اندیشه های سیاسی ربرت میشلز ( میخلز )


میشلز نخبه گرای آلمانی الاصل ساکن ایتالیا متولد سال ۱۸۷۶ که در اول کتاب جامعه شناسی احزابش نوشته : دموکراسی بدون سازمان ممکن نخواهد بود .

این حقیقت که توده بدون رهبری قادر به هیچ عملی نیست به رهبری قدرت میبخشد اگرچه رهبری خود را بعنوان نماینده توده معرفی میکند ولی در عمل به اتوکراسی منجر خواهد شد ، سازماندهی توده بوسیله رهبران و با کمک تبلیغات و فریب انجام میگیرد و تووده نیز نخبگان رهبر را به عنووان نماینده خود انتخاب میکنند .تنها خطر ممکن برای برگزیدگان حاکم ، برگزیده جدیدی است که با شعارها توده را به خود جلب میکند .

از نظر میشلز مهمترین و پابرجاترین قانون ابدی جوامع سیاسی در جهان  قانون آهنین الیگارشی  است .او دموکراسی را عمدتا غیر ممکن میداند هرچند آنرا آرزو میکند. میشلز عقیده داشت که دموکراسی بوسیله مردم و برای مردم هیچگاه معنی پیدا نمیکند بلکه دموکراسی بدست مردم ولی برای نخبگان معنی پیدا کرده و نافع میشود .وی عقیده داشت هیچ گروه حزب یا دولتی بدون داشتن سازمان نمیتواند استمرار پیدا کند .

سازمان ایجاد نظم میکند پس محدود کننده آزادی است و باعث محافظه کاری میشود .قدرت دولت ناظم است پس ضد آزادی است .معمولا کسانی انقلابی میشوند که بیشتر آزادند زیرا وابستگی به سازمان ( اعم از خانواده، حزب، حرفه یا دولت ) انسان را محافظه کار میکند . او درحقیقت سعی در اثبات این نکته دارد تا چه حد دموکراسی به عنوان مشارکت همگان در رهبری و تصمیم گیری حتی در داخا پرادعاترین احزاب دموکراتیک ( حزب سوسیال دموکراسی آلمان ) کاملا بی محتواست . در پی انتخاب گروه پایین بنابر ضرورت شغلی و اشتغال به کارهای فکری به جای یدی ، خود به خود به خوی اشرافی و ریاست طلبی عادت میکنند وو این یکی از دو محوری است که قانون آهنین الیگارشی بر آن استوار میباشد و محور دیگر انگیزه های روانی توده هاست .

میشلز اگرچه به دموکراسی بدبین است اما آن را بهتر از سایر حکومتها میداند و شر آنرا کمتر از شر بقیه میداند . او همانند ارسطو حکومت فظیلت و عقل را حکومت کمال مطلوت جامعه میداند. توده همیشه بی نام و لیکن تاریخ را نخبگن می سازند .

دو محور قانون آهنین الیگارشی : ـ بالا آمدن نخبگان جدید از توده و عادت این نخبگان به ریاست طلبی و اشرافیگری . ـ بالا آمدن از پایین و استفاده از تشویق تووده ها برای متمرکز کردن قدرت خود .