روزنامه شریف/ اخبار راستکی دانشگاه صنعتی شریف را از روزنامه دنبال کنید.
مغزهای بزرگ زنگزده
وقتی به خودم آمدم، دیدم ۱۸ سال است بیوقفه در حال تحصیل هستم. انگار به درس خواندن عادت کردهام و کاری جز این بلد نیستم، ولی حالا که نوبت دکتری است، مردد شدهام. ترس از آینده مبهم این تردید را در وجودم انداخته است. زمانی آرزو داشتم استاد دانشگاه شوم اما هرچه بیشتر پیش میروم، این آرزو را دورتر میبینم. یکی از دلایل اصلی آن اشباع شدن دانشگاه از استاد است. میگویند قرار است تا ۱۴۰۵، ۴۰۰ استاد جذب دانشگاه شوند ولی مگر من چقدر شانس موفقیت دارم؟ هر روز، علاوه بر فارغالتحصیل شدن تعداد زیادی دانشجوی دکتری در ایران، خبر بازگشت برخی از دوستانم را از خارج کشور برای عضو هیئتعلمی شدن میشنوم. گاهی حس میکنم همه زندگیام را وقف درس خواندن و خودم را از همه چیز محروم کردهام. حالا فقط ۵ سال از راه باقی مانده است؛ راهی که دقیقا نمیدانم قرار است به کجا برسد.
شاید این شرح حال بسیاری از ما پس از رسیدن به پایان دوره کارشناسی ارشد باشد. تصمیم به شروع دوره دکتری میگیریم، با این تصور که تا پایان راهی نمانده است و من خاکِ این راه را خوردهام و الان اگر در هیچ کاری تخصص نداشته باشم، لااقل در درس خواندن خبرهام. چقدر جذاب!
بسیاری از ما غافلیم از اینکه این دوره با همه تجربیات ما در دورههای آموزشی قبلی متفاوت است، نه از لحاظ حجم کاری قابل مقایسه است نه نوع ارتباط دانشجو با دانشگاه و استاد. در این دوره دانشجو بهتنهایی مسئولیت همه چیز را بر عهده میگیرد. هر چند در دنیای ایدهآل قرار است او به نوعی همکار استاد باشد ولی باید دید آیا در عمل چنین شرایطی وجود دارد یا نه. آیا همکاریها و تعهدات دوطرفه است یا دانشجوی دکتری باید با تمام مرارتهای این دوره بهتنهایی دست و پنجه نرم کند؟
حال و روز دانشجوی دکتریای که ما در دانشگاه شریف میبینیم، با آنچه قرار بود باشد، از زمین تا آسمان فرق میکند. دانشجوی دکتری در این دانشگاه معمولا فردی سرخورده و در آستانه افسردگی است که حس میکند در این دوره فقط عمرش به بطالت گذشته و چیز ارزشمندی به دست نیاورده است. او آنقدر تحت فشار بوده و کارهایی دور از شأنش از او خواسته شده که نهتنها احساس نمیکند همکار استادش است بلکه به دنبال فرصتی برای رهایی از دست او است. این را یک ورودی ۹۱ دکتری گفته است، نه روزنامه: «۶ سال دوره دکتری بدترین و ناامیدکنندهترین سالهای عمرم بود».
وقتی دانشجو از آینده شغلی خود اطمینان ندارد، نهتنها جایگاه ویژهای بعد از اتمام تحصیلش برای خود متصور نیست، بلکه وقتی میبیند هنگام یافتن کار ترجیح کارفرمایان به استخدام افرادی با مدرک کارشناسی و ارشد است، فشار مشکلات بر او چند برابر میشود. اگر دانشجوی دکتری با شرایط امروز خود هم کنار بیاید، تازه با غول ترسناک آینده روبهرو خواهد شد که بزرگترین سوال و نگرانی هر دانشجو است: «هیچ آیندهای برای خودم بعد از پایان مقطع دکتری متصور نیستم. بدون سابقه کار باید به دنبال شغلی بگردم که دانش کارشناسی برای آن کافی است».
دستیار آموزشی یا جورکش استاد؟
دانشجو در دوره دکتری علاوه بر گذراندن تعدادی واحد درسی، شرکت در آزمون جامع و کار روی پایاننامه وظایف دیگری از جمله گذراندن چند ترم دستیار آموزشی نیز بر عهده دارد. این دوره علاوه بر کمک به فهم عمیقتر مسائل، دانشجو را با چم و خم آموزش آشنا و او را برای قرار گرفتن در جایگاه استادی آماده میکند که البته در سالهای اخیر این موقعیت شغلی فقط برای درصد بسیار کمی از دانشجویان دکتری وجود دارد. دستیار آموزشی طبق قوانین تکالیفی دارد که بعضا به نظر میرسد انتظار انجام چنین کارهایی از یک دانشجو خیلی اخلاقی نیست و نهتنها در جهت یادگیری و آمادهسازی او نیست بلکه باری مضاعف بر دوشش است که او را از پرداختن به کارهای اصلیاش بازمیدارد.
آنچه طبق قانون از دستیار آموزشی انتظار میرود، شامل برگزاری کلاسهای حل تمرین، تصحیح برگههای امتحانی و گزارشها، رفع اشکال، برگزاری آزمایشها و مراقبت در جلسات امتحان است. در مجموعه مقررات و آییننامههای آموزشی دوره دکتری آمده است: «مسئولیتهایی که از سوی مدیریت آزمایشگاه، استاد درس و معاون آموزشی دانشکده ارجاع میگردد، جزء وظایف دستیار آموزشی است». همین بخش از قوانین باعث شده است که راه برای درخواستهای نامتعارف از دانشجوی دکتری باز باشد.
