اندیشه های سیاسی ماکس وبر

ماکس وبر متولد 1864 از آلمان است . ماکس بچه ای مریض الاحوال بود که در تمام طول عمرش از دردهای جسمی و روحی رنج میبرد. وبرها خانواده ای سسرشناس و عمدتا کارخانه دار یا کارمند دولت بودند. وی رشته حقوق را برای تحصیلات دانشگاهی خویش برگزیده بود. رویکرد روش شناختی وبر آشکارا متاثر از ایده های کنت بود .

جهت گیری ماتریالیستی تاریخی وبر، تاثیر شدید مارکسیسم را بر وی آشکار میکند، نظریه های او در زمینه قشربندی و رفتار اقتصادی اساسا ریشه در نظریه های مارکس دارند . وبر در این زمینه موافق نبود که نظم اقتصادی را فقط نبرد طبقاتی و صاحبان ابزار تولید تعیین میکند بلکه او قدرت سیاسی و نظامی را هم از عوامل تعیین کننده در روابط قدرت بشمار می آورد.

از نظر وبر، رهبران فرهمند به همان اندازه در تحولات تاریخی نقش داشتند که عاملان اقتصادی . در کل کتاب " اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری " وبر را از وجوهی میتوان واکنشی در برابر فرضیه متافیزیکی در مارکسیسم دانست که همه رویدادهای تمدن بشر را میتوان ناشی از یک علت واحد یعنی نظم اقتصادی دانست.

وبر و مارکس هر دو سردرگمی های انتزاعی سنت فلسفی ایده آلیستی آلمان را تحقیر میکردند . وبر از نیچه نیز تاثیر پذیرفت ، هر دو دل نگران آینده بشر بودند و هشدار دارندکه قرن بستم سرشار از خودکامگی و هراس خواهد بود.

" کانت و نو کانتی" : وبر تلاش کرد تا تفکرات کانتی را با نوکانتی و سنت فکری ایدئالیسم را با نوایدئالیسم آلمانی ترکیب کند. نوکانت گرایی جنبش فرهنگی وسیعی بود که به نقد جریان های اثبات گرایی، ناتورالیسم و ماتریالیسم، که بعد از انحطاط ایدئالیسم آلمانی پدیدار شده بودند می پرداخت. وبر همساز با باورهای نوکانتی به عقل گرایی صوری و انتقادی ، فردگرایی اخلاقی و ارزشهای لیبرال دموکرات متعهد ماند.

آلمان دارای اقتصاد صنعتی بسیار پیشرفته با ساختار سیاسی مبتنی بر ارزش های نیمه فئودالی محافظه کاری پروسی، اقتدارگرایی پدرسالارانه و قانون پرستی صوری بسیار گسترده بود. طبقه متوسط به لحاظ سیاسی موضع بی طرف و طبقه کارگر به کلی از فرایند تصمیم گیری مستثنا بود، وبر از این استیلا و وضع موجود خوشحال نبود.

" فهم " : وبر اذعان داشت که جامعه شناسان در مقایسه با دانشمندان علوم طبیعی این مزیت را دارند که دارای قابلیت فهم پدیده ها از طریق بررسی هستند. جامعه شناسی وبر را در ووهله نخست باید جامعه شناسی تفسیری دانست که مبتنی بر فهم است . ساده ترین تعبیر وبر از واژه فهم ععبارت است از رویدادهای عقلانی  برای فهم و بررسی جهان ، این اصطلاح در اصل از حوزه هرمنوتیک اقتباس شده است.

" کنش اجتماعی " : وبر جامعه شناسی را علمم فراگیر کنش اجتماعی می پنداشت . منظور وبر از کنش ، رفتار معنادار و هدفمند است. برای او بررسی جامعه، تجسم بررسی کنش اجتماعی انسانها بود . این نگرش در تقابل  کامل با دیدگاه  دورکیم درباره جامعه است که آن را ساختارهای بیرونی می دانست که قطع نظر از نیات و خواسته های خود عمل میکنند. از نظر وبر جامعه شناسان فقط با توسل به روش جامعه شناسی فهم، میتوانند به دریافت کامل معنای کنش دست یابند.

ماکس وبر از چهار نوع کنش اجتماعی متمایز نام برده است:

کنش عقلانی مبتنی بر هدف : مثل طرح یک مهندس بصورت کاراترین روش برای ساختن پلی بر روی رودخانه.

کنش عقلانی مبتنی بر ارزش: مثل فردی که برای رسیدن به رستگاری ابدی از آموزه یک پیامبر پیروی میکند.

