اندیشه های سیاسی توماس هابز

با در نظر گرفتن زمینه نامساعد و درگیری و چالش سیاسی، مذهبی و اقتصادی باید نظریه سیاسی هابز را ، مانند نظریه ژان بدن در فرانسه بررسی کرد. هر دو متفکر آرزومند صلح بودند و کوشیدند با ارائه بدیلی برای وحدت دینی گذشته به آن دست یابند پس حیرت آور نیست که هابز در پردازش نظریه خود به یک نیروی مرکزی دل بست، یا جای شگفتی ندارد که او هم مانند بدن ، راه حل وضع نابسامان انگلستان را در برقراری یک حکمرانی مقتدر دید.

توماس هابز ( ۱۵۸۸ ) پس از اتمام دانشگاه به عنوان معلم سرخانه در خانواده کاویندش به کار پرداخت. درواقع میتوان گفت بدون انگیزهها و امکانات خانواده کاویندش  هابز کمنام میماند. در عین حال صممیمیت و دوستی او با این خانواده ترغیب و تقویت روال فکری اشراف مابانه و ضددموکراتیک هابز شد. هابز ترجمه معروف خود را از کتاب توسیدید بنام تاریخ جنگهای پلوپوتر را انجام داد. رهیافت منظم هندسه برای حل قضیه ها هابز را بسیار برانگیخت و بر کوششهای او در راه پروراندن یک نظریه علمی سیاسی تاثیر عمیق گذاشت.

هابز پس از بازگشت به انگلستان دورنمای ناآرامی سیاسی انگلستان به وحشت افتاد و جانب شاه را گرفت وبعد مصلحت دید از انگلستان خارج شده به فرانسه رود. آنجا کتاب _ لویاتان_ رانوشت. وی دوباره به انگلستان بازگشت.

روش هابز: هابز به نظریه سیاسی رهیافتی علمی نشان داد اوو کوشید احکام ریاضی رادر مورد مفاهیم فلسفه و علوم اجتماعی بکار بندد.به نظر هابز گرفتاریهای سیاسی اروپا ریشه در دو منشا گذشته داشتند.: فلسفه ارسطو وکلیسای کاتولیک. هابز در لویاتان میگوید فلسفه پوچ مدرسی ارسطو چیزی جز یک سلسله واژه های نامعمول وعجیب نیست وبسیاری از آموزشهای سرنوشت ساز کلیسا که پایه های قدرت آن را هم بوجود میاورند اوهام و خرافات هستند . هابز به کاربرد روش استقرایی و تجربه گرایی نامور شده بود. او میاندیشید گذشته که از دسترس بررسی تجربی دور شده است یا درسهای تاریخ بطور کلی بی ارزش است وباور داشت که عقل بیش از تاریخ قابل اتکاست.

هابز این نظریه را با آنچه معتقد بود علم حرکت است هماهنگ کرد. او گفت گوناگوونی حرکت باید علت همه پدیده ها باشد از این راه روش فلسفی هابز همه خصوصیات مشخص ماتریالیسمم مکانیکی را در خود جمع کرد . او درواقع فقط به حرکت مکانیکی توجه داشت و همه پدیده های طبیعت از جمله انسان را با مکانیسمها مقایسه کرد و گفت که حرکت مکانیکی ادراک حسی و ادراک منطقی را تبیین میکند. هابز استدلال کرد رفتار انسان را واکنش او به احساس که شکلی از حرکت است معین میکند.

طبع انسان: به عقیده هابز انسان جزیی از جهان هستی است. انسان مانند یک ماشین است و از قطعات همانندی تشکیل شده است .. هابز شاید بنا به آمموزه بیکن معتقد بود حواس انسان منشا هرگونه شناخت است. انسانها همهچیز را از راه حواس میشناسند و حواس قوای دریافت کننده انسانها هستند و همین دریافت سبب حرکت ذهنی انسانها میشود.  هابز میاندیشید انگیزه زندگی انسانها نیرویی درونی است که انسان را وامیدارد منافع شخصی خود را جستجو کند و بویژه از آسیب دیدن اجتناب نماید. امنیت بزرگترین خیر و نیکی است و ناامنی بزرگترین شر و بدی و امنیت فقط از راه داشتن قدرت ممکن است بنابراین آرزو و خواست قدرت برای انسان نامحدود است. هابز گفت انسانها میل سیری ناپذیری برای قدرت دارند و به طور کلی در توانایی دست یافتن به آن برابرنند برای بدست آوردن میکوشند یکدیگر را نابود یا مطیع کنند.پس طبع واقعی انسان چنین است: انسان فردگرا_ خودخخواه_ بداندیش _ و از لحاظ مبارزه جویی برتری طلب است. اگر انسان آزاد بود از طبیعت خود پیروی کند جتگ همه با همه بود.