من جلسهام، شما برو سر کلاس
مدتی باب شده بود که استاد به جای خود دستیار آموزشی را سر کلاس میفرستاد. بهانه هم این بود که دانشجویان به حل تمرین نیاز دارند در حالی که خیلی از اوقات استاد فرصت نکرده بود سر کلاس بیاید و از دستیار آموزشیاش خواسته بود در کلاس حاضر شود و دانشجویان را با حل تمرین یا مرور آنچه گذشت، سرگرم کند. حتی در موارد زیادی از دستیار آموزشی دکتری خواسته شده است که درس را پیش ببرد. این دسته از استادان اکثرا کسانی هستند که بیرون از دانشگاه نیز مشغول کارند. البته این نوع سوءاستفاده از دانشجو کاهش پیدا کرده است اما هنوز هم میتوان موارد آن را مشاهده کرد.
مورد عجیب دیگر چند سال پیش اتفاق افتاد. یکی از استادان دانشگاه، دانشجوی دکتری خود را مجبور کرد از پروژه پایان کارشناسی دو دانشجو، بدون اطلاع آنها، مقالهای به نام خودش (استاد) تنظیم و برای ژورنالهای معتبر ارسال کند. دانشجوی دکتری بیزبان برای پرهیز از حاشیه و نزاع با استاد قبول کرد که این کار را انجام دهد و چند ماه درگیر این موضوع بود و در آخر نیز هیچ ژورنالی آن مقالهها را نپذیرفت.
صفر تا صد آزمایشگاه با شماست
در برخی دانشکدهها از دستیار آموزشی ایفای نقش تکنسین آزمایشگاه و گاهی نیروی خدماتی دانشکده انتظار میرود. خرید، تعمیر و نگهداری وسایل آزمایشگاه معمولا بر عهده دانشجوی دکتری گذاشته میشود. گاهی حتی استاد کارهای شخصی خود را بر عهده او میگذارد و دانشجو چون آینده تحصیلیاش را در گرو رضایت استاد میبیند و از طرفی نهادی نظارتی برای جلوگیری از این کار سراغ ندارد، جرئت «نه» گفتن به استاد را در خود نمیبیند. در پایان هر ترم تحصیلی فرمی در اختیار استاد راهنما قرار میگیرد که رضایت یا نارضایتی او از دانشجوی دکتری از طریق آن مشخص میشود. با توجه به ارتباط تنگاتنگ استاد و دانشجو در این دوره میتوان انتظار داشت که فرم مشابهی در اختیار دانشجوی دکتری نیز قرار گیرد تا مشخص شود که آیا استاد هم در آن ترم به وظایف خود در قبال دانشجو عمل کرده است یا نه. البته نیاز به وجود نهادی بیطرف، مطمئن و قابل اعتماد که بر نحوه عملکرد اشخاص در این دوره نظارت داشته باشد کاملا حس میشود؛ نهادی که دانشجو مطمئن باشد اگر برای رفع مشکلاتش به آنجا مراجعه کند، مشکلی بر مشکلات قبلیاش افزوده نمیشود و صرفا کارهایش تسهیل میشود.
اقتصاد؛ عامل بزرگ سرخوردگی
«دانشگاه هیچ تعهدی در قبال کار تجربی شما ندارد. در انتخاب پایاننامهتان دقت کنید. مسئولیت با شماست نه با استاد راهنما.»
این سخنان که سالها پیش از زبان معاون آموزشی وقت دانشگاه در جمع دانشجویان سال اول دکتری بیان شد، دورنمایی از وضعیت یک دانشجوی دکتری را در دانشگاه ما نشان میدهد: هرچه نیاز است، خودش باید مهیا کند و همه دستاوردهایش را، طبق قانون، با استاد راهنما و دانشگاه شریک شود. این شرایط را بگذارید کنار تعهدات زیاد محضری و قانونی این دانشجو و دریافت نکردن ریالی حقوق برای امرار معاش و استقلال مالی از خانواده.
بابات پول داره؟
دکتری دورهای تماموقت و فشرده است که معمولا در سن بسیار ویژهای آغاز میشود. دانشجوی دکتری به طور معمول حداقل بین ۲۵ تا ۳۰ سال دارد و این سنین دوران اوج آمادگی و نیاز به داشتن زندگی مستقل است ولی با شروع دکتری فرد متعهد میشود که تماموقت در اختیار استاد و پایاننامه باشد و هیچگونه کار اقتصادی در کنار درس انجام ندهد. البته در ازای پژوهش هم دریافتی نخواهد داشت و خدا میداند که قرار است از کجا هزینههای زندگیش تأمین شود. گویا در حال حاضر مخاطب این دوره فقط کسی میتواند باشد که از جانب خانواده از نظر مالی تأمین میشود. حتی در برخی مصاحبههای دانشکدهها با پذیرفتهشدگان دکتری، از دانشجو پرسیده شده است که «آیا در این دوره تأمین مالی هستی یا نه؟»
دانشگاه و وزارت علوم نهتنها هیچ سازوکاری برای حل این مشکل نیندیشیدهاند بلکه برخی از تصمیمگیران معتقدند هزینههای زیادی که سالانه از جیب دولت برای این دانشجویان خرج میشود، بیش از آن است که آنها به خود حق اعتراض به این شرایط را بدهند و باید خود را وقف پژوهش کنند، چرا که کار کردن در کنار دکتری با روح علم و پژوهش منافات دارد. با همه این تفاسیر، نظرسنجی که روزنامه از بیش از ۱۰۰ دانشجوی مقطع دکتری در این مورد انجام داده است (کل دانشجویان دکتری حدود ۷۰۰ نفر هستند)، نشان میدهد که این روند پاسخگو نیست و تعداد نسبتا زیادی (۶۴ درصد) از دانشجویان مجبور به انجام کار درآمدزا در کنار درسشان میشوند و عطای تمام کردن بهموقع دکتری را به لقای آن میبخشند و حاضر به پرداخت جریمههای سنوات میشوند.
