اندیشه های ی توماس کوهن

توماس کوهن متولد سال 1922 در آمریکاست. مهمتریناثرش "ساختار انقلاب های علمی " است . دارای دکتری فیزیک . کوهن همدیدگاه سنتی و دیدگاه پوپری در زمینه انقلابهای علمی را رد میکند واین نظر را پیشممیکشد که علم هنجارین و متعارف میتواند کامیاب باشد و پیشرفت کند .

ساختار انقلابهای علمی نوع نگرش اندیشمندان علوماجتماعی به علم را تغییر داد . اندیشمندان علوم اجتماعی و ی مطابق روشاثباتگرایی سعی میکردند بر پایه مشاهده ، گرداوری داده ها، طبقه بندی و مقایسه بهتحلیل و تبیین داده های مورد نظر اقدام کنند . روش اثباتگرایی در سالهای 1950و1960 در علوم ی حاکم بود .کوهن این اجماع را برهم زد و دانشمندان علوم یرا در خصوص ماهیت علم ت به شک و تردید دچار کرد .

درحالی که کوهن علم را فرایند پیش رونده از طریقرشته ای ناپیوسته از پارادایمهای ماهیتا متمایز میدانست که از راه منازعه ای جامعهشناختی و ی یکی پس از دیگری بر جای همدیگر مینشیند . برطبق این دیدگاه درواقعمیتوان علم را بدون فرض عقلانیت تبیین کنیم درحالی که در رویکرد پوپری علم راپدیده ای عقلانی می انگارد و وظیفه دانشمندان را تبیین و بسط این عقلانیت میداند.

پارادایم نگرشی است یکسره علمی ، مجموعه ای ازفرضها و باورها و ارزشهای مشترک که جامعه علمی را متحد میسازد و امکان وقوع علمعادی را فراهم میآورد . از نظر توماس کوهن دو شکل دگرگونی در علم وجود دارد اولیدگرگونی تدریجی در داخل یک پارادایم یا نظریه موججود است که از آن تحت عنوان علمعادی یا فعالیت علمی معمول یاد میکند . اغلب ما این گونه عمل میکنیم یعنی یک نظریهعلمی جاافتاده را  مبنای کار قرار میدهیمیا فرضباتی را در آن مطرح میکنیم و سپس به بررسی آن میپردازیم که این شیوه باعثتوسعه علم در درون یک پارادایم میشود

توماس کوهن مقایسه جالبی را میان انقابهای علمی واجتماعی انجام میدهد . همانطور که زمینه هایی برای انقلاب های اجتماعی فراهم میشودشرایط انقلابی بوجود میآید و انقلاب اتفاق میافتد و بعد هم پیامدهایی بدنبالمیآورد . انقلابهای علمی نیز فرایندی شبیه دارند . علم عادی هم درواقعبر اساسنظریه های مقبول موجود تحول می یابد و توسعه علم بوقوع می پیوندد . رفته رفتهدانشمندان مبتکر نظریه ها و پارادایمهای جدید را مطرح میکنند و آن نظریه ها بتدریجمورد پذیرش قرار میگیرند به این ترتیب نظریه یا پارادایم بعدی با قبلی قابل قیاسنیست .

درمورد اقلاب اسلامی نتیجه این شد که انقلاباسلامی درزمانی اتفاق افتاد که میتوان گفت نظریه های پوزیویستی ، تدریجا زیر سوالرفته و خود انقلاب اسلامی هر ضربه سنگینی به این پوزیتیویسم حاکم مخصوصا در علوماجتماعی وارد میکند از سوی دیگر این جریان همزمان با شرایط تاریخی و شروع چرخشفرهنگی و پست مدرنیسم در غرب است .( برگذیده سایتها )

چون کوهن علم مدرن راا نقد میکند برای افرادی کهدر این زمینه کار میکنند مجالی بوجود میآید که بتوانند یک علم بدیلی را برای علممدرن بیان کنند . پارادایم کوهن میگوید مثلا پارادایم فیزیک نیوتنی در هر جای دنیایکی است اما وقتی در حوزه علوم انسانی میگویید پارادایم مارکسیستی چنین پارادایمیدر دنیا وجود خارجی ندارد بلکه دیدگاه مارکسیستی بر جامعه شناسی حاکم است ، درتمامم دپارتمانهای جامعه شناسی هم فوکو را میبینند و هم آگوست کنت و هم زیمل و هموبر و دیگران را و همچنین آرای همه دانشمندان قدیم و جدید و مکاتب مختلف وجود داردحال آنکه نسبیت دیگر فیزیک های قبلی نمود ندارند .

کوهن باعث شد به سمت پژوهشهای جامعه شناختی علمبروند . وی نسخه قهرمان پروری از علم نمیدهد.