آخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور
تحصیل در مدار صفر درجه
سال آخر قرن یک سال است مثل سالهای دیگر، فقط عددش کمی شاید خاص باشد ولی همین کمی خاص بودن باعث میشود که خیلیها نگاهی به عقب بیندازند و طی کردن ره صدساله را یکدور مرور کنند، مثل اسفند که فرص خوبیست برای مرور ۱۱ ماه قبلیاش. روزنامه هم تصمیم گرفت در آستانه تغییر قرن شمسی مروری داشته باشد بر تاریخ صدساله چیزی که بیشترین ربط را به آن دارد؛ دانشگاه و نهاد علم در ایران و به همین بهانه صفحه «سدهخوانی» جای خودش را در روزنامه باز کرد. در این صفحه تلاش میکنیم روندهای موجود را در عرصه علم و فناوری و البته پیوند دانشگاه با فضای اجتماعی دهههای مختلف قرن ۱۴ شمسی مرور کنیم؛ روزگاری دانشگاه عرصه اثرگذاری بر پیرامون خود بوده و روزگاری از بیرون تأثیر گرفته.
برای آنکه فضای کلی دانشگاه و نهاد علم را در سالهای مختلف بررسی کنیم، سعی خواهیم داشت تا مهمترین اتفاقات هر ده سال را هر دو هفته یکبار مرور کنیم. در این سلسله مطالب، فرصت بحثهای طولانی را نداریم و علیالخصوص در مورد جزئیات، گریزی از ایجاز و انتخاب نیست. برای شماره اول بنا بود اتفاقات سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ سوژهمان باشد ولی عملا کمی به قرن ۱۳ هجری شمسی هم گریز زدیم.
والله عالم نیاز داریم
روزگاری ایرانیان به مراکز علمی دورههای گذشته خود همچون جندیشاپور فخر میفروختند و زمانی نیز نظامیهها مهمترین مراکز علم و دانش در جهان بودند ولی در آغاز قرن چهاردهم هجری خورشیدی وضعیت علم و فناوری در ایران چگونه بود؟ نزدیک به پانزده سال از تغییر نظام سیاسی به مشروطه میگذشت و امید و آرزوها برای دستیابی به سعادت کمرنگ شده بود. کشور در شرایط ناشی از وضعیت بیثبات دولتها و همچنین جنگ جهانی اول قرار داشت و ناامنی، فقر و نداشتن هیچ چشمانداز روشنی برای کشور، توسعه را به آرزویی دستنیافتنی برای ایرانیان تبدیل کرده بود.
پیشتر در آغاز دوران مشروطهخواهی نامهای منسوب به ناصرالملک، یکی از چهرههای برجسته قاجار که بعدا نائبالسلطنه نیز شد، به سیدمحمد طباطبایی، از رهبران مشروطه نوشته شد که مشروطه برای علاج این دردهای مردم زود است. در نامه منسوب به او که فارغالتحصیل آکسفورد بود، چنین آمده است که برای تغییر اوضاع حاليه و اختيار طرز و ترتيبات جديد، آدم لازم داريم (يعني عالم به علوم عصر جديد) و والله عالم لازم داريم و با انواع قسمها بر تربیت افرادی تأکید میکند که بر شرایط امروز جهان و علوم و فنون روز آشنا باشند.
ایده علمآموزی (و در معنایی فنآموزی) از همان ابتدای قاجار از سوی سیاستمداران و صدراعظمهایی همچون عباسمیرزا و امیرکبیر پیگیری میشد. عباس میرزا اولین تلاش برای اعزام جمعی محصل به اروپا را انجام داد و حاجی بابا افشار را برای تحصیل طب به اروپا فرستاد و میرزاصالح شیرازی هم برای ترجمه کردن به آنجا رفت. این نسل، بعدا در عصر ناصری خود سررشتهدار کاری شدند و میرزاصالح، بنیانگذار نخستین نشریه ایرانی به نام کاغذ اخبار لقب گرفت و میرزارضا مهندسیباشی تبریزی در طراحی ساختمان مدرسه دارالفنون نقش ایفا کرد. حاجی بابا هم گرچه نتوانست تحصیلات رسمی طب را انجام دهد اما کارآموزی طب کرد و در دربار سلطنتی، جایگاهی یافت. در سال ۱۲۲۲ خورشیدی به موجب دستخط محمدشاه، پنج نفر محصل ایرانى به پاریس رفتند و مدتى بعد گروه دیگرى به فرانسه اعزام شدند. به تدریج بعضى از مردم متمول فرزندان خویش را با هزینه شخصى به اروپا و به ویژه فرانسه اعزام مىكردند.
