دکتر فائزه خانلرزاده روانشناس, علاقمند به نوشتن, سخنرانی, کارهای بزرگ, انقلاب, نقد و به چالش کشیدن باورهای پذیرفته شده. https://drkhanlarzade.com
تحصیلات شعور نمی آورد؟
رابطه ی شعور و تحصیلات از دیدگاه روانشناسی
تحصیلات شعور نمی آورد. این جمله را زیاد می شنویم. خیلی وقت ها در مواجهه با افراد تحصیل کرده، رفتارهای می بینیم که خوشمان نمی آید، تعجب می کنیم، مشاهدات ما خیلی اوقات این را تایید می کند که تحصیلات شعور نمی آورد.
حال می خواهم کمی روانشناسانه و دقیق تر به این مسئله بپردازم، چون این روزها تبدیل به یک “اصل” شده، چیزی که اصل یا قانون است، نیاز به بررسی و اثبات هم دارد.
اول ببینیم شعور یعنی چه؟
ما به چه جور افرادی می گوییم بی شعور؟
بی شعور کسی است که رفتاری متناسب با موقعیت نداشته باشد،
یعنی توقعات معمول عرف را برآورده نکند. این می تواند گستره ی وسیعی از افکار و رفتارها را شامل شود.
از دید روانشناسی شخصیت ما ریشه در کودکی دارد.
این که ما چطور حرف بزنیم،
چطور عصبانی شویم،
نسبت به چه رویدادی چه نوع واکنشی نشان دهیم و با چه شدتی؟
این ها همه از خانواده می آیند،
ژنتیک و تربیت
روانشناسی می گوید مهم ترین عامل موثر در آنچه که ما هستیم، ژنتیک و تربیت است.
خب! این یعنی ما تغییر نمی کنیم؟
چرا! ما در طی رشد تغییر می کنیم، ولی قوانین اساسی در ذهن ما تغییر نخواهند کرد. چیزی که در روانشناسی به آن نگرش می گوییم.
تحصیلات چه تاثیری بر شعور دارد؟
تحصیلات می تواند شعور ما را بیشتر کند؟ می تواند باعث شود ما در موقعیت های مختلف رفتارهای مناسب تری داشته باشیم؟
در دانشگاه چه اتفاقی می افتد؟
برای پاسخ به این پرسش، نخست باید ببینیم در دانشگاه چه اتفاقی می افتد.
شما وقتی از محصل به دانشجو تبدل می شوید، چه تغییری در خودتان احساس می کنید؟
دانشگاه محیط بازتری است نسبت به مدرسه.
در دانشگاه شما کتاب های به مراتب سخت تری می خوانید،
معمولا خودتان انتخاب می کنید چه زمانی درس بخوانید؟
و چقدر بخوانید؟
برای واحدهای درسی جزوه داشته باشید یا کتاب تهیه کنید.
در دانشگاه
همه ی شما در کلاس همسن نیستید.
محل کلاس شما ثابت نیست، همینطور همکلاسی های شما.
شما باید برای جمعیت بزرگتر و ناشناس تری کنفرانس و سمینار برگزار کنید.
متن های انگلیسی بخوانید.
بر حسب رشته ی تحصیلی تان می توانید با کلمات و مفاهیم،
فرمول ها
یا اعداد و کدها
سروکار داشته باشید.
درهر صورت خواندن مطالب سخت بیشتر از آنچه فکرش را بکنید روی سلول های مغز شما اثر دارند،
این کار به شما کمک می کند بتوانید به مسائل پیچیده تری فکر کنید.
خیل وقت ها بی شعوری از فرهنگ و باورهای ما ناشی می شود. در دانشگاه همه همشهری نیستند.
دانشجویان از نظر سطح زندگی و نگرش بسیار متنوع هستند.
در دوره ی تحصیلات دانشگاهی، شما شانس زندگی با افراد متفاوت در یک اتاق یا خانه راخواهید داشت. هم از نظر فرهنگی و هم رشته ی تحصیلی.
تجربه ی تحصیلات دانشگاهی
تجربه ی تحصیلات دانشگاهی
حتی اگر فقط تجربه ی ارتباطات جدید رادر نظر بگیریم،
دامنه ی رفتار و باورهای ما را گسترده تر می کند.
