اندیشه های ی نیکلاس پولانزاس

نیکلاس پولانزاس یا نی پولانزاس سال 1936 در یونان متولد شد . مدرس جامعه شناسی در دانشگاه بود . نظر وی در مور افکار اومیسم، تعهد اوو نسبت به مفهوم استقلال نسبی و اعتقادش مبنی بر اینکه تاریخ را نمیتوان به عنوان یک توسعه خطی در نظر گرفت را تحت تاثیر نظریات آلتوسر بوده است . کتابهایی همچون قدرت ی و طبقات اجتماعی ، دولت و قدرت و سئسیالیسم، بحران دیکتاتوری از آثار اوست.

در کتاب قدرت ی و طبقات اجتماعی که کتابی ساختارگرایانه است به رابطه دولت و طبقات اجتماعی می پردازد. دولت در درون ساختها و منازعات طبقاتی جای دارد . دولت ساخختار طبقاتی را بازتولید میکند. در دو کتاب دیگر پولانزاس به جای تاثیر ساختهای تولیدی و اقتصادی ، بر تاثیر مبارزات طبقاتی در صورت بندی دولت تاکید دارد. بنابراین در آثار متاخر دولت جایگاه وقوع منازعات و مبارزات طبقاتی برای قدرتی است.

به عقیده پولانزاس سرمایه داری نوین از سه عنصر سازنده اصلی شناخته شده است : دولت، ایدئولوژی و اقتصاد . دولت در دراز مدت نمیتواند کارکرد سلطه اش را تنها از طریق سرکوبی انجام دهد، این سلطه همیشه باید با سلطه ایدئولوژیک همراه باشد. وی ایدئولوژی را نیز به اقتصاد پیوند میزند، مهمترین نقش ایدئولوژی که با فراگرد اجتماعی کردن تجلی مییابد، آموزش دادن افراد جامعه برای تصدی سمتها و مشاغل موجود در بخش اقتصادی است .

طبقات اجتماعی : به نظر وی در نظام سرمایه داری پیشرفته دو طبقه اصلی بروژوا و پرولتاریا وجود دارد، بروژوا نیروی مولد پرولتاریا را استثمار میکند تا به سود برسد . اما در طی زمان ساختار طبقاتی را فرایندهای ی وایدئولوژیک حفظ میکنند، شکاف موجود را نیز محدوده میانی همان خرده بوروژوازی مارکسیستی پر میکند. خرده بورژوازی ( محدوده میانی) دو طیف است : 1_ خرده بورژوازی سنتی مقوله ای شامل مالکان مستقل و صنعتگران رو به زوال.  2_ خرده بورژوازی جدید که شامل تکنسین ها و ناظران و کارکنان یقه سفید مزد بگیر و مزد بگیران بخش خدمات در حال رشد است.

خرده بورژوازی جدید از حیث اقتصادی و ی و ایدئولوژیک از طبقه کارگر جداست و غیر مولد است . کلا خرده یورژوازی فردگراست وو ترس از به وضعیت پرولتاریا دچار شدن دارد لذا بر هویت شخصی و پیشرفت فردی تاکید دارد .( برگذیده سایتها)

دولت در جامعه سرمایه داری عاملی سامان بخخش است و سه وظیفه اصلی دارد :

1_ سازمان یابی و انسجام ی طبقات مسلط

2_ ساخت دولت موجب تضعیف سازمانی طبقه کارگر میشود

3- بسیج ایدئولوژیک طبقات متعلق به وجوه تولید قدیمی.

مهمترین وظیفه دولت سرمایه داری حفظ وحدت طبقه مسلط است و این مستم استقلال نسبی دولت است . به نظر پولانزاس بوروکراسی و نهادهای دولتی عرصه و مرکز قدرت اند و در حالی که طبقات اجتماعی قدرت را در دست دارند. در آثار پولانزاس دو نظریه درباره دولت با طبقات اجتماعی وجود دارد. 1_سلطه طبقاتی 2 _ منازعه طبقاتی .  ( جامعه شناسی بشیریه)

پولانزاس از یک سو بصراحت اولویت تاثیر مبارزه طبقاتی را بر دستگاه های دولتی مورد تاکید قرار میدهد و دولت را برآیند این مبارزه میخواند و از سوی دیگر استقلال نسبی را به رسمیت شناخته ، این استقلال نسبی تا حدی نتیجه وجود فراکسیونها و اقشار متضادی است که بر دستگاه های دولتی پنجه افکنده اند . دلیل دیگر استقلال نسبی دولت وجود دستگاه ایدئولوژیک دولتی است که قدرت خاصی به روبنای ی میبخشد .( جامعه شناسی ی نقیب زاده)

پولانزاس ساختارها را به صورت واحدهای یکپارچه نمیبیند بلکه آنها را دارای خرده ساختارها و زیر مجموعه هایی میداند که هریک به طور محدود از استقلال نسبی برخوردار هستند و مجموعا با یکدیگر در تقابل بوده و ساختارهای اقتصادی ، ی و ایدئولوژیک را تشکیل میدهند . مثلا ساختار دولت شامل کارکنان دولت ، ارتش، پلیسف زندانها، دادگستری و. ایدئولوژی مانند روشنفکران، مطبوعات، نظام آموزشی و.ساختار اقتصادی مانند بنگاه های اقتصادی و قرار دارد.

پولانزاس همچون آلتوسر به تناقضهای نظام سرمایه داری که ناشی از تناقض میان ساختارهای نظام سرمایه داری است اشاره دارد . پولانزاس پیچیده تر از سایر ساختارگرایان مارکسیست است . وی اظهار میدارد: دولت همیشه نمیتواند سلطه اش را با سرکوب توام کند و باید به وسیله ایدئولوژی برای خخود مشروعیت ایجاد نموده کارهایش را توجیه کند. ( نظریه جامعه شناسی توسلی)

( گردآوری و تلخیص عیسی وجدی سیسی)