کنش عاطفی مبتنی بر حالات حسی شخصی : مثل ثبت نام فردی از روی عشق به فردی در دانشگاهی از روی احساس و نه برآورد.

کنش سنتی مبتنی بر عادات فکری مرسوم ک رفتن فردی به دانشگاه صرفا بخاطر اینکه در خخانواده شان حضور در دانشگاه مرسوم است.

وبر عقلانیت هدفمندی را برای کنش اجتماعی ضروری میدانست.

وبر عقلانیت هدفمند را برای کنش اجتماعی ضروری میدانست. از نظر وبر اگر افراد از پیامدهای کنسش های گوناگون مطلع شوند بیشتر میتوانند به تصمیم هایشان جهت گیری ارزشی بدهند و در اجرای آنها عقلانی رفتار کنند .

" عقل گرایی " : استفاده وبر از مفهوم علانیت پیچیده و چندوجهی است، اوو عقلانیت را به طور موثر و سود مندی در تصور خود از دنیای مدرن غربی به کار گرفت. مضمون کل آثار وبر عبارت است از مسئله ماهیت، علل و معلولهای عقل گرایی در جوامع مدرن غربی . برای مثال از نظر او فقط در مغرب زمین است که علم ، که عقلانی ترین شیوه تفکر است به هنجاری فکری و راهبر رفتار انسان بدل شده است.

از دیدگااه وبر روح سرمایه داری شامل جست و جوی حداکثر منافع به گونه ای عقلانی و سنجیده است . وبر معتقد بود که برای دانشمندان علوم اجتماعی وضع قوانیین در مقایسه با دانشمنان علوم طبیعی دشوارتر است چراکه ارزش ها و علایق  شخصی شان ناگزیر در مقابل قضاوتشان قرار میگیرد ، به علاوه او معتقد بود هیچ تحلیل علمی کاملا عینی از پدیده های اجتماعی یا فرهنگی وجود ندارد . وبر اساسا با کسانی که معتقد به برپایی نظامی اخلاقی مبتنی بر علم بودند مخالفت میکرد.

" طبقه اجتماعی و نابرابری اجتماعی" : اقتدار برابر است با برخورداری از قدرت . افراد پولدار بالاخره به بالاترینموقعیت اجتماعی در جامعه دست می یابند البته در جامعه افرادی نیز هستند که به لحاظ اقتصادی موقعیت پایینی داشتند و هم اکنون از موقعیت خوبی در جامعه برخوردارند ( نظیر برخی روحانیان یا فعالان موفق اجتماعی ) .

" اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری " : از نظر وبر نظام اخلاقی مذهب پروتستان به رشد سرمایه داری در غرب کمک کرد اما او میخواست علت عدم رشد سرمایه داری در ساایر جوامع را نیز توضیح دهد . از نظر وبر نظام های دینی عقلانی مانع از رشد نظام های اقتصادی عقلانی میشوند.

ایده های وبر در مورد روابط نژادی ، در آلمان شکل گرفتند اما در طول تنها سفرش به ایالات متحده در سال 1904 قطعا استحکام بیشتری یافتند . از نظر او آمریکاییها مردمی فوق العاده هستند ، در آمریکا فقط مسئله سیاه پوستانو مهاجرت های گسترده ابری عظیم و سیاه را تشکیل داده. وبر را نمیتوان نژادپرست دانست و احساس میکرد اگر اقلیتها ادغام شونند میتوانند مدارج ترقی را طی کنند.

وبر در شکل گیری نظریه هایی چون کارکرد گرایی ساختاری ، تضاد  و نظزیه کنش متقابل نمادین تاثیر گذار بوده است. بر اساس نظریه تضاد، نظم اجتماعی موجود در جامعه را افرادی که در راس ساختار اجتماعی قرار دارند، با زور برقرار کرده اند . نظریه پردازان این نظریه بویژه بر نقش قدرت در حفظ جامعه تاکید دارند . وبر معتقد بود که تضاد در بطن تمام روابط اجتماعی وجود دارد و تعیین کننده قدرت است . هر جامعه در هر برهه از زمان در معرض فرایند تغییر قرار دارد . در دست گرفتن قدرت از عوامل اساسی نظریه است . قدرت در آثار وبر ، درباره انواع اقتدار ، جایگاهی ویژه دارد.

نظریه کنش متقابل نمادین، اساسا به استفاده از نمادهایی که در کنش متقابل افراد معنی می یابند ، میپردازد. نمادهایی که افراد جامعه به کار میبرند از جمله ارتباطات، کنش متقابل آنان را به یکدیگر میسر میسازد . استفاده موثر از نمادها و برقراری رابطه ، بستگی به فهم مشترک از معانی موجود در پس کنشهای متقابل نمادین دارد. ایده فهم ( فهم تفسیری) که در آن برای فهم پدیده های اجتماعی از تجربیات خود افراد استفاده میشود، اصل راهنمای نظریه پردازان نظریه کنش کتقابل نمادین است.

