اندیشه های سیاسی پل تیلیش

پل تیلیش (1886 ) الهی دان و فیلسوف آلمانی تبار آمریکاست. هدفش معرفی مسیحیت به شکلی قابل فهم و متقاعد کننده برای مردم . با رصد مسائل بنیادین بشر سعی در خوانش نو از مسیحیت تاریخی دارد تا در پرتو آن پاسخی در خود و معقول بر پرسشهای نوظهور بشر ارائه دهد . به اعتقاد تیلیش بین دین و فرهنگ رابطه متقابل و همبسته ای وجود دارد . پدرش کشیش و پیرو لوتر بود . رساله دکتری تیلیش به فریدریک شیلینگ اختصاص داشت . تیلیش از خود محافظه کار لوتری به جوان پرشور و سرکشی تبدیل شده بود . کتاب " تصمیم سوسیالیسم " برخواسته از اندیشه های سوسیالیستی و ضد فاشیسم بود . در پی این کتاب اخراجج از دانشگاه و فرار به آمریکا روی داد .

به عقیده وی برای انطباق و برون رفت از نابسامانیهای عصر لازم است همواره بین نخبگان و متخصصان دینی ارتباط نزدیک وجود داشته باشد . ما برای در امان ماندن از ترس و تهدید ، راهی جز بازگشت به دامن خدا به عنوان خالق نداریم . خداست که به عنوان خالق قادر مطلق ، همواره انسان را در برابر رنج و ترس ، کناه و مرک ، بی معنایی و پوچی محافظت میکند و به او آرامش میبخشد .

انسان موجودی است مخلوق : حیات ما همواره در معرض تهدید است و شاهد مقاومت و مبنا چنین مقاومتی در خود ما نیست بلکه خدا حافظ و خالق ماست .

انسان موجودی متناهی است : هستی شناسی تیلیش از شهرت جهانی برخوردار است . دلیل آن هم حضور رویکرد اگزیستانسی فلسفی بر مبنای الهیاتی اوست . در تحلیل هستی شناختی اش از پایین به بالا یعنی از وجود خود شروع میکند همان مسیر همه فلاسفه اگزیستانسیالیست که تا قبل از او بویژه هایدیگر طی کرده اند همه اجزای هستی ضمن حفظ تشخیص و بالندگی فردی در هماهنگی کامل با سایر بخشها قرار دارند .

در همه اجزای هستی نوعی حرکت و پویایی است و باید بین دو قطب پویایی و قانون تعادل ایجاد کنیم اگر انسان برای رسیدن به آزادی مرزهای قانونی را درهم بشکند جامعه دچار هرج و مرج و بی نظمی میشود نادیده گرفتن پویایی افراد سبب اعتراض و انقلاب در جوامع میشود . هستی تا جایی آزادی عمل دارد که خللی در موقعیت خود در سیستم ایجاد نکند .

توماس معتقد است آثار تیلیش کوششی بود برای فهم آوردن تووجیهی الهیاتی در جهت بازسازی اجتماعی که هدف سوسیالیسم بود . برقراری ارتباط بین فلسفه و الهیات مسیحی به دششوار بودن فهم کلام وی می افزاید . ( برگذیده سایتها )

هدف اصلی تیلیش تفسیر پیام مسیحی برای انسان معاصر است . تیلیش مووضع کلامی جدیدی که واقع گرایی مومنانه خوانده میشود عرضه کرد .

در مقایسه ملاصدرا و تیلیش هر دو در نقطه پایانی با ارائه یک چهره عرفانی و تجملی ححق موافقند و هر دو به اظهار عجز عقل بشری به نهایت ذات و کمال خدا تصریح میکنند . ملاصدرا ابتدا مقدمات را از جمله " جوهر و عرض " و  " علت و معلول " در چند جلد اسفار بیان میکند بعدا به دلایل خداشناسی پرداخته و در پایان جلدها ، خدا را به نحو عرفانی اثبات میکند بطوریکه همه عالم تجلی حق است و دویی در کار نیست . در حالی که تیلیش وجود خدا را بدیهی دانسته و اقامه برهان را بر خلاف بداهت و به منزله انکار خدا تلقی کرده است . تیلیش همچون کانت برهان را در این موضوع ناکارآمد می داند ، راه مشاهده قلبی و طریق وجدان را پیشنهاد می کند .