امریکا بوسیله‌ی علوم مهندسی آقای جهان شده یا علوم انسانی؟

فرید زکریا[1]
ترجمه‌ی علی الماسی زند [2]

ا گــر ایــن روزها آمریکایی‌ها در مــورد همه‌چیز هم‌عقیده‌اند، قطعاً نشان‌دهنده‌ی آن است که سیستم آموزش ‌و پرورش کشور را باید فوراً به‌سوی تعلیم مهارت‌های علمی مشــخص و قابل سنجشــی ســوق دهیــم. هرمــاه بــا نمــرات بــد فرزندانمــان در امتحانات ریاضی و علوم مواجه هستیم و از طرفی هرروز خبرهایی راجع به ابتکارات جدید از شرکت‌ها، دانشگاه‌ها یا مؤسسات خیریه برای توسعه‌ی دوره‌های S.T.E.M (علوم، فناوری، مهندسی، ریاضی)[3]و بی‌توجهی به علوم انســانی، به گوشــمان می‌رسد. رئیس‌جمهور اوباما بــه مقامات رســمی و کارمندان دولت در مــورد گذرانــدن دوره‌هایــی چــون تاریخ هنــر که در ایــن روزگار به‌نوعی تجمل‌گرایی محســوب می‌شود، هشــدار داده است.

جمهوری خواهــان می‌خواهند چنــد قــدم هم پیشتــر بروند و راه‌های تأمین اعتبارات مالی برای این‌گونه رشته‌های اصلی را محدود و مسدود کنند. ریک اسکات[4] ،نماینده‌ی دولت ایالتی فلوریدا می‌گوید: «آیا خواست ایالت برای داشتن انسان‌شناس بیشــتر حیاتی و اساسی است؟ فکر نمی‌کنم.» سبب آخرین دودســتگی در آمریــکا ایــن جملات اســت: «آموزش و پرورشِ لیبــرال نامربــوط و خارج از موضوع اســت و آموزش فنی (بر اساس s.t.e.m) مسـیر ِجدید و پیش روی ماست. ما می‌گوییم که این تنها راه است. تنها راه برای تضمین زنده ماندن آمریکایی‌هایی که در ســنی هستند که با فناوری تعریف می‌شوند و با مسابقه‌ی جهانی شکل و هویت می‌گیرند.» از این بدتر نمی‌شود!

به کناری نهادن این سیستم آموزشی که دارای مبانی گسترده‌ای است، ماحصل یــک قرائــت بنیادین غلط از "واقعیت" اســت کــه آمریکا را در مسیر تنگ و تاریک و خطرناکی به‌سوی آینده قرار داده است. ایالات‌متحده همــواره راهنما و پیشــرو در پویایی، خلاقیت و کارآفرینی اقتصادی جهان بوده اســت، و این‌ها همه دقیقاً در سایه‌ی اصول و سیستمی محقق شده که امروز می‌خواهیم آن را دور بی اندازیم. یک سیستم آموزشی جامع و گسترده، کمک ز یــادی بــه خلاقیــت و قدرت اندیشه‌ی یک نســل می‌کند. این نظام باعث ظهور و بروز تنوعی از حوزه‌ها اســت که خود ســبب تشریک مساعی و بارورسازی اندیشه‌ها خواهد بود. بله، علم و فناوری عناصر بسیار مهم آموزشی هستند، اما فلسفه و ادبیات هم همین‌قدر مهم‌اند. استیو جابز هنگام معرفی نسخه‌ی جدیدی از آی پد اظهار داشت: «در DNA اپل تنها وجود فناوری کافی نیست! چراکه فناوری آن، درهم‌تنیده با هنرهای آزاد و علوم انســانی است و این‌چنین اســت که ماحصل کار آن، قلب‌ها را به تپش می‌اندازد.