سوال دیگری که از دانشجویان دکتری پرسیدیم، این بود که آیا تا به حال بابت کاری که برای استاد انجام دادهاند، حقوقی از او دریافت کردهاند؟ ۶۶ درصد گفتند که اصلا چیزی دریافت نکردهاند و فقط ۹.۳ درصد اعلام کردند حقوق گرفته و از آن راضی بودهاند.
از ایران میرفتم
در نمودار زیر ببینید دانشجویان دکتری اگر به پایان دوره ارشد برگردانده شوند، چه تغییراتی در مسیر زندگیشان میدهند، شاید در انتخاب مسیر آینده شما هم موثر باشد. نزدیک به ۸۰ درصد آنها گفتهاند که اگر به روز اول دکتری برگردند، کشور خود را عوض خواهند کرد! این میل به خروج از کشور در دانشجویان سالهای آخر دکتری پررنگتر است.
قربانی تسویهحسابهای شخصی
یکی دیگر از سوالات از دانشجوی دکتری این بود که آیا احساس کرده است در بخشی از این مقطع قربانی تسویهحسابهای شخصی یا گروهی از استادان دانشکدهها شده است؟ پاسخ عجیب بود. تقریبا نیمی از دانشجویان دکتری چنین حسی داشتند. در سوالی دیگر پرسیدیم که آیا احساس کردهاند قربانی تفاوتهای خود (شخصیتی، عقیدتی، قومیتی، سیاسی و…) با استاد راهنمایشان شدهاند؟ ۲۲ درصد، یعنی از هر ۵ نفر یک نفر، به این سوال پاسخ مثبت دادند.
هرچه دل تنگشان خواست گفتند
جملاتی که میخوانید عینا گفتههای دانشجویان دکتری در جواب سوال «در مورد دوره دکتری هرچه میخواهد دل تنگت بگو» است. بسیاری از آنها حالت شکوه و گلایه دارند و همگی فشار زیادی را نشان میدهند که دانشجویان دکتری در این دوره از زندگی خود متحمل میشوند.
- بزرگترین مشکل عدم پرداخت حقوق به عنوان کمکهزینه تحصیلی به دانشجو است. در این سن اکثر بچهها، بهخصوص آقایان تشکیل زندگی داده یا لازم است درآمد داشته باشند. عدم تأمین مالی باعث جذب در بازار کار و پایین آمدن کیفیت تحقیق انجامشده میشود. عدم حمایت مالی در رفتن به کنفرانسهای خارجی هم مشکل دیگری است. دانشگاه پس از بازگشت و با گذشتن از هفتخوان رستم پول کنفرانس را – آن هم حداکثر ٣ میلیون تومان – پرداخت میکند، در حالی که رفتن به کنفرانس برای ارتقای علمی و آشنایی با کارهای روز بسیار ضروری است. نکته آخر جدا بودن بدنه علمی دانشگاه و کشور از دنیاست. اکثر کارهای داخل ایران case study از روشهای قبلا توسعهدادهشده است. به عبارتی، نوآوری خاصی وجود ندارد و اساتید سالهاست از کورس علمی بینالمللی خارج شدهاند. موضوعات دکتری برخلاف خارج از کشور بدون وجود پروژه از طرف استاد تعریف شده و ادامه یک مسیر تحقیقاتی مشخص نیست و در بعضی موارد فقط یک عنوان است که به گرایش استاد خورده. بنابراین کار به سختی پیش میرود، استاد کمکی نمیکند، تحصیل طولانی و فرسایشی میشود و… نتیجهاش در تفاوت بین ما که ماندهایم و دوستانی که اپلای میکنند، نمود پیدا میکند. آنها ۴، ۵ سال متمرکز کار کرده و تجربه شرکت در محافل بینالمللی را دارند. ما هم کار کردهایم ولی عملا دستمان خالی است، انرژی که صرف مسائل بیهوده یا موضوعات اصطلاحا آبکی شده که انتشار آنها به صورت مقاله مصیبت بزرگ دیگری است.
- هیچ آیندهای برای خودم پس از پایان مقطع دکتری متصور نیستم. بدون سابقه کار باید به دنبال شغلی بگردم که دانش کارشناسی برای آن کافی است.
- من آدم باانرژی و باانگیزهای بودم که نهتنها موجب حرکت در زندگی خودم بودم بلکه انگیزه ادامه دادن را در اطرافیانم زنده میکردم. شریف من را به آدمی منزوی، افسرده و بیانگیزه تبدیل کرد. متأسفانه شأن دانشجوی دکتری به مراتب از کارمندان کمتر است. یک نکته دیگر وجود کارمندانی است که مدتهای طولانی (به دلیل روابط قویشان) در یک سمت هستند و بیشتر از اینکه به وظایفشان عمل کنند، در کار دانشجویان دکتری سنگاندازی میکنند. من تجربه بودن در دیگر دانشگاههای تهران را داشتهام. هیچکدامشان مثل شریف نبودند. مسئله دیگر هزینههایی است که در قالب شهریه باید به دانشگاه پرداخت شود. قطعا هیچیک از دانشجویان دکتری به طولانیتر شدن دوره تحصیلی خود تمایلی ندارند. چرا دانشگاه به جای ارائه خدمات رایگان به دانشجوی دکتری به منظور تسریع دوره، دانشجو را در دوره سنوات غیرمجاز مجبور به پرداخت شهریه میکند؟ در ضمن، لازم است دانشگاه اساتید و کارمندان خود را به مراکز مشاوره معرفی کند.
