اندیشه سیاسی افلاطون ایده آلیسم

افلاطون از خاندان اشرافی متولد(۴۲۷ق.م) در آتن است. فلسفه افلاطون دنباله طرحی بود که سقراط شروع کرده بود؛طرح پیوندزدن معرفت و قدرت؛ یعنی استقرارحکومت کسانی که دارای بالاترین فضیلت و معرفت سیاسی اند. آکادمی افلاطون در آتن نخستین مکتب و مدرس بزرگ فلسفی بود.

کتاب جمهورافلاطون: دراین کتاب سیاست؛اقتصاد؛ فلسفه اخلاق؛تاریخ؛فلسفه فراطبیعی و..بررسی شده است. آمده است: سیاست یک هنراست و به دانش کارشناسی نیازمند است بر همین دلیل بود که افلاطون نظام دموکراتیک آتن را مورد حمله قرار داد وگفت: انسانها ظرفیتها واستعدادهای متفاوتیبرای یادگیری دارند پس عده اندکی میتوانند میزانی از فضیلت لازم را برای فرمانروایی ورهبری بیابند.

جامعه به عنوان یک پیکر سه عضو اصلی دارد: زمامداران؛ پاسداران؛ تولیدکنندگان. ودولت سه فضیلت: عقل ؛ شجاعت ؛ خویشتن داری.

ازنظر افلاطون عدالت دادن حق هر کس به خودش است.عدل اینست که هر کس فقط کاری را که برای ان ساخته شده است و استعدادش را دارد انجام دهد ودر کار دیگری دخالت نکند. معرفت واقعی معرفت به اعیان ثابت ( نه متغیر ) یا مثل است. جامعه انعکاس روح آدمی است و روح سه جزء دارد:خرد؛ غضب؛ شهوت.

مالکیت و خاننواده موانع تشکیل دولت هستند و باید از بین بروند. بسیاری از زنان شایستگی امور سیاسی . نظامی را دارند. دولت کمال ممکن است بخاطر زراندوزی وفساد چهار مرحله تنزل داشته باشد؛ آرمانشهر>تیموکراسی>اولیگراشی>دموکراسی>تیرانی.

کمونیسم افلاطون در هدف با آنچه مارکس و دیگر سوسیالیستهای نو طرح و تدوین کرده اند متفاوت است و بیشتر سیاسی و اخلاقیست نه اقتصادی. طبقه صنعتگر چون زیر سلطه ضرورتهای نیروی اشتهاست باید حق مالکیت داشته باشد اما برای طبقه بالا که در آن نیروی اشتها در انقیاد و مهار نیروی عقل  و روحیه است کمونیسم ممکن و ضروری است.

کتاب سیاستمدار افلاطون:افلاطون با گذشت عمر محافظه کارتر شده است.فرمانروا میتواند از قانون استفاده کند یا اگر مناسب دید استفاده نکند او برتر از قانون است.( افلاطون پیشتر قانون را نادیده گرفته بود.) قانون ناقص است اما چون ثبات را حفظ می کند ارزشمند است.         طبقه بندی دولت در سیاستمدار:  الف)دولت آرمانی. ب)دولتهای رعایت کننده قانون؛ ۱ـ منارشی(پادشاهی فرد) ۲-آریستوکراسی ۳-دموکراسی پ)دولتهای بی توجه به قانون.۱ـتیرانی ۲ـاولیگارشی ۳ـدموکراسی.

کتاب قوانین افلاطون: دولت باید در خشکی و بقدر کافی دور از دریا تاسیس شود تا از نظامی گری دریایی جلوگیری کند و باید گرایش به تجارت را سست کند. اقتصاد باید کشاورزی باشد آنهم نه خیلی زیاد که موجب تجارت شود.شهروندان باید نه چندان فقیر باشند و نه چندان ثروتمند که به فکر پول باشند. شمار شهروندان باید ۵۰۴۰ ثابت بماند. به شهروندان اجازه داده میشود به چهار برابر ارزش زمین خود صاحب اموال باشند میزان قدرت سیاسی هر طبقه به نسبت میزان اموال آن خواهد بود. به نظر میرسد افلاطون ثروت را معادل فضیلت میدانست گرچه در موقععیتهای دیگررد کرده است. دولت وظیفه دارداطاعت از احکام دینرا برقرار کند.