خلاقیت و نوآوری، یک موضوع فنی ساده نیست. اما بالنسبه یکی از مواردی است که از روی آن می‌توان به چگونگی کارکرد مــردم و جوامــع پی برد، که چه نیــازی دارند و چه می‌خواهند. آمریکا با ساخت تراشه‌های کامپیوتری ارزان‌تر، بر قرن بیست و یکم چیره نخواهد شد اما در عوض از طریق بازاندیشی پایدار در باب کیفیت تأثیــر و تأثر نوع بشــر از کامپیوترها و دیگــر فناوری‌های جدید، به این مهم دست خواهد یافت. در بخش اعظم تاریخ ایالات‌متحده از زمان تأســیس تاکنون، این کشور ارائه‌کننده‌ی کارآمدترین آموزش و پرورش بوده است. در پروژه‌ی مطالعاتی جامعی با عنوان "مسابقه‌ی سرعت بین آموزش و فناوری" که در دانشگاه هاروارد و توســط کلودیا گولدین و لورنس کاتز انجام شــد، به این مســئله اشاره شده است که در قرن نوزدهم در کشورهایی از قبیل بریتانیا، فرانسه و آلمان، مهارت‌ها و فنون معدودی را که آن زمان حیاتی و مهم شمرده می‌شد، آن‌هم به صورتی محدود، آموزش می‌دادند. درحالی‌که در آمریکا کاملاً برعکس، یک سیستم آموزشی عمومی و پرحجم ارائه می‌شده است. چراکه با توجه به بکر بــودن همه‌ی شــهروندان، مردم امریکا، منتســب به نواحی مشــخص و معینی نبودند که دارای مکاســب و مشــاغل و فنون و پیشه‌ی ریشه‌دار و قدیمی باشند و جبر مکان راه پیش روی آینده‌ی جوانان را مشــخص کند و اقتصــاد آمریکا به‌گونه‌ای تاریخی و خیلی سریع‌تر از آنکــه ماهیــت کار و ملزومات موفقیــت، بخواهد از نسلی به نسل دیگر انتقال یابد، تغییر کرد. مردم نمی‌خواستند خود را به یک شغل و حرفه محدود کنند و تنها یک فن و مهارت مشخصی را در زندگی بیاموزند.

. اســتدلال "تکنولوگ ها" این است که روش مذکور برای آن دوره مناسب بوده و در جهان امروز خطرناک است. ملاحظه کنید که امروز کودکان آمریکایی در مقایسه با همسالانشان در کشورهای دیگر کجا ایستاده‌اند. آخرین سنجش بین‌المللی که در ســال 2012 بین 34 عضو ســازمان ‌همکاری و توسعه‌ی اقتصادی انجام شد، ایالات‌متحده در ریاضیات رتبه‌ی 27 ، علوم رتبه‌ی 20 و روخوانی رتبه‌ی 17 را به دست آورد. اگر میانگین این سه رتبه را در نظر بگیریم، رتبه‌ی ایالات‌متحده 21 می‌شود؛ پایین‌تر از کشورهایی چون جمهوری چک، لهستان، اسلوونی و استونی. در حقیقت ایالات‌متحده هیچ‌گاه در سنجش ها و آزمون‌های بین‌المللی عملکرد خوبی نداشته است. و درواقع این آزمون‌ها سنجه‌ی خوبی برای موفقیت‌های ملی ما نبوده‌اند. از 1964 که یک چنین آزمونی برای اولین بار و برای نونهالان سیزده‌ساله از دوازده کشــور برگزار شد، نونهالِ آمریکایی همواره از همسالان خود در کشــورهای دیگر عقب بــوده و به‌ندرت رتبه‌هایش از میانگین بالاتر آمده و همیشه نمایش ضعیفی در ریاضی و علوم داشته است. هنوز پس از پنجاه سال همین کشور تنبل و عقب‌مانده! حاکــم بی چون و چــرای جهــان علــم، فنــاوری، پژوهــش و نوآوری است. همیــن الگو در دو تا از دیگر کشــورهای ســطح بــالا در نوآوری، یعنی سوئد و اسرائیل نیز موردتوجه قرار دارد. اسرائیل حائز رتبه‌ی اول در جهان، در مقدار سرمایه‌گذاری نسبت به درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) اســت. ایالات‌متحده دوم و سوئد بالاتر از بریتانیا و آلمان ششم است. این کشورها معمولاً در اکثــر معیارهــای مربوط بــه نوآوری نظیــر پژوهش‌ها، مخارج مربــوط به توســعه و تعداد شرکت‌های بــا فناوری پیشــرفته شرایط خوبی دارند. اما شگفت‌آور است که هر سه‌ی این کشورها حائز رتبه‌های ضعیفی در آزمون‌های OSCD هستند. در ارزیابی ســال 2012، ســوئد و اسرائیل حتی نمایش به‌مراتب بدتری از ایالات‌متحده داشــتند و در بین 34 اقتصاد برتر دنیا به ترتیب حائز رتبه‌های 28 و 29 شدند.