در سال ۱۲۵۴ تعداد سى دانشجو به اروپا اعزام شدند؛ پانزده نفر براى معلمى، هشت نفر برای علوم نظامى، دو نفر برای مهندسى راه و ساختمان و پنج نفر هم براى مدرسه حرف و صنایع و شیمى و فلاحت. امیرکبیر نیز از اعزام دانشجو پرهیز نداشت اما او راهی دیگر پیش روی ایرانیان ساخت.
دارالفنونی برای رزم
از مهمترین اقدامات امیرکبیر تلاش برای تأسیس دارالفنون بود که گرچه افتتاح آن را هرگز ندید اما این مدرسه منشأ اثر برای تغییر نگاه حکمرانان ایرانی واقع شد. در نوامبر ۱۸۵۱ که استادان اتریشی به تهران رسیدند، امیرنظام برکنار شده بود و در نهایت مدرسه نیز در یکشنبه، ششم دی ماه ۱۲۳۰ افتتاح شد. رشتههای درسی در دارالفنون شامل پیادهنظام، سوارهنظام، توپخانه، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانیشناسی بود و نامش برابرنهادی بود برای پلیتکنیکهای اروپایی. رضا منصوری در مورد دارالفنون معتقد است که دارالفنون یک دبیرستان برای رفع نیازهای عمدتا نظامی و مهندسی بوده و از همین رو میگوید که نمیتوانیم این فرض را که آغازگر علم است برای آن مناسب بدانیم. واقعیت نیز خیلی با این موضوع فرق ندارد و امیرکبیر آن را مدرسه نظامیه خوانده بود. هرچه بود، مدرسه توانسته بود که نسلی از جوانان را تربیت کند که برای آینده سیاسی ایران نقش ایفا کنند. صنیعالدوله وزیر انطباعات ناصری، عبدالمجید میرزا عینالدوله صدراعظم و بسیاری دیگر از چهرههای نسل بعد در این مدرسه درس خواندند.
دیدن ممالک مترقیه ایرانی را هوایی میکند
در عصر دارالفنون، همچنین اعزام محصل به خارج از کشور ادامه یافت اما بازگشت این دانشجویان، عواقبی نیز به همراه داشت. بسیاری از این دانشجویان، گرچه از خانوادههای متمول و نزدیک به دربار بودند که به صورت طبیعی نیز در قدرت دستی پیدا میکردند اما آنچه آنها در غرب و بهویژه فرانسه دیده بودند، سبب میشد که افکاری را به همراه آورند که باب طبع نباشد. تأسیس نهاد فراموشخانه محصول همین اعزام دانشجویان بود و این چنین بود که با مخالفت شاه، این روند کند و متوقف شد. فارغ از مسائل سیاسی، فرنگیمآبی شدن باب طبع حکام نبود. معروف است که صحافباشى از محصلین دارالفنون در بازگشت به کشور خیلى از كلمات فارسى را با لهجه فرانسوى به كار مىبرد. روزى در حیاط دارالفنون با دیگر محصلین صحبت مىكرد و حوض را «اوز» تلفظ كرد. علىقلىمیرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم گفت او را ببندید به فلك، آنقدر او را بزنید كه زیر فلك حوض را درست تلفظ كند و پس از اصلاح تلفظ وى را رها كردند. این چنین روایتهایی از عدم توانایی محصلین خارج در حفظ ارتباط با سنت در آثار نویسندگان ادب فارسی نیز آمده است و اصلا اولین داستان کوتاه فارسی، «فارسی شکر است» از محمدعلی جمالزاده روایت همین نوع سخن گفتن است که جوان فکلی ازفرنگبرگشته و البته آخوندی که به آیات و روایت مسلط است با مردم عادی نمیتوانند صحبت کنند. در ادامه این سالها و در دوران مشروطه نیز نهاد دولت آنقدر پول نداشت که هزینه تحصیل و زندگی در خارج از کشور را فراهم کند و در نتیجه نگاه اکثر چهرههای ثروتمند آن بود که خود، هزینه تحصیل در فرنگ را بپردازند.