- دوره دکتری مجموعهای از دندانهای لق است که به نوبت و یکییکی باید کشیده شوند. ابتدا پاس کردن ۱۸ واحد درسی و سپس مدرک زبان، آزمون جامع، گذراندن ۱۲ واحد دستیار آموزشی اجباری، دفاع از پروپوزال و سرانجام چاپ مقالات و دفاع از رساله. در رابطه با پاس کردن دروس بگویم که اصلا نیازی نیست بعضی از دروس را بگذرانیم. در واقع، وقتی از ترم اول هنوز مشخص نیست که موضوع رساله چیست، چرا باید برخی از دروس غیرمرتبط گذرانده شود، در حالی که شاید دروس لازم برای انجام رساله در زمان کارشناسی ارشد گذرانده شده باشند و دیگر نیازی به پاس کردن دروس جدید و بیفایده نباشد. این در حالی است که کسی اگر ۱۸ واحد را گذرانده باشد، پس از آزمون جامع، ممکن است به گذراندن بعضی از دروس، به اختیار شورای دانشکده، مجبور شود، چون مثلا در آزمون جامع در فلان درس نمره خوبی کسب نکرده است. مدرک زبان را در حالی اجبار کردهاند که مطمئنا بسیاری از اساتید از تسلط کافی به زبان برخوردار نیستند. نمونه عینی آن را دیدهام. هرچه بیشتر مینویسم، بیشتر ناراحت میشوم. دیگر ادامه نمیدهم.
- خدا را شکر که استاد راهنمایم خیلی آدم فهیمی است اما برخی قوانین دانشگاه مثل حداقل نمره مشروطی و امتحان جامع فقط برای دانشجوی دکتریای خوب است که تماما درس بخواند. اما واضح است که در این سن باید کار و ازدواج هم کرد و طبیعتا نمیتوان خوب درس خواند. به علاوه، دانشجوی دکتری باید تحقیق کند و نه مشغول درس و تمرین و امتحان.
- بیشتر مشکل من با قوانین دست و پاگیر دانشگاه و اداره رفاه است، بعد از سال چهارم به دانشجو به چشم یک انگل نگاه میکنند. کسی نیست به این مسئولان دانشگاه که اکثرا در خارج دکترای خود را گرفتهاند، بفهماند که اول شرایط مالی و امکانات رفاهی دانشگاهی را که آنها در آن درس خواندهاند برای دانشجوی دکتری فراهم کنند، بعد انتظار داشته باشند که دانشجو مثل ماشین کارش را بدون عیب و تأخیر انجام دهد.
- اشتباه کردم که دوره دکتری را در ایران خوندم، چون هم سختتر از دکترای خارج از ایران است و هم اعتبارش پایینتر و واقعا کسانی که خارج از ایران دکتری میگیرند، تمرکزشان روی پروژهشان هست و دغدغه مسائل مالی را ندارند. در صورتی که ما در ایران دغدغه مسائل مالی را داریم و نمیتوانیم صددرصد روی پروژه کار کنیم.
- تحقیقات نشان میدهد دانشجوی دکتری فتوسنتز میکند وگرنه زنده ماندن بدون هیچ درآمدی طی پنج شش سال کاملا غیرمنطقی است! از رسته گیاهان نامرئی هم هست، گویی چنین موجودی در سیستم علمی کشور اصلا وجود خارجی ندارد که نیاز به طرح دغدغههایش باشد. ضمنا از آب هم باید هر طور شده کره بگیرد! چراکه قادر است پروژه تجربی را بدون امکانات آزمایشگاهی لازم پیش ببرد و قوانین هیچ درکی از دلایل به تعویق افتادن نتیجهگیری از پروژه ندارند. گذشته از همه اینها، در هر شرایطی فقط دانشجو مقصر است و استاد هیچ نقشی در تعریف رویایی پروژه یا تأخیر پروژه ندارد. جایگزین پیشنهادی برای عبارت «دانشجوی دکتری»، «برده علمی» است وگرنه این همه تلاش باید به یک نتیجهای میرسید.
- متأسفانه دانشگاهها به افرادی که در ایران دوره دکتری خود را گذراندهاند، اعتبار نمیدهند و همچنان اولویت استخدام با افرادی است که خارج از ایران تحصیل کردهاند. آمار بیکاری در فارغالتحصیلان دوره دکتری رو به افزایش است و دانشجوی دکتری در دوران دکتری هیچ منبع درآمد مالی ندارد.
- دوران شکنجه روحی و تباهی بهترین سالهای زندگی در شکنجهگاه شریف.
برای پی بردن به دلایل این وضعیت در مصاحبههای حضوری که با تعدادی از دانشجویان و استادان داشتیم، به بررسی عوامل آن پرداختیم.