اما فارغ از نتایج بدی که این سه کشور در آزمون‌های بین‌المللی دارنــد، چنــد وجه مشــترک و مهم دیگــر نیز در اقتصــاد آن‌ها به چشم می‌خورد. اقتصاد آن‌ها انعطاف‌پذیر است. فرهنگ کاری آن‌ها غیر سلسله مراتبی و بر اساس شایسته‌سالاری است. همه با انرژی و پویایی مانند کشــورهای جوان کار می‌کنند. هر ســه کشــور جوامعــی بــاز و دارای تعامل دارنــد، جوامعی خشــنود از اینکه تولیدکننده‌ی بخشی از ایده‌ها، کالاها و خدمات جهانی هســتند. مردم هر ســه کشــور دارای درصد بالایی از دلگرمی و امید به زندگی‌اند. باوجود کسب رتبه‌های 27 و 30 در ریاضی به ترتیب برای آمریکا و اسرائیل، دانش‌آموزانشان شاید از همه بیشــتر بــه توانایی‌های ریاضی خــود باور دارند و این مســئله کاملاً قابل مشــاهده است. سنجشــی دقیق‌تر بر روی پاسخ‌ها نشان می‌دهد سوئدی‌ها در اعتماد به نفــس هفتــم هســتند، درحالی‌که رتبه‌ی ریاضی آن‌ها بیست و هشتم شد.

ســی ســال قبل، ویلیــام بِنــت وزیــر آموزش و پــرورش ریگان ایــن ناهمخوانــی بین تحصیــل و دلگرمی را با یــک کنایه تذکر می‌دهد: «این کشور در آموزش عزت نفس خیلی بهتر از آموزش ریاضی است». ماجرای بامزه‌ای است، عملاً چیزی قدرتمند در اعتماد به نفس شجاعانه‌ی دانش‌آموزان آمریکایی، سوئدی و اسرائیلی وجود دارد. این به آن‌ها اجازه می‌دهد تا بزرگ‌ترهایشان را به چالش بکشند، انجمن و کمپین تشکیل دهند و هنگامی‌که دیگران معتقدند که آن‌ها در اشتباه‌اند، بر نظر خود پافشاری و سماجت می‌کنند، و در هنگام شکست همواره استوار هستند. گرچه اعتماد زیاد، خطر "خودفریبی" را محتمل می‌کند، اما این ویژگی عنصری اساسی برای مدیریت و کارآفرینی است. منظور من این نیست که نتایج ضعیف دانش‌آموزان آمریکایی در این‌گونه آزمون‌ها اتفاق خوشایندی است. نه واقعاً خوشایند نیســت. کشــورهای آســیای شــرقی مانند ژاپن و کره، منفعت قابل توجهی از جهت داشتن نیروی انسانی ماهر کسب می‌کنند. اما میانبرهای فنی تنها یکی از عناصر موردنیاز برای نوآوری و موفقیت اقتصادی است. آمریکا بر این نقصان (نیروی انسانی انــدک دارای دانــش فنــی) با بهره‌گیری از دیگــر مزیت‌ها چون خلاقیــت، اندیشــه، مدیریــت بحــران، و دیــدگاه خوش‌بینانه‌ی خود چیره می‌شود. برعکس، کشوری مانند ژاپن با نیروی کار تربیت‌شده‌ی خــود، کاری بیــش از ایــن نمی‌تواند انجــام دهد، چراکه این کشــور فاقد بسیاری از فاکتورهای تولید مداوم علم و نوآوری است.

