اندیشه های سیاسی ژاک بنینی بوسوئه

بوسوئه متوولد فرانسه و ممعلم پسر لوسی جهاردهم بود. وی کشیش شهر مائو شد و او را عقاب مایو نامیدند. اعتقاد او به حکومت یا رهبری الاهی ـ در عمل حقوق الاهی شاهان است ـ زیرا همه آنها را بر پایه مطالب کتابهای مقدس مسیحیان نوشت. او معتقد بود خدااوند به صورت خیلی مشخص بر جهان حکومت میکند و در کار جهان بخت ( که ماکیاولی از آن یاد میکرد ) جایی ندارد. او گفت: هر کدام از ما مثل یک زندانی هستیم که تنها از روزن کوچک حجره زندان خخویش میتوانیمبه دنیای خارج نظر افکنیم بنابراین جزئی از وواقعیت را میتوانیم ببینیم؛ بیایید دیدهای مججزای خود را بیامیزیم تا بتوانیم واقعیت را به تمامی بنگریم؛ غایت دین و فلسفه آنست که به ا یاد دهد چگونه با تساهل و گذشت داستان کامل الوهیت را از زبان ادیان مختلف بشنویم. بوسوئه گفت که خداوند انسان را برای زندگی اجتماعی آفرید بنابراین انسان باید نوعدوست باشد ؛ همه انسانها با یکدیگر برادر هستند و منافع مشترکی دارند. او گفت؛ نفاق میان اعضای نخسستین خانواده (پس از کشته شدن هابیل به دست قابیل) در نسل انسان ادامه یافت و آرامش و ایمان از انسانهای پیرو هواهای نفسانی گریخت. مردم با دست برداشتن از آزادی اراده و حقوق خود آنها را به فرمانروا واگذار میکنند. در واقع بسوئه زندگی انسان پس از گناه نخستین را شر دانست و زندگی انسانها را ماند وظع طبیعی هابز دید و از آن ضرورت حکومت را نتیجه گرفت . بسوئه معتقد است انسانها فقط از حقوقی برخوردارند که حکومت به آنها میدهد.

حکومت پادشاهی و موروثی بهترین شکل حکومت است ؛ وظیفه مردم اطاعت از شاهان است  حتی از شاه بدخو و ستمگر و بیدین . قدرت شاه اطیئه الاهی است که باید در راستای منافع عمومی باشد زیرا خداوند از آنها بازخواست خواهد کرد.بوسوئه درباره دین و عدالت معتقد بود که هیچ دولتی نمیتواند بدون دین حتی دین دروغین برقرار بماند و عدالت اجتماعی هم بر پایه دین برقرار شده است. وی افزود مردم زمانی میتوانند در آرامش زندگی کنند که نیروهای نظامی خود را تقویت کرده باشند.