گسترش مدارس عالی در ایران عصر قاجار
همزمان با رشد دارالفنون، مدارس عالیه دیگری نیز در کشور ایجاد و راهاندازی شد. مدرسه سیاسی یکی از مهمترین مدارسی بود که در ۱۲۷۸ راه افتاد و بیشتر برای تربیت کادر وزارت خارجه و ... موثر بود و زیر نظر وزارت خارجه اداره میشد. مدرسه حقوق نیز در سال ۱۲۹۰ افتتاح شد. در عصر نصرتالدوله فیروز مدرسه حقوق توانست به جذب استادان خارجی اقدام کند. این مدرسه نیز در سال ۱۳۰۶ از وزارت عدلیه جدا و در مدرسه سیاسی ادغام شد؛ ادغامی که بعدا گستردهتر شده و مدرسه تجارت را که داور ذیل وزارت تجارت ایجاد کرده بود نیز در بر گرفت و بعدا به شکلگیری دانشکده حقوق، علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران انجامید. (در شماره بعد، تأسیس دانشگاه تهران و شکلگیری دانشکدههای آن را مرور میکنیم.
دیگر نهاد آموزشی که بعدا به دانشگاه تهران پیوست، مدرسه فلاحت بود که ذیل وزارت فلاحت، تجارت و فوائد عامه راهاندازی شد. این مدرسه در سال ۱۲۷۹ راه افتاد و تشکیل مدرسه برزگران و مدرسه عملی فلاحتی را در خود جای داد. در آخرین سالهای قرن قبل، همزمان با مذاکرات پایان جنگ جهانی اول که هیئت اعزامی ایران با حضور نصرتالدوله فیروز در فرانسه بود، پایههای تأسیس انستیتو پاستور ایران در همکاری با موسسه پاستور فرانسه پیریزی شد. دیگر نهادی که در این دوران شکل گرفت، دانشسرای معلمین بود که وظیفه تربیت معلم را برعهده داشت و پایهریزی دانشکده علوم انسانی را نیز در همین دهه بر عهدهاش گذاشتند.
بروید، بیاموزید و برگردید
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، همزمان با تجدید نظرهایی که در وزارت معارف و نحوه ادارهی نهادهای آموزشی کشور صورت میگرفت، قانونی در مجلس مصوب شد که راه را برای اعزام محصلین ایرانی به خارج از کشور باز میکرد. این قانون، نسبتا فرصت مناسبی برای همه گروههای اجتماعی ایجاد میکرد (قاعدتا آن کلمه همه، فقط طبقات متوسط و ثروتمند را شامل میشود که میتوانستند فرزندشان را تا تحصیل در مدارس عالیه پشتیبانی کنند.)، زیرا دولت هزینه تحصیل را پرداخت میکرد و مجموع بودجه این برنامه از ۱۰۰ هزار تومان در سال اول تا ۶۰۰ هزار تومان افزایش مییافت. در این قانون پیشبینی شده بود که سرپرستان گروههای اعزامی به دانشجویان ایرانی دیگر که با هزینه خود عازم میشوند نیز نظارت کنند و البته نحوه انتخاب و بهکارگماری این محصلین نیز معلوم شده بود. آنها باید در مسابقهای که برگزار میشد، موفق میشدند و البته دولت متعهد میشد که آنان را پس از بازگشت ظرف شش ماه به کاری با رده سه اداری استخدام کند. اگر هم کاری به آنها محول نمیشد، تعهد خدمت آنها ملغی بود.
رضاشاه در سخنرانی خود برای محصلان اعزامی به خارج در ۲۲ شهریور ۱۳۰۹، ضمن تفکیک تفاوت تربیت و آموزش گفت: «... مقصود ما از اعزام شما به خارجه تربیت است؛ زیرا میبینم که ممالک غرب و ملل غربی بهواسطه تربیت کامل مقام عالی و شامخی بهدست آوردهاند و به این درجه رسیدهاند. اگر مقصود از اعزام شما به خارجه صرفا تعلیم و تحصیل علم بود، اعزام شما لزومی نداشت؛ زیرا ممکن بود که در مملکت خودمان بهوسیله استخدام معلمین و اقدامات دیگری به حدی که فعلا کافی بشود وسایل تعلیم شما را فراهم کنیم، ولی منظور اصلی ما تربیت شما بود و همه میدانیم که از حیث تربیت کلیه ملل شرقی و ایران به خصوص خیلی عقب هستند، اکنون ما این طور تشخیص دادهایم که سعادت مملکت از تربیت افراد آن حاصل میشود و تکمیل تربیت جوانان ایرانی فقط بهوسیله اعزام آنها به ممالک خارجه حاصل میگردد. باید به خارجه بروند و تحصیل علم و تربیت کنند و ملل شرق اگر بخواهند تربیت شوند، ناچار باید به ممالک غرب بروند و شاید ما بتوانیم بهوسیله اعزام شما جوانان حساس و باذوق ایرانی به خارجه مملکت خود را به کلی عوض کنیم و آن را با قدمهای محکمتر و بلندتری به سوی ترقی ببریم.»