آمریکایی‌ها باید قبل از تقلید از سیستم‌های آموزشی آسیایی مراقــب باشــند چون این سیستم‌ها حــول محــور حفظیات و درواقع امتحان محور هستند. من با این نوع سیستم‌ها آشنایی دارم. آن‌ها نقاط قوتی دارند، اما منجر به تفکر، حل مشــکل یا ایجاد خلاقیت نمی‌شوند. و این موضوع، علت آن است که اکثر کشورهای آسیایی از سنگاپور و کره‌ی جنوبی گرفته تا هند، در تــلاش هســتند تــا عناصــری از آموزش و پرورش لیبــرال را به سیستم‌های خود اضافه کنند. جک ما مؤسس شرکت معظم اینترنتــی علی‌بابا در چیــن، در آخرین ســخنرانی خود چنین اظهار داشت که «چینی‌ها به‌اندازه‌ی غربی‌ها نوآور نیستند، زیرا سیســتم آموزشی چین، که مبانی را به‌خوبی آموزش می‌دهد، تمــام ظرفیــت ذهنــی و هوشــی دانش‌آموز را تغذیــه و درواقــع ارضــاء نمی‌کند. به دختران آزادی عمل در گستره‌ی تحصیلی مربــوط بــه امور تجربی و آزمایشــی داده نمی‌شود. اجــازه داده نمی‌شود تــا دانش‌آموز خود تجربه کنــد و خود بیاموزد و لذت ببرد. بسیاری از نقاشان دارای روند یادگیری مفرحی هستند، بســیاری از کارهــای هنــری و ادبی دارای محصولات مفرح و نشاط‌آوری هستند. بنابراین کارآفرینان ما نیز باید بیاموزند تا چگونه نشاط ایجاد کنند. مهم نیست که مهارت ریاضی و علوم شما چگونه است، شما بایــد فن چگونگی یادگیری، تفکر، و حتــی روخوانی را بدانید. جف بزوس مؤسس شرکت آمازون و مالک این روزنامه، بر یادداشت‌ها و کوته‌نوشت‌هایی که برای شرکت در جلسات هیئت‌رئیسه تهیه و استفاده می‌کند، بسیار تأکید و تکیه دارد. یادداشت‌هایی کــه اغلــب تا شــش صفحه‌ی پرینت شــده هم می‌رسند. در جلسات مدیران ارشد که بافاصله‌های اندکی از هم، شاید 30 دقیقه، تشکیل می‌شوند، درحالی‌که همه مشغول مطالعه‌ی مشروح مطالب و یادداشت‌گذاری لابه‌لای خطوط آن هســتند، کوته‌نوشت‌های او به دادش می‌رسند. "بــزوس" در مصاحبه‌ای با آدام لاشینسکی چنین اظهار داشت: «نوشــتن جمله‌های کامل دشوار اســت، آن‌ها فعل لازم دارند. پاراگراف‌ها دارای جملات ضابطه‌مندی هستند. نمی‌شود یک کوته‌نوشت شش صفحه‌ای با ساختار روایی تهیه کرد و دارای قدرت تفکر قوی و شفاف نبود !! »

شرکت‌ها اغلــب قــوی بــودن ازنظــر مبانــی را بــه مهارت‌های کارشناســی محــدود ترجیح می‌دهند. انــدرو بنت که یک مشــاور مدیرعامــل اســت، بــا نظرســنجی از 100 مدیــر تجــاری دریافــت کــه 84 نفــر از آن‌ها اســتخدام افــراد باهوش و پرشــور را ترجیــح می‌دهند، حتــی اگر تخصصــی را که شــرکت آن‌ها می‌خواهد، نداشته باشند.

