من از هوش‌ مصنوعی وحشت دارم!

چند مدت پیش بود که با یکی از دوستان پای بحثی در ارتباط با هوش مصنوعی نشستیم و به صورتی سعی داشتیم تا از نقطه نظرات مخالف و موافقی که داریم یک مخرج مشترک گرفته و یک نتیجه‌گیری کلی را به صورت یه مقاله‌ای چند صفحه‌ای بنویسم. اما این کار بدلایلی صورت نگرفت. با این حال من در این مقاله قصد دارم در ارتباط با نقطه نظرات خودم در ارتباط با هوش مصنوعی صحبت کنم. طبیعی‌ست که من دانش تخصصی ریاضی/مهندسی در ارتباط با هوش مصنوعی ندارم و بیشتر دوست دارم تا به صورت «حضور در اجتماع» هوش مصنوعی را بررسی کنم. نتیجه‌گیری من به صورت کلی این است که هوش مصنوعی خطرناک بوده و می‌تواند به جامعه بشری ما آسیب برساند! اما چرا؟ چرایی این موضوع را می‌توانم در چندین نکته و مشاهدات‌م از خروجی‌های این تکنولوژی در یک دهه گذشته بیان کنم.

ابتدای کار نیاز است تا متوجه شویم که هوش‌ مصنوعی مانند هر تکنولوژی و یا ابزار دیگری دو حالت استفاده‌پذیری دارد، استفاده‌پذیری خوب و استفاده‌پذیری بد. درست مانند یک چاقو که با آن می‌توان یک میوه را پوست کند و یا آنکه یک انسان را کشت. با این حال هوش مصنوعی ابزاری بسیار پیچیده‌تر از یک چاقو است چرا که مدل‌هایی از هوش مصنوعی دارای آگاهی هستند و در خود آن‌ها یک ذهنیت یا بهتر است بگوییم الگوریتم برای انجام یکی از این حالت‌ها وجود دارد. برای مثال هوش مصنوعی که در نقش یک سرباز برای جنگیدن قرار خواهد گرفت قرار نیست که در جبهه جنگ برای سربازان دیگر پرچم صلح را بالا بکشد، او طراحی شده تا بکشد! پس در این حالت نمی‌توان چندان ساده‌ انگارانه رفتار کرد و گفت که یک هوش مصنوعی همواره می‌تواند خوب و بد باشد. با این حال ماهیت هوش مصنوعی در نهایت همان چاقو است و طراحان آن هستند که تصمیم به چگونگی آن می‌گیرند.

اما چه می‌شود اگر یک هوش مصنوعی خود را تولید کند؟ بحث اینجاست که اگر ما یک هوش مصنوعی را تولید کنیم که یک هوش مصنوعی دیگر را تولید کند و... هوش مصنوعی x به چه صورتی خواهد بود؟ آیا هوش مصنوعی x خواهد دانست که سازنده‌اش انسان است؟

اما چرا من از هوش مصنوعی به صورت تجربی وحشت دارم؟ بیکاری، سلطه‌جویی، مصرف‌گرایی، انحصار و... این‌ها مواردی هستند که تا به حال حاضر هوش مصنوعی به عنوان نتایج منفی به بار آورده است.

بیکاری - یک مثال همواره قضیه بوجود آوردن بیکاری با هوش مصنوعی را نفی می‌کند، مثال ایجاد تراکتور. زمانی که تراکتور ساخته شد کشاورزان فکر می‌کردند که این وسیله قرار است تعداد بسیار زیادی از آن‌ها را (مخصوصا کسانی که صرفا به صورت کارگر مانند کار می‌کردند) بیکار کند. اما اینگونه نشد چرا که در کنار کار کشاورزی آن‌ها می‌توانستند به شغل‌های جدیدی نیز روی بیاورند. برای مثال راننده، تعمیرکار، سهامدار ماشین آلات، کار در کارخانه‌های تولید و... . اما این موضوع نیاز به یک چیز دیگر دارد: آموزش. در جوامع توسعه یافته به سرعت می‌توان کارگران ساده‌ای که در یک بازه زمانی تنها کارشان آبیاری، درو کردن گندم و... بود را با یک تراکتور و موارد مرتبط با آن آشنا کرد اما در جوامعی که چنین قابلیتی برای افراد وجود ندارد پیشرفت تکنولوژی جدای از ایجاد بیکاری هیچ نقطه مثبت دیگری برای‌شان نخواهد داشت. مگر آنکه صاحب سرمایه باشید. با این حال هوش مصنوعی موضوعی نیست که یادگیری و کار با آن به سادگی رانندگی تراکتور و یا کار در خط تولید باشد. برای مثال یک ربات که می‌تواند جای گارسونی در رستوران را بگیرد چاره‌ای جز انجام کارهای دیگر را به گارسون (انسان) نمی‌دهد، البته اگر کاری باشد! این گارسون نمی‌تواند بعد از یک عمر کار کردن از ریاضیات پایه و علوم مهندسی شروع به یادگیری کرده و در یک شرکت روی توسعه مدل‌های هوش مصنوعی کار بکند. بنابراین هوش مصنوعی نه فقط در جوامع فقیر و عقب مانده بلکه در جوامع توسعه‌یافته نیز می‌تواند منجر به بیکاری شود.