گرچه رضاشاه خطاب به دانشجویان که عازم سفر به اروپا بودند، گفت: «شما را به مملکتی اعزام میکنیم که جمهوری است و نظام آنها با نظام ما متفاوت است. شما نباید نظام سیاسی آنها را برای ما بیاورید، بلکه صنعت و آداب آنها را یاد بگیرید» اما ین موضوع نتوانست خیلی موثر شود و این محصلین اعزامی پس از بازگشت، راه خود را رفتند. از میان این محصلین اعزامی نامهای مهدی بازرگان، کریم سنجابی، یدالله سحابی، رضا رادمنش، خلیل ملکی و بسیاری دیگر از سیاستمداران نسل بعدی به گوش میخورد که بدون پیوستگی به خانوادههای طراز اول توانستند تحصیلات عالیه کسب کنند و این چنین بود که مطالبه دموکراسیخواهی و برابریطلبی بلندتر و رساتر شد.
هر چه بود، این دهه و این سالها کسی از محصلین دورههای آموزش عالی انتظار نداشت که ابتکاری در علم به خرج دهند و مسیری باز کنند. مهمترین خواسته به کار بستن همان علوم موجود برای توسعه کشور بود. چیزی به نام پژوهش لازم نبود اما عزم برای تغییر وضعیت موجود در کشور وجود داشت. دههای که رضاشاه توانسته بود نظم را برقرار کند و حالا میخواست با سرعت به همان جایی برود که بقیه-قاعدتا غربیها- رفتهاند. از همین رو هم بود که گرچه خطرات اعزام محصلین را میدانست اما چون راه دیگری وجود نداشت، آن را پذیرفت. فضایی که هنوز دارالمعلمین و دارالمعلمات و محصل به کار برده میشد که نشاندهنده تفوق مفهومی فضای سنتی است اما جهتگیریها به سمت تجدد بود.
نام وزیر پهلوی بر خیابان نظام انقلابی
یکی از نمونههای برجستهی محصلین خارج از کشور علیاکبر داور است که پس از مشروطه توانست در دستگاه قضایی تهران رشد کند و به مقام دادستانی تهران برسد. او که رویاهای بزرگتری داشت، قصد تحصیل در خارج از کشور کرد تا با سوادی بیشتر و شاید نگاهی متفاوت موثر باشد. او از مکنت مالی آنچنانی برخوردار نبود، همسر و فرزند داشت و در نتیجه نمیتوانست با خیال راحت قصد تحصیل کند. در اینجا بازرگانی به نام حاج ابراهیم پناهی حاضر شد هزینههای او را تأمین کند و در مقابل، او سرپرستی فرزندانش و نظارت بر تحصیل آنها را در سوئیس بر عهده گیرد. داور در آنجا به همراه جمعی از بزرگزادگان مجمعی را تشکیل داد که محمود افشار چنین روایت میکند که سال ۱۹۱۹ به همراه داور در لوزان دانشجو بودیم و با چند نفر مقیم لوزان از جمله دکتر پل کتابچی خان، مهندس حسین امین، ابوالحسن حکیم «حکیمی» (برادر حکیمالملک)، اسدالله بهشتی (فرزند ملکالمتکلمین)، نظامالدین امامی خویی (فرزند آیتالله امام جمعه خویی)، داود پیرنیا (پسر حسن مشیرالدوله) و غیره مجمعی داشتیم. جمعی که داور در بیانیههایش از آن با نام حزب ملی ایران نام برد.
