اندیشه های سیاسی چارلز داروین ( داروینیسم )

داروینیسم نظریه ای است منسوب به چارلز داروین ( 1882_ 1809 ) که در قرن نوزدهم توسط او درباره اصل و منشا موجودات زنده چه نبات و چه حیوان تحقیق و ارائه شده است. او کتاب "اصل انواع " را به رشته تحریر درآورد در همین اثنا بود که او با کتاب " رساله ای در باب جمعیت" اثر مالتوس آشنا شد که طبق نظر او ازدیاد جمعیت جهان با تصاعد هندسی و افزایش تولید مواد غذایی با نسبت تصاعد عددی رشد خواهد داشت. این نظریه در داروین تاثیر گذاشته و به تکامل تحقیقات و نظریه خود یعنی "تنازع بقا " پرداخت.

خلاصه کتاب اصل انواع این است که انواع جانوران و گیاهان توسط خداووند ولی در شکل محدود خلق شده و در طول زمان ، انواع افزایش یافته ، ولی بر اساس نظریه مالتوس زمانی خواهد رسید که دیگر جایی برای ایستادن انسانها رووی کره زمین نباشد ولی داروین برخلاف نظر مالتووس عقیده داارد که این افزایش موانعی طبیعی ( به غیر از موانعی که مالتوس مطرح کرد ) نیز سر راه خود دارد، مانند کمبود غذا واز همه مهمتر طعمه قرار گرفتن دربرابر قویتر چه گیاه چه جانور. به همین جهت همیشه در طبیعت یک تعادل حاکم بوده است.بنابراین هر موجود زنده بطور طبیعی برای حفظ و بقاء خود کوشش میکند.

داروین در کتاب اصل انواع فقط به مسئله تحول انواع و اینکه موجودات از صورت ساده به صورت تکامل یافته سیر کرده و در این روند انواع بیشتری یوجود آمده است اکتفا کرده و به هیچ وجه از منشا انسان یا اینکه انسان از تکامل میمون حادث شده حرفی به میان نیاورده است و با این که تا آخر عمر به کلیسا و دین مسیح وفادار باقی ماند کلیسا عقاید داروین را کفرآمیز و او را ملحد معرفی کرد ، همین امر باعث شد او به دنبال منشا انسان رفته و در کتاب " اصل انسان " بیشتر معتقد است که انسان از تیره میمون است و این مطلب را در یک هاله ابهام و دوسویه در نوشته های خود باقی گذارد.

فاشیستها و ناسیونال سوسیالیستها نیز این خمیرمایه و کاربرد نظریه را در مورد ملت و نژاد بکار گرفته اند. فاشیستها عقیده دارند که جوهره اصلی و اساسی قدرت که حیات را به حرکت درآورده و آنرا ارزشمند میکند منبعث از جوهری است که در تکامل انواع وجود داشته است . سپس در روند تکامل انسان نیز انسانهایی که از شرایط مساعدتری برخوردارند به کسب قدرت بیشتری نائل آمده و روند تکامل این جوهره را به اوج خود میرسانند

موسیلینی معتقد شد که ملتی به اوج تکامل خود رسیده( به زعم خود ایتالیا ) لیاقت حکومت بر دیگر ملتها را دارد. همانطور که هیتلر در مورد نژاد خالص آریایی معتقد بود. گومپولویس با کتاب " مبارزه نژادی " و سامنر دانشمند آمریکایی با کتاب " عرف و عقیده عامه" در مورد داروینیسم اجتماعی قدم برداشتند..