نــوآوری در تجــارت همواره فراتــر از فنــاوری، و درواقع باهوش و فراســت آمیختــه بوده اســت. فیس‌بوک را ملاحظه کنید مارک زاکربرگ (بنیانگذار فیس‌بوک) یک دانشجوی رشته‌ی هنرهای لیبرال کلاسیک و البته علاقه‌مند پرشور و حرارت کامپیوتــر بود. او در دبیرســتان مطالعات زیادی راجع به یونان باستان داشت و زمانی که هنوز درگیر کالج بود، در روانشناسی متخصص به‌حساب می‌آمد. نوآوری‌های فیس‌بوک ارتباط ز یــادی با روانشناســی دارد. زاکربرگ معتقد اســت که تا پیش از ظهــور فیس‌بوک اکثر مردم هویت خــود را در اینترنت پنهان می‌کردند. و اینترنت ســرزمین گمنامی بود. فراســت نهفته در فیس‌بوک آنجا خود را نشان داد که توانست فرهنگ هویت‌های واقعی را ایجاد کند. طوری که اکنون مردم داوطلبانه خودشان را برای دوستانشان به نمایش می‌گذارند و درواقع اینترنت مبدل بــه ســطح و جایگاهی قابل‌تبدیل و تغییر شــده اســت. البته زاکربــرگ می‌داند کــه کامپیوترهــا و کدنویســی های نرم‌افزاری نقشــی عمیــق و اساســی در عملی شــدن ایده‌اش داشته‌اند، و از آن زمــان کــه این ایده محقق شــده، فیس‌بوک و فناوری، به‌طور اعم، هردو به یک اندازه روان‌شناختی و جامعه‌شناختی محسوب می‌شوند.

بیســت ســال قبل، شرکت‌های مربوط به فناوری، به‌سادگی و تنهــا با بــه تولید رســاندن محصولشــان، نجــات می‌یافتند و ادامــه می‌دادند. اما امروز باید بر لبه‌ی بُرّنــده طراحی، بازاریابی و شبکه‌سازی پیچیده‌ی اجتماعی حرکت کنند. شما می‌توانید یــک کفش کتانــی را با کیفیتی یکســان در سرتاســر دنیا تولید کنید، اما تا یک داستان حول این محصولتان نسازید، نخواهید توانســت آن را جفتی 500 دلار بفروشــید. این در مورد اتومبیل، لباس و قهوه هم صدق می‌کند. ارزش افزوده در برند شدن است، این‌که آن برند چگونه در تصورها نقش بســته و معرفی، فروخته یا حمایت می‌شود.

. صنعت وسیع و گسترده ی سرگرمی آمریکا را در نظر بگیرید، تماماً حول داستان‌ها، شــعرها و ترانه‌ها طراحی و خلق شده است. همه‌ی این موارد مســتلزم مهارت‌ها و توانایی‌هایی بســیار فراتر از محاســنی اســت که دوره‌های محدود آموزشــی STEM ارائه می‌دهد.

