجا آورديد ؟
- همه اسب هاي پدرتان مردند قربان !
- چه گفتي؟ همه آنها مردند؟
- بله قربان همه آنها از کار زيادي مردند .
- براي چه اينقدر کار کردند؟
- براي اينکه آب بياورند قربان !
- گفتي آب؛ آب براي چه ؟
- براي انکه آتش را خاموش کنند قربان !
- کدام آتش را ؟
- آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد .
- پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزي چه بود ؟
- فکرمي کنم که شعله شمع باعث اين کار شد قربان !
- گفتي شمع؟ کدام شمع ؟
- شمع هايي که براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان !
- مادرم هم مرد ؟
- بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان !
- کدام حادثه ؟
- حادثه مرگ پدرتان قربان !
- پدرم هم مرد ؟
- بله قربان مرد. بيچاره همين که آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت .
- کدام خبر را ؟
- خبرهاي بدي قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالا بيش از يک سنت تو اين دنيا ارزش نداريد. من جسارت کردم قربان خواستم خبرها را هرچه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
گردآوری : داستان کوتاه آموزنده/52
مطلبی دیگر از این انتشارات
شعر:شماره11/ابوالقاسم کریمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلنوشته_محیط زیست/32