- پایاننامههای بیکاربرد: تقریبا به زعم همه، یکی از دلایل اصلی بروز مشکلات اقتصادی برای دانشجویان دوره دکتری نوع پایاننامههای تعریفشده در این دوره است. در حال حاضر به خاطر قوانین وزارت علوم، دفاع دکتری در گرو حداقل یک مقاله است. از طرفی، تعداد و کیفیت مقالات یک استاد ضریب بالایی در ارتقای وی دارد. این موضوع باعث شده است اقبال به موضوعاتی که از آنها مقاله استخراج میشود، بیش از مسائل واقعی و مورد نیاز کشور باشد. حتی در بسیاری از موارد، موضوعات انتخابی نهتنها مشکلی را حل نمیکنند بلکه به نوعی مسئلهسازی هم محسوب میشوند. دورهای که در اصل با هدف تربیت نیروی پژوهشی خبره طراحی شده است تا مسائل را شناسایی کند و خود بهتنهایی بتواند با ابتکار و خلاقیت به حل آن بپردازد، به دلیل روند اجرایی و قانونی نامتناسب، در بهترین حالت، کاستیهای مقالات موجود را رفع میکند و در عمل فقط برای رفع تکلیف است.
- آزمایشهای هزینهبر: بخشی از مشکلات اقتصادی دانشجوی تحصیلات تکمیلی، بهخصوص دکتری، مربوط به هزینههای آزمایشهاست؛ هزینههایی از قبیل مواد مورد نیاز آزمایشها، تعمیر لوازم آزمایشگاه و بعضا خرید تجهیرات آزمایشگاهی. مصوبه سال ۹۶ دانشگاه بیان میکند که یک دانشجوی دکتری میتواند سالانه ۷۵۰ هزار تومان و یک دانشجوی ارشد سالانه ۴۵۰ هزار تومان برای تجهیزات آزمایشگاهی دریافت کنند. دانشجوی ارشد یک بار و دانشجوی دکتری ۳ بار میتوانند از این کمکهزینه استفاده کنند. البته با توجه به قیمت مواد اولیه مورد نیاز دانشجو و وضعیت دستگاههای آزمایشگاهها که اغلب فرسودهاند، این بودجه بسیار ناچیز است. ضمن اینکه برای دریافت این بودجه ابتدا دانشجوی بیدرآمد و بیپول باید از جیب خود هزینهها را پرداخت و سپس با ارائه فاکتور اقدام به دریافت کمک از دانشگاه کند که معمولا روند زمانبری دارد. در پرسشنامههای پرشده از سوی دانشجویان، تعداد زیادی از آنها اظهار کردهاند که مبالغی حدود ۱۰ میلیون تومان و بیشتر از جیب خود برای پروژههایشان هزینه کردهاند. کسی هم بود که قریب ۲۴ میلیون تومان برای پایاننامهاش هزینه کرده بود و تندیس بلورین «پولخرابکن»ترین دانشجوی دانشگاه به او اختصاص مییابد!
در خرید خارجی لذتی است که در تولید داخل نیست
- رشد نامتقارن علوم و صنایع: این مشکل به ناکارآمدی پایاننامههای تحصیلات تکمیلی دامن میزند. مسائل صنعت ما آنقدر پیش پا افتاده هستند که به نوآوری و ابتکار نیازی ندارند و دانشجوی کارشناسی هم از پس آنها برمیآید. همچنین، تا زمانی که صنایع ما بتوانند راحت و بیدردسر محصول خارجی بخرند، در وضعیت صنعت ما تحولی رخ نخواهد داد. صنایع ما دون شأن خود میدانند که برای رفع مشکلاتشان از دانشگاه کمک بگیرند.
- انتظار طرحهای زودبازده: اگر دانشجویی بتواند برای پژوهش خود حامی مالی دست و پا کند، انتظار زودبازده بودن طرح پژوهشی از طرف حامی یا حامیان مالی مانع ادامه حمایت از طرح وی میشود. قابل توجه است که پژوهش یک فرایند بلندمدت است و دانشجوی دکتری باید خلقکننده باشد نه ادامهدهنده کارهای موجود، پس زمانبر بودن کارش قابل درک است. این در حالی است که صنعت یا نهادهای حامی پژوهش برای رسیدن به نتیجه کار دانشجوی دکتری و برگشت سرمایهشان صبر نمیکنند و سرمایهگذاری در پژوهش را با ترازوی سایر تعاملات اقتصادی خود میسنجند.
- جریمههای دیرکرد: طولانی شدن دوره دکتری هزینهای را با عنوان «سنوات» به دانشجو تحمیل میکند. این هزینه برای فردی که هیچ درآمدی ندارد، قابل توجه است. علل این طولانی شدن متفاوت است؛ از اشتغال دانشجو به کاری جز پژوهش گرفته تا دسترسی نداشتن وی به مواد مورد نیاز آزمایشها و حضور نداشتن استاد راهنما برای راهنمایی و کمک به دانشجو. نگاه درآمدزا و ابزاری برای دریافت ارتقای شغلی استادان به دانشجوی دکتری از عواملی است که باعث میشود استاد وقت کافی برای دانشجوی دکتری تخصیص ندهد.
چه کنیم؟
با بررسی نوع مشکلات و مقایسه روندهای موجود در کشورمان و سایر کشورها و صحبت با تعداد زیادی از دانشجویان و استادان، راهحلهایی برای رفع یا کاهش مشکلات دانشجویان دوره دکتری پیشنهاد میشود که البته برخی در طولانیمدت موثر خواهند بود و برخی دیگر در مدتی کوتاه هم میتوانند پارهای از مشکلات را حل کنند.
- تفویض اختیار به دانشگاههای بزرگ: با توجه به اینکه نگاه وزارت علوم هنگام قانونگذاری باید به همه دانشگاهها، بهخصوص دانشگاههای کوچک باشد، میتوان برای رفع بخشی از مشکلات دوره دکتری که از قوانین وزارت علوم نشأت میگیرد، برای دانشگاههای بزرگ و برتر کشور استثنا قائل شد و به این دانشگاهها در قانونگذاری استقلال داد. برای مثال، ثبت اختراع (patent) میتواند جایگزین مناسبی برای مقاله باشد. البته پیش از آن لازم است فرایند و شاخصهایی شفاف برای ارزیابی آن تدوین شود تا مورد سوءاستفاده قرار نگیرد.