خواندن مطالب جدید و تلاش برای یادگیری، قابلیت های مغز هر انسانی را افزایش می دهد.
از همه ی این ها می شود نتیجه گرفت تحصیلات دانشگاهی می تواند ما را عوض کند.
می تواند ذهن را بازتر و ما را تبدیل به انسان هایی پذیراتری کند.
چرا می گوییم تحصیلات شعور نمی آورد؟
به نظر می رسد این که تحصیلات شعور نمی آورد نمی تواند براحتی اثبات شود.
این را هم بگویم:
زمانی که شروع به نوشتن این مقاله کردم، خودم نمی دانستم قرار است چه نتیجه ای بگیرم،
نمی دانستم واقعا تحصیلات شعور می آورد یا نه!
ولی الان فکر می کنم سوال بهتر می تواند این باشد:
چرا بی شعوری به تحصیلات ربط داده شده؟
چرا خیلی اوقات بی شعوری به تحصیلات ربط داده شده، در حالی که می دانیم علم و دانش بر تربیت کودکی و ژنتیک ما اثری ندارند؟
چون تحصیلات لایه ی بیرونی هر انسان
و یک نشانه ی در دسترس برای اشاره کردن به افراد است.
در صورتی که
عادات و رفتارهای ما در لایه های درونی تر قرار می گیرند (به ویژه در روابط رسمی و اجتماعی).
برای ما راحت تر است که برای اشاره به یک شخص به کاپشن قرمز او توجه کنیم تا تی شرت سورمه ای!
چون بیرونی ترن لایه است و راحت تر دیده می شود.
از سوی دیگر تحصیلات مایه ی فخر و مباهات یا افتخار اشخاص است.
تحصیلات براحتی مقایسه می شود
تحصیلات چیزی است که براحتی مقایسه می شود. رشته های مختلف براحتی نسبت به هم برتری دارند،
بیشتر افراد می دانند قبول شدن در چه رشته هایی سخت تر
و در چه رشته هایی راحت تر است.
پس ما با رشته و تحصیلات خود را با دیگران مقایسه می کنیم.
چالش تحصیلات در روابط انسانی
مقایسه، این همان چیزی است که روابط انسانی را با چالش مواجه می کند.
این که ما به روشنی احساس می کنیم دیگری از ما برتر است و این به ما احساس بدی می دهد.
به همین خاطر به طور ناخودآگاه دست بر نقاط ضعف او می گذاریم.
می خواهیم بگوییم او هیچ برتری نسبت به من ندارد
و تحصیلاتی هم که دارد از او انسان قابل احترامی نساخته است.
بنابراین من از او بهتر هستم
و به دنبال آن:
تجربه ی حس خوب کم شدن اضطراب ناشی از مقایسه
یک مساله دیگر اینجا باید روشن تر شود:
یک فرد تحصیل کرده از شخص بدون تحصیلات بهتر نیست.
او ممکن است از نظر فرهنگ و باورها و رفتارها بسیار پایین تر باشد،
چون چارچوب شخصیت او در سال های اول زندگی ساخته شده است،
درست زمانی که سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.
در عین حال این را نمی شود انکا کرد که:
تحصیلات،
مطالعه
و بودن در محیط ها ی اکادمیک
باعث می شود ما نسبت به گذشته ی خود فرد بهتری شویم.
بهتر نه لزوما از نظر اخلاقی،
از این جهت که ما بیشتر فکر می کنیم،
با نظریه ها و باورهای مختلف مواجه شده،
راحت تر تنوع آنها را می پذیریم (این کار قبل از دانشگاه مشکل است)
و نگاه علم تری به جهان و پدیده ها خواهیم داشت.
تحصیلات به ما کمک می کند بیشتر فکر کنیم.
من درباره ی تعریف شعور زیاد فکر نکردم و در حین نوشتن این تعریف به ذهنم رسید، خوشحال می شوم اگر از نظرات شما دوستان هم استفاده کنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهاجرت کاری چیست و چگونه می توان از طریق حرفه خود مهاجرت کرد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
قبرس به چه کسانی ویزای کار میدهد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهترین کشور برای مهاجرت دندانپزشکان کجاست؟