سلطه‌جویی - چین یکی از کشورهایی است که مدل‌های مختلفی از هوش مصنوعی در آن پیاده‌سازی شده است. هوش مصنوعی که در اختیار دولت چین قرار گرفته آن را به یک وسیله منزجر کننده تبدیل کرده است. برای مثال در چین سیستمی تحت عنوان اعتبار اجتماعی وجود دارد که با مشاهده رفتار شهروندان به آن‌ها امتیاز داده و یا از آن‌ها امتیازاتی را کم می‌کند. این سیستم به گونه‌ای است که برای مثال اگر شما کار اشتباهی را انجام دهید و یا آنکه امتیاز کمی داشته باشید نمی‌توانید برای یک مدت از سرویس های عمومی مانند قطار شهری استفاده کنید. پیاده‌سازی چنین سیستمی به صورت تمام و کمال توسط مدل‌هایی از هوش مصنوعی انجام می‌شود. از این رو هوش مصنوعی می‌تواند دموکراسی را به خطر انداخته و ارزش اجتماعی افراد را کم کند.

مصرف‌گرایی - من از جمله افرادی نیستم که با پیشرفت تکنولوژی مخالف هستند با این حال از تکنولوژی‌های بدرد نخور که همگانی می‌شوند بیزار هستم. برای مثال من هیچوقت اهمیت وجود دستیار صوتی را درک نکردم. البته مطمئنا به عنوان یک تکنولوژی موضوع جذاب و خلاقانه‌ای هستند اما آیا قرار دادن این همه توجه روی آن ارزش دارد؟ افراد بسیار زیادی را می‌شناسم که حتی برای یک بار هم که شده از دستیار صوتی موبایل‌شان استفاده نکرده‌اند اما از زمانی که الکسا آمازون را دیده‌اند هر روز در حال تعامل برقرار کردن با آن و پرسیدن سوالات عجیب و غریب هستند! الکسا حاصلضرب ۳۸ با ۱۲ چقدر می‌شود؟ الکسا طول قله اورست چقدر است؟ الکسا لاک قرمز قشنگ‌تر است یا سبز؟ و... . این موضوع که ما نمی‌توانیم دقیقا دلیل وجود یک ابزار را درک کرده و صرفا به یک صورت سرگرمی مانند از آن استفاده کنیم به نظر نمی‌رسد چیزی باشد جز آنکه ما انسان‌های مصرف‌گرایی هستیم. این صرفا در ارتباط با کالاهای فیزیکی نیست، هوش مصنوعی در بازی‌ها، ویدیوهای عجیب و غریب و خیلی دیگر از المان‌های رسانه‌ای نیز استفاده شده که در نهایت تنها ارزش افزوده‌ای را تولید کرده که عملا مفهومی برای کاربر «منطقی» ندارند.

انحصار - یکی از موضوعاتی که واقعا من را می‌ترساند انحصار در امر داده‌هاست. گوگل، مایکروسافت، فیسبوک و... شرکت‌هایی هستند که با پیاده‌سازی الگوریتم‌های هوش مصنوعی داده‌های کاربران را جمع‌آوری کرده و جدای از آنکه برای استفاده‌های تبلیغاتی و تجاری خود از آن‌ها استفاده می‌کنند، از آن داده‌ها به صورت یک جهت دهنده نیز بهره‌برداری می‌کنند. منظور از جهت‌دهنده تا حدی سیستم‌ ارائه پیشنهادات است. برای مثال من از این سیستم در ساوندکلاد استفاده می‌کنم البته استفاده کردن چه عرض کنم بیشتر یک حالت تحمیلی است. با این حال پیشنهادات به نظر می‌رسد که در نهایت براساس یکسری اهداف پیش می‌روند. گاهی اوقات نیز این رویه گرایش منفی داشته و معمولا روی کاربران تاثیر بدی می‌گذارد. برای مثال من هیچوقت متوجه نشدم که چرا باید یکی از علاقه‌مندان شجریان به گروه سِوِن-بند گوش دهد. با این حال اگر نخواهیم از موضوع خارج شویم باید بگوییم که هوش مصنوعی در حال حاضر سیستم‌های انحصارگرایانه‌ی شرکت‌های مختلف را گسترش داده و همچنین در جهت ایجاد یکسری عادت نیز نقش دارند.

اگر بخواهیم در ارتباط با این دسته از موارد بیشتر صحبت کنیم می‌توانیم به مثال‌های بسیار زیادی مراجعه کرده و ساعت‌ها نیز در ارتباط با آن‌ها صحبت کنیم. اما به نظر نمی‌رسد که در پشت تمام تبلیغات و صحبت‌هایی که در ارتباط با شیوه خدمت‌رسانی هوش مصنوعی به انسان می‌شود یک سیستم مثبت و زیبا نشسته باشد. سیستم‌ها و دولت‌ها مجبور هستند تا برای استفاده بیشتر از هوش مصنوعی و دیگر ابزارها برای پیشبرد اهداف‌شان، قالب و دلایل زیبایی از آن‌ها را ارائه دهند. برای مثال سیستم‌های تشخیص چهره که در چین موجود است با ارائه این تعریف شروع به کار خود کرده که می‌خواهد از هرگونه حمله تروریستی و موضوعات مضحکی از این دست جلوداری کند.

هوش مصنوعی مطمئنا می‌تواند خروجی خوبی داشته باشد اما بیایید خودمان را گول نزنیم، بمب اتم در نهایت روی هیروشیما فرود آمد و روزی هم همین موضوع هوش مصنوعی به چنین مسئله‌ای تبدیل خواهد شد.

نویسنده: ارسطو عباسی
CC BY-NC-SA 4.0