- دریافت شهریه در کارشناسی: برخی معتقدند میتوان – مثل بسیاری از کشورهای دیگر – دوره کارشناسی را در دانشگاههای دولتی از حالت رایگان خارج کرد و درآمد آن را به عنوان حقوق به دانشجویان تحصیلات تکمیلی اختصاص داد. البته به عقیده بسیاری دیگر، این روش حل مسئله با عدالت آموزشی در تضاد است.
- کاهش ظرفیت دکتری: پذیرش دانشجوی دکتری محدود و هدفمند شود. سال گذشته نزدیک به ۳۲ هزار نفر ظرفیت دکتری در دفترچه کنکور اعلام شد. ابتدا باید مسائلی که قرار است توسط دانشجویان دکتری حل شود، مشخص و سپس متناسب با آنها دانشجویان پذیرش شوند. با این کار احتمال جذب گرنتهای پژوهشی هم بیشتر میشود.
- نظارت بر نحوه هزینهکرد گرنتهای پژوهشی: در حال حاضر گرنتهای پژوهشی فقط در اختیار استادان دانشگاه قرار میگیرد و آنها باید این گرنت را به دانشجویان دکتری خود که طرحهای پژوهشی را نوشتهاند، تخصیص دهند. البته این گرنتها فقط هزینههای آزمایشگاهی را شامل میشوند و دسترنج کار پژوهشی دانشجو در آنها در نظر گرفته نشده است. پس از واگذاری گرنت به استاد، هیچ نظارتی بر نحوه هزینهکرد آن وجود ندارد.
- تنخواه پژوهشی: اصلاح فرایند دریافت بودجه میتواند کمی بار مالی تحمیلشده به دانشجو را کاهش دهد. شاید اگر همان مقدار بودجه اندک پیشبینیشده برای پایاننامه به صورت تنخواه در اختیار دانشجو قرار گیرد و بر اساس رسید مالی با وی تسویه شود، استرس مالی پژوهش کاهش یابد. اگر هم به دانشجو اعتماد ندارید، آن را به استاد بدهید! چون ما هنوز به استاد اعتماد داریم.
- تکنسینهایی کاردان: بهکارگیری تکنسینهای کاربلد در آزمایشگاههای دانشگاه میتواند تا حد زیادی مشکلات اجرایی، مالی و زمانی پژوهش را برطرف کند. همچنین مسئولیت تعمیر و نگهداری تجهیزات آزمایشگاهی و اطلاع از کار پژوهشگران موضوعاتی هستند که معمولا از عهده استاد – به دلیل کمبود وقت او – خارجاند. این کارها میتوانند تحت نظر یک مسئول آزمایشگاه یا تکنسین توانمند انجام شوند.
- زندگی مشترک: با توجه به اینکه دوره دکتری تعاملی دوطرفه بین استاد و دانشجو است و استاد و دانشگاه در عواید حاصل از پایاننامه شریکند، میتوان انتظار داشت که در هزینهها و ضررهای مالی آن هم مشارکت کنند.
- حمایت دانشگاه از استادان صنعتی: با همه مشکلاتی که کار کردن با صنعت دارد، از تعهدات سنگین گرفته تا دریافت نکردن بهموقع مبلغ قراردادها، استادانی هستند که با این بخش تعامل زیادی دارند. آنها از طریق همین تعامل و قراردادهای صنعتی هم برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی خود درآمد ایجاد میکنند، هم در دوره تحصیل از آنها پژوهش کارآمد میخواهند و هم تا حدی راه آینده کاری روشن را برایشان باز میکنند. حمایت ویژه دانشگاه از این استادان میتواند سایر استادان را برای قرار گرفتن در این مسیر ترغیب کند.
چای و بیسکوییت و ناله
امروز پس از چند ماه که همه وقت و تمرکزم را برای رفتن به فرصت مطالعاتی گذاشته بودم و خانوادهام تحت فشار برای جور کردن هزینههای رفتنم بودند فهمیدم که تا مقالهام را سابمیت نکرده باشم نمیتوانم به فرصت مطالعاتی بروم، چیزی که تا به حال در موردش نشنیده بودم. خستگی این مدت در تنم ماند. امروز دیگر حوصله پیگیری کارهایم را ندارم و به خوابگاه میروم، شاید صحبت با دوستانم حالم را بهتر کند.
در راه خوابگاه مروری میکنم بر کارهایی که این مدت انجام دادهام؛ پس از انتخاب موضوعی که واقعا به آن علاقمند بودم و تصویب پروپوزالم فهمیدم امکانات آزمایشگاهیمان برای انجام پروژهام اصلا مناسب نیست، ولی بیخیال نشدم. با تلاش زیاد و کلی هزینه توانستم امکانات اولیه را برای انجام کارم تهیه کنم و از همان موقع به فکر افتادم که استادی پیدا کنم که با زمینه کاری من موافقت کند و بتوانم به فرصت مطالعاتی بروم. تصمیم داشتم از فرصت ۶ تا ۹ ماهه آنجا استفاده کنم تا بتوانم همه کارم را انجام بدهم و با دست پر به ایران برگردم.
