اندیشه های سیاسی تالکوت پارسونز


پارسونز ( 1979- 1902 ) متولد آمریکاست . در یک خانواده مشهور و بانفوذ بدنیا آمد ، خانواده او پایگاه مذهبی داشت البته میخواستند او یک زیست شناس یا پزشک شود لذا آغازین سالهای تحصیلش را در حوزه زیست شناسی سپری کرد ولی در نهایت به علوم اجتماعی خصوصا اقتصاد علاقه مند شد. پس از دوره لیسانس امکان تحصیل در آلمان برایش حاصل گردید و در آنجا بود که تحت تاثیر تفکر ماکس وبر قرار گرفت . او به دانشگاه هاروارد برگشت و و پس از تاسیس گروه جامعه شناسی توسط پیتریم سوروکین در این دانشگاه به تدریس پرداخت . رابطه پارسونز و سوروکین صمیمانه نبود . پارسونز کارعلمی را تحت شرایط خاص و هنگامی شروع کرد که به دلایلی همچون جنگ جهانی اوول ، انقلاب اکتبر روسیه ، ظهور فاشیسم ، بحران اقتصادی بین المللی سالهلی 1930 (نارضایتی طبقات متووسط و رشد اقتصادی آمریکا ) طبقات متوسط در جستجوی تعادل و ثبات اججتماعی بودند در نتیجه افکار پارسونز و تاکید اوو بر نظم اجتماعی و تعادل اجتماعی بازتابی از نیازهای طبقات متوسط بود .

پارسونز نارضایی های موجود را با دیدی خوش بینانه تلقی کرد و معتقد شد که نظام موجود میتواند خود را به آسانی با شرایط جدید وفق داده موجبات بهسازی را فراهم کند . ایمان قوی پارسونز نسبت به نهادهای موجود او را واداشت که نابرابری ها را نادیده گرفته و به توجیه نظام موجود بپردازد.

دیدگاه ساختی کارکردی پارسوننز نقش مهم و مسلطی بر جامعه شناسی دارد که پارسونز معروفترین پایه گذار محسوب میشود ، در این دیدگاه بر ضرورت کارکردی و نیازهای یک نظام اجتماعی تاکید میشود ؛ نظام اجتماعی گرایش به انجام وظایفی برای بقای نظام دارد که ساخت های اجتماعی وظیفه پاسخ دادن به این نیازها را دارند.پارسونز حیات اجتماعی را نوع خاصی از یک موجود زنده میداند.

فکر زندگی اجتماعی به مثابه یک نظام ( شبکه ای از اجزای مختلف ) بخش ساختاری نظریه وی و تشبیه به یک نظام زیست شناختی ، بخش کارکردگرا را تبیین میکند. از این رو  "کارکردگرایی ساختاری " عنوانی است که پارسونز به کار خود میدهد.  یک نظام اجتماعی مانند بدن انسان نیازهایی دارد که باید ارضاء شوند تا آن نظام برقرار بماند.

پارسونز تحت تاثیر وبر ، کنش اجتماعی را به عنوان موضوع اصلی جامعه شناسی خویش معرفی کرده و نظریه پیچیده ای را درباره آن عرضه میکند . نظام اجتماعی حول هنجارها و ارزشهایی ساخته میشود که بخشی از محیط کنشگران  را تشکیل میدهد. از نظر پارسونز کنش نوعی از رفتار است که جنبه آگاهانه دارد و از میان کنشها ، کنش کتقابل اجتماعی را مورد توجه قرار میدهد.

ساخت کنش اجتماعی : پارسونز در کتاب ساخت کنش اجتماعی نظریه ای با عنوان نظریه سیستم ها دارد وی در این نظریه نظام کنش را متشکل از چهار جزء میداند: نظام فرهنگی ، نظام اجتماعی ، نظام روانی و نظام زیستی . هر نظامی برای بقاء باید چها پیش نیاز را برآورده کند 1- سازگاری و انطباق با محیط 2- دستبابی به هدف ( وسایل برای بسیج منابع ) 3- یکپارچگی 4-حفظ تعادل و نگهداری انگیزش های نگهدارنده .