وبر بروکراسی را سازمان هدف مداری می دانست که کارایی آن مستلزم پیروی از اصولی عقلانی است. اداره ها از نظامی سلسله مراتبی برخوردارند که در آنها اطلاعات از پایین به بالا فرستاده و دستورات از از بالا به پایین منتل میشود . کار در تشکیلات بر اساس قوانین غیر شخصی انجام مشود. قوانینی که وظایف ، مسئولیتها، رویه ها و رفتار استاندارد مسئولان در آنها به وضوح مشخص شده است . وبر بروکراسی را الگویی برای عقلانی شدن جامعه میدانست . به صرف اینکه وبر بروکراسی را از ضروریات جامعه عقلانی دانسته است نمیتوان  وی را طرفدار بوروکراسی دانست . او به کارکردهای نامناسب بوروکراسی اشاره کرده است : بروکراسی درگیری عاطفی و شخصی را به نفع تصمیم گیری های عقلانی از بین میبرد و جهان مدرن را به جهانی تبدیل میکند که غالبا بی هویت است . با همه انها او بوروکراتیزه شدن و عقلگرایی را برای جهان مدرن سرنوشتی محتوم میدانست و جامعه آینده را ، نه بهشتی موعود، بلکه مانند " قفس آهنین " می دید ( رهایی از بروکراسی و عقلگرایی ناممکن به نظر میرسد).

رویکرد روش شناختی وبر مبتنی بر اعتقادی راسخ به چند علیتی بودن پدیده های اجتماعی است . از نظر او بدون تردید همزمان چند عاممل اجتماعی بر هر فرد تاثیر میگذارد . وبر به رغم نظر بسیاری از متفکران و پژوهشگران اجتماعی ، قاطعانه معتقد بود که قانونمند کردن رفتار بشر ناممکن است.(( تیم دیلینی ))

ویژگیهای بوروکراسی مطرح شده وبر : 1- وجود سلسله مراتب اقتدار 2- انتصاب بر حسب شایستگی و تخصص  3- تقسیم کار ساده  4- جدایی محل سکونت وکار  5- وجود یک نظام انظباط و نظارت یکنواخت.

وبر هرگز دست از حمله به لذت پرستی یا فایده گرایی یا مصرف گرایی برتداشت و گفت سرمایه داری مدرن از لحاظ صوری سیستمی بسیار عقلانی است اما باعث از دست رفتن آزادی فردی و زیستن بر اساس احکام قطعی نظام سرمایه داری و پیروزی تمام ارزشهای مادی است .

افرادی چون کانت، نیچه، دیلتای، زیمل، به وبر تاثیر گذاشتند و افرادی همچون لوکاچ، آدرنو، هابرماس نیز از وی تاثیرپذیر شدند.

درجامعه شنااسی وبر فرد ارجحیت دارد . کنشش ها درون نظام عقلانی انجام میشود و بوروکراسی با ویژگیهای محکم و سخت تبدیل به یک قفس آهنین میشود که انسان مدرن را درون خود محبوس میکند. درون سازمان بوروکراسی ، وسیله تبدیل به هدف شده . قوانین وسیله اند تا سبب تسهیل ااجرای کار افراد شود اما دست و پا گیر بودن قوانیین در نهایت سلب آزادی است . نظر وبر درباره بوروکراسی با مفهوم از خودبیگانگی مارکس همانندی دارد، هردو معتقدند جهان کارآیی عقلایی به غول تبدیل شده است که آفرینندگانش را به انسانیتت زدایی تهدید میکند.

بزرگترین ترس وبر از قفس آهنین بود که او آنرا نتیجه عقلانی شدن و در بهترین شکل توجیهی ، فرآیند سازمانی شدن میدانست.

وبر معتقد است که در همدلی باید خود را به دنیای مفهومی فرد مقابل نزدیک کرد . باید یک نوع تسلط بر تجربه داشت تا آن را درک کرد ولی حتما لازم نیست آن کار را انجام دهید

وبر از یک سو با اصول شخصی از لیبرالیسم کلاسیک و حتی سوسیالیسم همراهی میکند اما دیدگاه فکری او آراء اورا به موضعی هدایت کردند که به گفته وی ، مفاهیمی مانند اراده مردم یا اراده حقیقی مردم افسانه و تخیل اند.