اندیشه های سیاسی سن توماس آکویناس اندیشمند سده میانه

آکویناس (۱۲۲۷) هدفش این بود که فلسفه ای ارایه دهد که برحسب آن همه جنبه های هستی را به خداوند ربط دهد. طبیعت به عقیده سن توماس همه شمول و هدفدار است؛تصویر او از طبیعت مثلثی است؛خداوند در بالاترین مرتبه آن و پست ترین موجودات در قاعده آن قرار دارند. هدف غایی انسان رستگاری روحش است و او باید در این جهان نوعی زندگی کند که بتواند به آن برسد. توماس نظر ارسطو را پذیرفت که انسان حیوانی سیاسی است و آنرا با مسیحیت درآمیخت و گفت انسانها فقط در صورت وجود یک سازمان دینی؛ یک کلیسا که کارهای روحانی مردم را اداره کندمیتواند بدرستی زندگی کند.دولت خوب باید دولت مسیحی باشد.

توماس بر این عقیده بود که اقتدار روحانیان صرفا دینی نیست؛ دنیایی نیز هست. پاپ در همه امور مادی و معنوی بر سلاطین اشرف است خدا از قدرت خود بهره ای به مردم میدهد و مردم آن را به دولت تفویض میکنند پس بین دولت و مردم نوعی توافق ضمنی برقرار است. حکومت در برابر مردم مسول است و به هنگام لزوم آنرا تغییر میدهند؛ با این همه کشتن ستمگر جایز نیست زیرا به هرج و مرج میکشد. هم انسانها فقط در پیشگاه خداوند برابرند امادر داشتن استعداد برای عقل برابر نیستند.

بهترین شکل حکومت اینست که فرمانروا بوسیله مردم انتخاب و به اتکای اریستوکراتها کشورداری میشود.طبیعت ایجاب میکند دانایان و توانمندان فرمان برانند. سن توماس از مقاومت در برابر اقتدار به صورت عادت نگران شد و گفت تحمل رنج یک ستمگر بهتر از خطر پراکندگی در دولت است؛ اگر اقدامات قانونی آرامش را باز نگرداند مردم باید به دعا متوسل شوند زیرا اگر خداوند اراده کند قلب ستمگر نرم میکند ویا او را نابود میسازد.

به نظر آکویناس چهار دسته قانون وجود دارد: ۱ـ قانون ابدی (مشیت الاهی)؛ ۲ـقانون طبیعی( مثل غرایز زیستی؛ حقیقت جویی و...) ۳ـقانون الاهی(قانونهای ابلاغی خداوند به انسانها)۴ـ قانون بشری(مثل عرف)

مالکیت نهادی طبیعی است اما نباید مردم را از ضروریات زندگی باز دارد؛ اگر کسی بیش از مصرف دارد باید به دیگران بدهد تا نیازمندان مصرف کنند؛ اگر کسی دیگری را سخت محتاج دید میتواند از توانگر بگیرد و به نیازمند دهد. جامعه آرمانی شهری است کشاورزی. تجارت و سوداگری مردم را به روحیه کاسب کارانه سوق میدهد و آنها را از جنگ و مبارزه دور میکند مردم شهرها بویژه شهرهای ساحلی در نتیجه بازرگانی و ارتباط با بیگانگان دستخوش بی بند و باری اخلاقی؛ جهان وطنی و نااستواری در عقاید میشوند. در مورد تایید بردگی توماس دو دلیل آورد اولی از ارسطو و دومی از آگوستین: ۱ـ تسلط برترها بر فروترها طبیعی است. ۲ ـ بردگی نتیجه هبوط انسان و به منزله کفاره گناه نخستین است.