به خوابگاه رسیدم؛ وسایلم را در اتاق گذاشتم و با همان لباس به اتاق الهام رفتم. الهام و سارا سرشان در لپتاپ بود و مشغول انجام کارهایشان بودند؛ معمولاً در خوابگاه کارهایشان را انجام میدهند و فقط موقعی که با استادشان کار دارند به دانشگاه میروند. به نظرم آنها شانس آوردهاند. کمتر استادی پیدا میشود که راضی بشود دانشجویش اینطور کار کند. من هر روز باید حضورم در آزمایشگاه را به اطلاع استادم برسانم.
من: سلام بچهها، یهکم کار رو تعطیل کنید، دلم میخواد غرغر کنم.
سارا: سلام، چی شده دوباره؟ باز استادت چیکار کرده که حالت گرفته؟
الهام: سلام، بیا بشین، چرا اینقدر پنچری؟
من از شدت ناامیدی چشمانم پر از اشک میشود ولی بغضم را میخورم و میگویم: همه کارهام انجام شده بود ولی دقیقه ۹۰ همهچی به هم خورد. امروز فهمیدم باید اول مقالهمو سابمیت کنم تا بتونم برم فرصت.
سارا: خوب مشکل چیه؟ اول سابمیت کن بعد برو.
من: چی میگی؟ اولا مگه چقدر کارم پیش رفته که بتونم مقاله بدم، بعدش هم تا روال کارهای مقاله انجام بشه دیگه ارز دولتی رو از دست میدم و با این همه هزینه چیکار کنم؟
الهام: فکر نکنم همچین قانونی باشهها. میخوای یه سؤال از نگار بپرسی؟
من: من همه کارهامو با مشورت نگار انجام دادم. اصلا همچین چیزی بهم نگفته بود ولی امروز توی دانشکده بهم اینجوری گفتن.
سارا: بذار من یه زنگ بهش بزنم ببینم اگه خوابگاهه پاشه بیاد.
سارا و نگار در حال صحبت تلفنی هستند و الهام دوباره سرگرم کارش میشود؛ به من میگوید: زهرا بیا ببین. این فولدر ایمیلاییه که به استادم میزنم، تو فکر میکنی همینی که ما از توی خوابگاه میتونیم کار کنیم، خیلی خوشبختایم. دو هفته است که کارم گیر افتاده و تقریبا هر روز به استادم یا ایمیل میزنم یا پیام میدم و میگم میخوام ببینمت ولی اصلا جواب نمیده. سه چهار بار تا حالا هم رفتم دانشکده ولی هر ساعتی که رفتم نبوده، اصلا معلوم نیست میاد دانشگاه یا نه. دفتر دانشکده هم جواب درستی بهم نمیده.
تلفن سارا تمام میشود و میگوید: نگار تو راه خوابگاه بود، گفت برسم میام اتاقتون.
سه تا چای میریزم و الهام جعبه بیسکوییتی از کابینت میآورد و مینشینیم روی زمین و در حالی که سرمان توی گوشیهایمان است و مشغول خوردنیم، منتظر نگار میمانیم.
نگار همراه دوستش وارد اتاق میشود؛ تا به حال دوستش را ندیدهام. فکر کنم خوابگاهی نیست. سلام میکنند و کنارمان مینشینند. سارا دو تا چای دیگر میآورد.
نگار رو به الهام و سارا میگوید: شما که هستی را میشناسید؟
الهام وسارا سری به نشانه تأیید تکان میدهند و من میگویم: ولی من نمیشناسم.
نگار میگوید: هستی، همدانشکدهای من و سالبالایی منه. اون هم مثل ما دل پردردی داره. همه لبخند تلخی میزنیم و سارا میگوید: بیخیال نگار. تو که از همه ما وضعت بهتره.
نگار: آره خداروشکر. به بقیه بچهها که نگاه میکنم میبینم وضع من خوبه. البته من هم کم سختی نکشیدما ولی خوشحالم که تهاش نتیجه دلخواهم رو به دست آوردم.
الهام: حالا بیا برس به داد زهرا که دوباره حالش خرابه.
نگار: چرا؟ چی شده دوباره؟ تو که کارهای فرصتت داشت خوب پیش میرفت.
من: امروز بهم گفتن باید اول مقالهات رو سابمیت کنی بعد میتونی بری فرصت.
نگار که چشمانش از تعجب گرد شده میپرسد: واقعا!؟ تا حالا همچین چیزی نشنیده بودم. فکر کنم این هم از اون قوانین مندرآوردی دانشکدهتونه.
از هستی میپرسد: تو تا حالا شنیده بودی؟
هستی: نه من هم نشنیده بودم. یا قانون جدیده یا فقط مخصوص دانشکدهشونه. زمانی که ما میخواستیم بریم که از این حرفا نبود.
من: پس شما هم رفتی. کارت تموم شده؟ کی دفاع میکنی؟
هستی: خیلی وقته کارم تموم شده، تقریبا تو فرصت کارم رو کامل انجام دادم ولی وقتی برگشتم خیلی استادم بهم ایراد گرفت و کار جدید انداخت رو دوشم.
الهام: مگه از اونجا باهاش در ارتباط نبودی؟
هستی: مرتب باهاش در تماس بودم ولی دریغ از یه جواب. از من ایمیل زدن وگزارش دادن و از اون جواب ندادن. اصلا نمیدونستم میبینه و میخونه و جواب نمیده یا کلا نمیخونه. جالب اینجاست که استاد اونجا مرتب ازم میپرسید که استادت در جریان روند کارت هست؟ از کارت راضیه؟ من هم همیشه مجبور بودم یه جواب سربالا بهش بدم و بپیچونمش. خجالت میکشیدم بگم استادم اصلا جواب نمیده. اونقدری که اون نگران تموم شدن و نتیجه دادن کار من بود، استادم نگران نبود.