داور با وجود آنکه در اروپا مخالف قرارداد ۱۹۱۹ بود، پس از بازگشت به تهران با نصرتالدوله فیروز، از عاقدان آن قرارداد همراه شد و به سرعت پلههای ترقی را طی کرد و در همراهی با فیروز و عبدالحسین تیمورتاش به مجلس راه یافت. او در همراهی با اینان از نیروهای موثر در برانداختن قاجار بود ولی کنشگری سیاسی او به مذاق دوستانش خوش نیامد که در اینباره به محمود افشار گفت: «دو راه بیشتر نیست، یا باید روش ذکاءالملک فروغی را پیش گرفت، اول معلم شد، بعد قاضی، بعدتر وکیل مجلس، و تا آخر که راه دور و درازی میباشد. دیگر راهی که من (داور) پیش گرفتهام، اول باید وکیل شد.» داور البته در وزارت دادگستری و اقتصاد موثر بود و بهواقع توفانی بهپا کرد، نظم سنتی آنها را برهم زد و نظامی جدید در آنها بنا نهاد. اقدامات او در هر دو وزارتخانه موافقین و مخالفین فراوانی داشته و دارد اما نمیتوان از آنها چشمپوشی کرد. روحانیونی که نظم سنتی محاکم شرعی آنها از بین رفته بود از مخالفین او هستند ولی در مقابل تلاش او برای نگارش قانون مدنی که هنوز بنیان اساسی آن حفظ شده است، نشان از درک ویژه او دارد. او در وزارت دارایی نیز موثر بود و در عرض سه سال، بودجه دولت را دو برابر کرد. البته با نگاه به دست آلمانیها، شرکتهای دولتی زیادی همچون شکر یا گندم ایجاد کرد. او که از حامیان برآمدن پهلوی اول بود، به دلیل اختلاف مالی که در وزارتخانهاش به وجود آمد، از ترس خشم رضاشاه خودکشی کرد. جالب آنکه میان همه وزیران نامدار قرن، این علیاکبر داور است که در نظام سیاسی بعدی که با مدرنیزاسیون پهلوی مخالف بود، نامش بر خیابانی حک شده است که ساختمان معروف به کاخ دادگستری و وزارت اقتصاد در آن حضور دارد.
هنوز دانشگاه نداشتیم
۱۲۲۶ هجری قمری- اعزام حاجی بابا افشار و میرزا کاظم به لندن برای تحصیل طب و نقاشی
۱۲۳۰ هجری قمری- اعزام میرزاصالح شیرازی، میرزامحمدعلی چخماقساز، میرزا رضا مهندسیباشی، میرزا جعفر مشیرالدوله و میرزا جعفر برای تحصیل طب و شیمی
۱۲۵۴ هجری قمری- اعزام ۳۰ دانشجو به اروپا
۱۲۶۰هجری قمری- اعزام حسین قلی خان در رشته سرکردگی و توپخانه، میرزا زکی برای فراگیری مهندسی، میرزارضا غفاری برای آموختن باسمه، چیتسازی و صنعت قند و شکرسازی، میرزا یحیی برای فراگیری پزشکی، محمدعلی برای تحصیل در رشته معدن
۱۲۳۰ هجری شمسی- افتتاح مدرسه دارالفنون
۱۲۷۸ هجری شمسی- افتتاح مدرسه سیاسی
۱۲۷۹ هجری شمسی- راه اندازی مدرسه فلاحت مظفری
۱۲۸۵ هجری شمسی- صدور فرمان مشروطیت
۱۲۹۰ هجری شمسی- افتتاح مدرسه حقوق
۱۲۹۳-۱۲۹۷ هجری شمسی- جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی)
۱۲۹۸ هجری شمسی- تأسیس دارالمعلمین
۱۲۹۹ هجری شمسی- افتتاح موسسه پاستور
۱۲۹۹ هجری شمسی- کودتای سوم اسفند به رهبری سیدضیا و فرماندهی رضاخان
۱۳۰۴ هجری شمسی- تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی
۱۳۰۴ هجری شمسی- راهاندازی مدرسه تجارت
۱۳۰۶ هجری شمسی- جدا شدن مدارس حقوق و علوم سیاسی از وزارتخانههای عدلیه و خارجه و ادغام آن ذیل وزارت معارف
۱۳۰۷ هجری شمسی- تغییر دارالمعلمین به دارالمعلمین عالی
۱۳۰۷ هجری شمسی- تصویب قانون اعزام محصلین به خارج
۱۳۰۹ هجری شمسی- اعزام اولین گروه محصلین به خارج
مطلبی دیگر از این انتشارات
ریشهها و تبعات اقتصادی مهاجرت نخبگان
مطلبی دیگر از این انتشارات
بعد از فرار از خانه به کجا برویم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ویزای کارآفرینی فرانسه