وضع طبیعی : اگر حکومت وجود نداشت زندگی سیاسی - اجتماعی مردم به وضع طبیعی باز خواهد گشت وضعی که در آن پیشه و هنری وجود ندارد، ترس و خطر همیشگی مرگی دردناک همواره وجود دارد و زندگی انسان در تنهایی ، بینوایی، پستی، ددمنشی، و به کوتاهی میگذرد. انسان گرگ انسان است در آن وضع قانون زور حاکم است و حیله گری دو فظیلت اصلی به شمار میروند. سه علت سبب این وضع بود: رقابت، ترس و افتخار .

مفهوم قانون طبیعی : هابز نوشت قانون طبیعی عبارت از اصل یا قائده عام است که عقل آنرا کشف کرده است و به موجب آن انسان از هر کاری که سبب تباهی حیات او شوود وو یا وسیله بقا را از او بگیرد و نیز از کوتاهی در رفع آنچه برای او مضر است منع شده است. برخی از قوانین هابز عبارتند از؛ قانون صلح جویی ، قانون وفای به عهد،قانون مدارا کردن و...

تاسیس دولت: برای رعایت و حفظ صلح و امنیت باید قراری میان مردم گذاشته شود  اما باید قدرتی اجبارگر همراه آن باشد. هابز نظر ححقوق اللهی شاهان را رد کرد و نظریه قرار اجتماعی را در جای آن نهاد. قرار مورد نظر هابز برای جلوگیری از هر گونه توجیه انقلاب طرح ریزی شد و شکل موافقط همه با همه را پیدا کرد ، به عقیده هابز مردم فقط برای ایجاد صلح و امنیت به تاسیس دولت اقدامم میکنند.

حکمران هابز: به نظر هابز دو نوع دولت وجود دارد ؛ اکتسابی و تاسیسی. بین دولت اکتسابی و تاسیسی هیچ تفاوت اساسی وجود ندارد زیرا هردو از ترس برمیآید. دولت را یا مردم به دلیل ترس از یکدیگر برنهاده اند و یا پیروزمند به دلیل ترس مردمم از اوو اکنساب کرده است( زور) . قاعده ، نگهداشتن خود یا صیانت نفس است . اگر زندگی مردم در معرض خطر قرار گیرد میتوانند در برابر حکمران ایستادگی کنند اما باید بسیار مراقب باشند زیرا مقاومت یعنی انقلاب که به نابودی قدرت حکمران و بازگشت به وضع طبیعی منجر میشود که از هر چیز به جز مرگ در اجتماع بدتر است.( انقلاب محدود) . حکمران به هیچ رو تابع قانون نیست. استعداد و توانایی حکمران از تواناییهای قاضیان تابع قلمرو او بیشتر است.. هیچ قدرتی از قدرت حکمران در گذاردن قانون بیشتر نیست اما حکمران باید از قوانین خداووند و قوانین طبیعی پیروی کند. وقتی مردم قراری گذاشتند از گزند حکمران نباید شکایت کنند، حکمران طرف این قرارداد نیست پس ستمگرکشی قدغن است (ترس از بازگشت به وضع طبیعی). حکومت پادشاهی بهترین شکل حکومت است . پادشاهی که نتوتند تاج و تخت خود را نگهدارد نمیتواند سزاوار و شاسته آن باشد.

توتالیتاریسم و آزادی هابز: دولت هابز اقتدارگرا است نه توتالیتاریسم. برای حکمران عاقلانه و عملی نیست مه در همه موارد و زمینه های زندگی مردم خود که ربطی به صلح و یکپارچگی دولت ندارد دخالت کند.. مردم باید میزانی آزادی داشته باشند البته این مسئله مربوط به حقوق مردم نیست.( برای جلوگیری از نارضایتی و انقلاب))آزادی ارزش بیشتر عملی دارد تا اخلاقی. مردم آزادند هر آنچه را که حکمران قدغن نکرده است انجام دهند. هابز بیشتر به امنیت اهمیت میدهد تا آزادی. قدرت حکمران نامحدود، مطلق و تقسیم ناپذیر است مگر یک استثنا؛ ازادی دفاع از خود. هابز گفت کلیسا نیز مانند دیگر انجمنها باید زیر نظارت اراده حکمران و تابع او باشد.