رزومه نوشتن یا فلسفه زندگی؟

حقیقت اینه که مواجه شدن با این مسیله که «من از دنیا چی می‌خوام» برام خیلی خیلی سخته.

شاید خیلی از مسائلی که سر کارهای مختلف داشتم به این مسئله بر می‌گشته، هیچ کارفرمایی با من به مشکل بر نخورده تا حالا، و معمولاً از هر جا اومدم بیرون به دلیل این بوده که نمی‌دونستم از زندگیم و در نهایت کارم چی می‌خوام.

هر جا کار کنم با تمام جون و دل کار می‌کنم، اما هر روز از خودم می‌پرسم داری چیکار می‌کنی؟ چی می‌خوای از زندگیت؟ واقعاً این رو می‌خوای؟

این در حالی هست که شرایط شغلی خوبی رو گاهی از دست دادم به خاطر اینکه حس می‌کردم راضی نیستم. حتی گاهی اوقات دلایل منطقی نمی‌تونم بیارم برای مدیرهام که چرا می‌خوام برم از شرکتشون! حتی حاضر هستند هر تغییری بدند که من بمونم اما من می‌رم! اون لحظه هم احساس خوبی دارم که رفتم اما این باعث میشه توی یه شغل زیاد دوام نیارم و این اصلا خوب نیست. تازه امان از وقتی که دوباره می‌خوام دنبال کار برم و مجبور می‌شم رزومه‌ام رو به روز کنم.

رزومه برای من فقط این نیست که سوابق کاری و تخصص‌هام رو بگم. انگار با هر بار دنبال کار گشتن و روزمه نوشتن باید به این سوال لعنتی جواب بدم. «چی می‌خوای از زندگیت؟»

چرا انقدر سختش می‌کنم؟ چرا راضی نیستم به چیزهایی که دارم و همش دنبال یه چیز دیگه‌ام و فکر می‌کنم کار مورد علاقه‌ام یا هدف زندگیم یه جای دیگه قایم شده؟

نمی‌دونم، اگه شما می‌دونید یا همچین تجربه‌ای داشتید بگید ببینم می‌فهمم مشکلم چیه!؟