اندیشه های سیاسی ارسطو

ارسطو متولد384 ق.م  است. پدرش طبیب دربار پادشاه مقدونیه (جد اسکندر) وارسطو متاثر از شغل پدر به عاوم زیست شناسی روی آورد. زمانی که جوان بود بجای مدرسه به آکادمی افلاطون رفت پدر اسکند مقدونی (فیلیپ) از ارسطو خواست سرپرستی اسکندر را در پایتخت بر عهده گیرد. آثار ارسطو مدت 300 سال با انجیل رقابت کرد وسپس در شمار کتابهای مقدس مسیحیان درآمد. آثار او زیاد است و میتوان به چهار دسته تقسیم کرد: 1_کتابهای منطقی 2_کتابهای علمی 3_مجموعه آثار ارغنون 4_ کتابهای صنایع.

روش و فلسفه ارسطو:ارسطو با روش استقراء به شناخت مسائل  اجتماعی پرداخت او برای نوشتن کتاب "سیاست " قانون اساسی 158 دولت را بررسی کرد. به عقیده ارسطو سنت و عرف بدان سبب شایسته احترام و رعایت است که در اجتماع عمل کرده اند و نباید آنها را براحتی کنار گذاشت. در شیوه ارسطو سه خصوصیت است: استقراء _ ژرف اندیشی _ ارج نهادن به سنتها وپیشینه.

ارسطو از موضعی میانه بین ماتریالیسم و ایده آلیسمم نوسان کرد.آموزشهای ارسطودرباره حرکت از ماده به صورت یا درباره جریان فلسفی شدن  و صیرورت سبب شدهر چیز پیوسته در حال حرکت و دگرگونی وبالقوه پذیرای کمال دیده شود. ارسطو از این آموزشها در توجیه سیر تکاملی زندگی اجتماعی انسانها استفاده کرد.

شکلهای دولت:معیار خوب و عادلانه بودن دولت توانایی آن به تامین منافع عمومی است.شکلهای حکومت: پادشاهی_ آریستوکراسی _ پولیتی. درمقابل ستمگری - اولیگارشی - دموکراسی . ارسو گفت چون هیچ طبقه ای حق حاکم شدن ندارد پس حاکمیت باید طبق قانون باشد. برای بردگان وضعیت بردگی هم فایده دارد هم عادلانه است.

عرصه عمل دولت :از نظر ارسطو ترکیب اخلاق و سیاست فقط در دولت آرمانی امکان پذیر است.در جهان عمل دولتها یا اولیگارشی اند یا دموکراتیک . بهترین دولت قابل عمل باید بر تعادل اصول دموکراسی و اولیگارشی مبتنی باشد و آن شکل پولیتی است. نه میتوان اصالت و ثروت را نادیده گرفت و نه میتوان توده وعامه را در نتیجه بهترین روش در عمل ایجاد تعادل بین انهاست که یکدیگر را خنثی کنند تا ثبات و اعتدال برقرار شود. پولیتی اصل اعتدال و میانه روی را ارائه میدهد. ارسطو طبقه متوسط مسلط را عامل ثبات دولت دانست.

انقلاب وثبات: ارسطو عمل گرا بود حتی به ستمگران راه نشان داد تا حکومت خود را حفظ کنند. علتاصلی بی ثباتی اولیگارشی و دموکراسی افراط در خودشان است. نباید فرمانروایان آنها به سود خود کار کنند و اعتراض عمومی را برانگیزند. در دموکراسی مالکیت ثروتمندان رعایت و در اولیگارشی رفاه فقیران حمایت شود. مالکیت خصوصی امکانات آزادیخواهی رافراهم میاورد و اجازه میدهد استععداد و طبع بشر بهترین حال خود را نشان دهد البته مالکیت هم اندازه دارد. ارسطو ربا را محکوم کرد و کاری بسیار غیر اخلاقی نامید. جرم وجنایت فقط از توضیع نابرابر مالکیت ناشی نمیشود بلکه از حرص و آز نیز برمیآید.

دولت کمال مطلوب:سرزمین بزرگ خوب نیست و اگر خیلی کوچک هم باشد خودکفا نخواهد بود. برای دریانوردی و تجارت دسترسی به دریا ضروری است البته تدابیری باشد مجذوب قدرت دریایی و ثروت ناشی از تجارت نشود.هدف بازر گانی خودکفایی است نه سود بردن. سعادت انسان به طور کلی در پیروی از عقل است.

افلاطون در دولت آرمانی خود قانون نداشت  و مثل ابدی بسیار مهمتر از قوانین بود ارسطو هوادار آماده و پایدار حاکمیت قانون بود. ارسطو معتقد بود قانون باید فرمانروا باشد و فرد هم حفظ کننده و خدمتگذار قانون باشد.