در این کتاب به برسی علوم انسانی و به مطالعه رابطه هدف و وسایل ، نقش محیط در جامعه در شکل گیری کنش اجتماعی میپردازد. پارسونز در این کتاب ابتدا به بررسی اقتصادی نظریات متفکران اروپایی از قبیل هابز، لاک، ئورکیم؛ پاره تو و ماکس وبر پرداخته و سپس نظریه جدیدی از خود ارائه میدهد. پارسونز معتقد است انسان در مطالعات خود اهمیت و نقش ارزشهای اجتماعی را در رابطه با کل نظام اجتماعی در نظر نگرفته اند.

او در این کتاب خصلت جبری بودن کنش اجتماعی را رد کرده و نظریه خود را که حاکی از ارادی بودن کنش اجتماعی است به عنوان حد متوسط میان نظریه های پوزیتیویست و ایده آلیستهای افراطی معرفی میکند. او مدعی است کنش اجتماعی اساسا ارادی و عقلانی است به بیان دیگر فرد انسانی اساسا فعال و خلاق و دارای اختیار و قدرت ارزیابی است.

فرد در تجزیه و تحلیل نهایی همیشه طریقی را در پیش میگیرد که خواست نظام اجتماعی در آن منظور شده است یعنی انگیزه های فردی به طور ایده آلی با ارزشهای موجود نظام اجتماعی انطباق می یابد و به همین دلیل است که نظام جامعه میتواند دوام یابد و خلاصه اینکه : 1- کنش اجتماعی ارادی و داوطلبانه است .2- کنش اجتماعی در قالب اجتماعی انجام میگیرد .3- فرد نقش اججتماعی دارد و هنجارها کنش او را تعیین میکنند 4 - فرد برای تصمیمگیری از امکانات متفاوتی برخوردار است . 5- شرایط مختلف کنش فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. 6- نظریه کنش باید به عنوان یک قالب تحلیلی برای تبیین رفتار انسان مورد استفاده قرار گیرد.

نظام اجتماعی : کتاب "نظام اجتماعی " حاوی تجدید نظری از عقاید اولیه اوست. پارسونز در فاصله میان انتشار دو کتاب خود از نظریه رفتارگرایی به "ماکروفونکسیونالیسم تغییر عقیده داد( مارتیندل ).

به اعتقاد منتقدین ، پارسونز به نظریه کنش پشت کرد و به نظریه جامعه شناسی کلان " کارکردگرایی" روی آورده است. نظام اجتماعی از نظر پارسونز یک ابزار تحلیلی است و در آن نقش اجتماعی افراد و نه خود واقعی آنن مورد بررسی قرار میگیرد . پارسونز مفاهیمی نظیر نقش ، پایگاه ، انتظارات ، هنجارها و ارزشها را برای تنظیم نظریه اجتماعی خود به کار گرفته است. جامعه ، فرهنگ و شخصیت اگرچه از نظر تجربی نامتمایز میباشند لیکن از لحاظ نظری و تححلیلی از یکدیگر قابل تشخیص هستند.

کنش متقابل اجتماعی : از دیدگاه پارسونز یک نظام اجتماعی قبل از هرچیز و در نخستین برخورد شبکه ای از روابط متقابل میان افراد و میان گروههاست و عوامل زیادی را به هم پیونند میدهد . به عبارت دیگر هر عامل در یک نظام اجتماعی به ویژه از دید کنش متقابل آن با دیگر عاملها در نظر گرفته میشود.

به نظر پارسونز عوامل سه گانه یعنی انتظارات ، هنجارها و تضمینها ( پاداش و مجازات ) عناصر تشکیل دهنده نقشها در کنش متقابل هستند . کنش متقابل ضرورتا دربردارنده عاملهای نقش است زیرا تنها از طریق نقشها و توسط نقشهاست که عاملان میتووانند با یکدیگر در ارتباط متقابل قرار گیرند و نهادها چیزی جز مجموعه نقشهای مکمل جهت دار نیستند.از دیدگاه پارسونز هر خرده نظامی محیط خرده نظام دیگری است بنابراین هر یک از خرده نظامها با سه خرده نظام دیگر در مبادله اند و با آنها در کنش متقابل.

ساخت و نهاد : در کتاب نظام اجتماعی پارسونز بین مفاهیم ساخت اجتماعی و نهاد ارتباط برقرار میکند و یکی را به کمک دیگری تعریف میکند.