اشتباه اینجاست که خیال کنیم که درنهایت، STEM تنها راه حفظ شغل‌های آمریکایی است. دیوید آوتور، اقتصاددان از دانشــگاه MIT کــه به دقــت در مــورد فشــار "فنــاوری" و "جهانی‌سازی" بر روی نیروی انسانی، مطالعه و تحقیق کرده اســت، می‌نویسد: «آن دسته از کارها و اعمال انسانی کــه قابلیت تبدیل به اعمال کامپیوتــری را دارند، کاملاً واضح هســتند. اموری که روش انجام آن‌ها قابلیت کد شدن داشته باشند. مانند "ضرب" کردن. که در این امور، کامپیوترها انسان را در ســرعت، دقت، کیفیت و حتی صرفه‌ی اقتصادی، پشــت ســر گذاشته‌اند. آن دســته از فعالیت‌هایی که خودکارســازی آن‌ها ســخت و دشوار است، نیازمند توانایی‌هایی هستند که عبارت‌اند از: انعطاف‌پذیری، قضاوت و حس مشترک. همچنین توانایی‌هایی که نیازمند ادراک ضمنی هستند، مانند فرض کردن یا حتی نقشه کشیدن برای پنهان کردن چیزی». در تحقیقی که دو پژوهش‌گر از دانشــگاه آکسفورد در سال 2013 انجام دادند، مشخص شد که تنها راه از دست ندادن کار برای کارگرانی که شغل آن‌ها در معرض کامپیوتری شدن است، اکتساب و رشد مهارت‌های اجتماعی و خلاقانه است.

ایــن مســئله به‌هیچ‌وجه از نیــاز بــرای آمــوزش تکنولــوژی و محصــولات فن آورانــه، نمی‌کاهد، اما اشــاره دارد به اینکه ا گر واقعاً در آینده‌ی تمام مشاغل ناگزیر از کار با کامپیوترها هستیم، ارزشمندترین مهارت‌هایی که کامپیوترها هنوز از انجام آن ناتوان هستند، انسان بودن است، یک انسان خــاص. و بــرای آن شغل‌ها و آن زندگــی، هیــچ کاری بهتر از دنبــال کردن عشــق و اشــتیاق نیســت. [درواقع آنچه می‌خواهیم عبارت است از:] درگیری با گستره‌ای از مــواد خــام دانــش، در هر دو ســطح ســاینس (علــم) و علوم انســانی و از این‌ها هم بالاتر، مطالعه‌ی شــرایط و اوضاع انسانی یا به عبارت دیگر انسان‌شناسی.

اولیــن و آخرین دلیل بــرای اثبات ارزش یــک "آموزش و پرورش لیبرال" در ریشه‌هاست. در بخش اعظم تاریخ بشر، آموزش، تماماً مهارت محور بوده است. شــکارچیان، کشاورزان و جنگاوران بــه فرزنــدان خویش شــکار، کشــاورزی و فــن رزم می‌آموختند. امــا حــدود 2500 ســال قبل، این مســئله در یونانی کــه در حال تجربه‌ی شــکل جدیدی از حکومت یعنی دموکراســی بود، تغییر کــرد. ایــن نوآوری در حکومت، نیازمند نــوآوری در آموزش بود. مهارت‌های ابتدایی که فقط به درد معاش می‌خورد، دیگر کافی نبود. شــهروندان باید می‌آموختند که چگونه امور اجتماعی را مدیریت کنند و باید "مردم‌سالاری" را تمرین می‌کردند، آن‌ها هنوز هم در همین حال‌اند.


پ.ن: ترجمه‌ی حاضر پیش‌تر در شماره 5 نشریه‌ی علمی، تخصصی، پژوهشی علوم انسانی و اجتماعی، شماره‌ی ویژه‌ی نقش علوم انسانی در اقتصاد، منتشر شده است.




[1] Fareed Zakariaسی. ان. ان متولد 1964 / سرمقاله نویس واشنگتن پست، نیوز ویک، مجری روزنامه‌نگار هندی ـ امریکایی /

[2] این متن پیش تر در نشریۀ علمی، تخصصی، پژوهشی علوم انسانی و اجتماعی / ویژهنامۀ فعالیتهای ستاد توسعۀ فناوریهای نرم و هویت ساز/ شماره پنجم/ فروردین و اردیبهشت 139۸/ ویژۀ نقش علوم انسانی در اقتـصاد و توسعه

[3] Science, Technology, Engineering, Mathematic.

[4] Rick Scott