وقتی که برگشتم و خواستم بقیه کارهایی که استادم ازم خواسته بود رو انجام بدم مشکل کمبود متریال داشتم و با بدبختی تونستم کار رو تموم کنم. حالا هم منتظرم مقالهام اکسپت بشه تا دفاع کنم.
من: راستی از اونجا نمیشه متریال با خودمون بیاریم؟ من همهاش نگرانم که اگه برگردم و باز هم کارم جواب خوبی نداده باشه و مواد لازم داشته باشم چیکار باید بکنم؟ البته فعلا که رفتنم تو هواست ولی به این چیزا هم فکر میکنم.
هستی: معمولا میشه با خودت متریال بیاری ولی باید استادت توی ایران به استاد اونجا ایمیل بزنه و درخواست بده وگرنه توی گمرک برات مشکل پیش میاد. به من گفتند هرچقدر دلت میخواد متریال ببر ولی استادم به این ایمیلم هم توجهی نکرد. اونا هم بخاطر اینکه به مشکل گمرک برنخورم بهم چیزی ندادن بیارم.
سارا: من هم از این بیتوجهی استادم خیلی حرص میخورم. حس تنهایی بهم دست میده. یهوقتایی فکر میکنم اصلا براش مهم نیست که من بتونم دفاع کنم یا نه. واقعا اگه از خانوادهام خجالت نمیکشیدم بیخیال دکترا میشدم و ولش میکردم.
الهام: باز هم این حرف رو زدی سارا؟ بعد از این همه سال زحمت؟
سارا: آخه امیدی ندارم که بتونم دفاع کنم، تا یه کاری رو به نتیجه میرسونم یه کار و بهونه جدید میاره استادم، بعد از ۶ سال هنوز حس سردرگمی میکنم. یه وقتایی شک میکنم که اصلا خودش بدونه چی ازم میخواد.
نگار: بالاخره همه ما با یه سری مشکل درگیر بودیم تو دکترا، آخرش تموم میشه. ۶ سالش رفته، چیز زیادی ازش نمونده، مطمئن باش.
سارا: آخه من به این هم فکر میکنم که به فرض تموم بشه، بعدش چیکار کنم؟
هستی: من که میرم از ایران، یک روز هم نمیمونم.
الهام: شماها که فرصت رفتید براتون رفتن از ایران راحته ولی ما هیچ دیدی نسبت به اونور نداریم، فقط بخوایم برای کار بریم یهکم ترسناکه.
نگار: من هنوز نتونستم تصمیم بگیرم بعد از تموم شدن درسم چیکار کنم. به آرزوی هیئت علمی شدن اومدم دکترا خوندم ولی حالا که خبری از جذب نیست؛ اگر هم هیئت علمی بخوان اونایی که از اونور اومدن همیشه اولویت داشتن و دارن نسبت به ما. البته یهوقتایی فکر که میکنم و زندگی خودمون رو تو این چند سال مرور میکنم میبینم هیئت علمی شدن خیلی مسئولیت سنگینیه، فقط که درس دادن نیست، وقتی استاد راهنما میشی رسما با زندگی و روح و روان یهسری جوون کار داری. همین هستی که سال بالایی من بود کلی بهم گفت با این استاد پروژه برندار ولی من اینقدر از درس دادنش خوشم میاومد و سر کلاساش چیز یاد میگرفتم که باورم نمیشد حرفایی که هستی در موردش میزنه درست باشه. واقعا اگه تو فرصت بارمو نبسته بودم، عمرا اینجا نمیتونستم کاری از پیش ببرم.
من: اینجور که شماها میگید همچین قانونی تو دانشگاه وجود نداره، من فردا میرم سراغ مسئول تحصیلات تکمیلی دانشگاه، ببینم میشه کاری کرد و این قضیه مقاله قبل از فرصت چقدر جدیه. بچهها واقعا چرا ما این همه به مشکل میخوریم ولی صدامون در نمیاد و همهاش فقط بین خودمون میشینیم و غرغر میکنیم؟
سارا: من یکی که امیدی ندارم کسی کاری برامون بکنه، ضمنا ترجیح میدم بهجای اینکه وقتمو بذارم برای کارهایی که از نتیجهاش مطمئن نیستم بشینم و کار تزمو انجام بدم و زودتر تمومش کنم.
هستی: ولی اگه بشه با پیگیری کاری پیش برد واقعا میصرفه وقت بذاریم، لااقل مشکل چند نفر دیگه هم حل میشه.
الهام: بالاخره بیتأثیر که نیست، یادتونه بچههای فیزیک یهبار اعتراض کردن سر دریافتی TAها؟ بعدش اوضاعشون بهتر شد. ما هم بد نیست مشکلاتمون رو بگیم بهشون، شاید واقعا خبر ندارن چه خبره.
هستی: خواستید برید به من هم خبر بدید، بدم نمیاد من هم از مشکلات این چند سال حرف بزنم، از من که دیگه گذشت ولی شاید یه خیری به بقیه برسه
سارا که ناامیدی را میشد در چشمانش دید، از جا بلند شد و به سراغ کارش رفت. نگار و هستی هم بلند شدند و خداحافظی کردند و رفتند. من هم برخاستم، از بچهها تشکر کردم، خسته ولی اینبار کمی امیدوار به اتاقم برگشتم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا به ایران برگشتم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
5 دلیل اصلی ریجکت ویزای کانادا
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلایلی که من مهاجرت نخواهم کرد