نهادی شدن: ثبات ساختهای اجتماعی حاصل نهادی شدن آننهاست و نقطه اتکای نهادها نقشها و پایگاهها هستند که از ترکیب آنها فراهم آمده اند .

در نهایت در نظریه ساخت پارسونز با سه اصطلاح نظام اجتماعی ، نهاد و ساخت اجتماعی سروکار داریم که چیزی نیست جز تکرار مکررات و دور باطل تعریف مفاهیم به کمک یکدیگر . نظریه پارسونز سرانجام یهنی کلیت پدیده اجتماعی و اولویت کل بر اجزائ تشکیل دهنده آن .

پاسونز علم نظامها را سایبرنتیک مینامد بدین معنی که هر نظامی به وسیله خرده نظامی کنترل میشود که از اطلاعاتی در بالاترین سطح و از نظر انرژی در پایین ترین سطح است. بر مبنای الگوی سایبرنتیک تاکید اولیه و اساسی پارسونز بر فرهنگ است. فرهنگ و رودیها و اطلاعات نمادین را از طریق خانواده ، مدرسه ، مذهب و ...واردجامعه میکند و از این طریق درجهت هدایت کل سیستم اجتماعی عمل مینماید.

نظریه تعادل و تغییر پارسونز : نظریه تعادل بیشتر نوعی اجتماعی شدن را با تاکید بر همکاری نقشها و نهادها و ارزشها و نورم کارکردها مد نظر داشته است . پارسونز در دیدگاه تعادلی اش در پی بیان و توضیح نحوه ارتباط عناصر سیستم با یکدیگر بوده و در دیدگاه تکاملی به تحوه تغییر و تبدیل هر یک در جریان نهادی شدن فردیت پرداخته است .

نظریه تکاملی پارسونز ک در پی انتقاد و ایستا دانستن نظریات وی به این نظر پرداخت و گفت با تکامل یافتن جامعه خرده نظامهای جدید تمایز می یابند ، جامعه دستخوش تکامل باید از نظام انتسابی به سوی یک نظام دستاوردی حرکت کند . وی در این راستا انگاره ای از دگرگونی تکاملی را ساخته و پرداخته کرد. نخستین عنصر سازنده این انگاره ، فراگرد " تمایز " بود ، پارسونز فرض را براین گرفته بود که هر جامعه ای از یک رشته خرده نظامهایی ساخته میشود که چه از نظر ساختار و چه از جهت اهمیت کارکردی برای جامعه ی گسترده تر با یکدیگر تفاوت دارند، با تکامل یافتن جامعه خرده نظامهای جدید تمایز می یابند . این الگو فرض را بر این میگیرد که هر جامعه ای به موازات تکامل یافته تر شدن عموما بهتر میتواند از پس مسائلش برآید.

برای اداره کردن خرده نظامهای پراکند تر به مجموعه مهارتها و قابلیتهای گسترده تری نیاز است ، قابلیتهای تعمیم یافته مردم نیز باید از قید و بندهای انتسابی رها گردد تا جامعه بتواند از این قابلیتها استفاده کند ( سهیم بودن و رهایی از محرومیت محروم شدگان از نظام ).

پارسونز دو دوره نظری دارد ، دوره نظری کنش و بعد جهت گیری کارگردی- ساختاری . نظریه کنش ریشه در کار ماکس وبر در زمینه کنش اجتماعی دارد . پارسونز اشتیاق داشت که نظریه کنش را از رفتارگرایان متمایز سازد . رفتار، دلالت بر واکنش مکانیکی در برابر محرکها دارد ، حال آنکه اصطلاح کنش بر یک فراگرد فعالانه ، خلاقانه و ذهنی دلالت میکند .

پارسونز میگوید : نظریه ای مانند رفتارگرایی که انسانها را بدون توجه به جنبه ذهنی شان در نظر میگیرد نمیتواند نظریه کنش قلمداد شود. وی گفت : کنش چیزی جز کوشش در جهت تطبیق با هنجارها نیست. نظریه کنش و کارکردگرایی ساختاری پارسونز به جای آنکه درهم بافته باشند غالبا درکنار هم قرار گرفته اند.