دکتری در تاریخ ایرانباستان؛ نویسنده ، ایرانشناس Ph.d in ancient Iranian history; Writer, journalist,Iranology and Teacher
مهاجرت اقوام آریایی به فلات ایران و تشکیل حکومت در این فلات
دکتر علی نیکویی
ورود آریاییها به فلات ایران در گروهای گوناگون کوچک و بزرگ، طی تقریبا هزار سال به درازا انجامید و سرانجام در اوایل هزارهی اول قبل از میلاد جایگزینی و سپس ایجاد فرمانروایی آنان در نقاط گوناگون این سرزمین شکل گرفت.
از برسی منابع و شواهد موجود میتوان چنین دریافت که از اوایل هزاره ی سوم پ.م مهاجرت آریاییها به ایران آغاز شد که در دستههای بزرگ و کوچک به گونهای متناوب طی دو هزاره ادامه یافته است. اقوام آریایی در این حرکتها در نقاط گوناگون پراکنده و در بین اقوام بومی مستحیل میشدند، در حالی که در نحوهی زندگی اجتماعی آنان آثار چشمگیری برجای میگذاشتند؛ تا اینکه سرانجام در هزارهی اول پ.م این قوم در سه گروه متمایز مادی، پارسی و پارتی انسجام و وحدت یافتند و چون مثلثی غرب و جنوب و شرق ایران را فرا گرفتند. سپس اولین شکل از حکومت آریایی به نام مادها در گوشه ی غربی این مثلث تشکیل یافت و فصلی نو در تاریخ ایران به طور اخص و در تاریخ جهان به طور اعم گشوده شد.
در سراسر ایران بخصوص در غرب ایران حکومتهای کم و بیش مهمی وجود داشت که زندگی عهد کهن این منطقه را شکل و رنگ بخشیده بودند، آریاییها هنگام مهاجرت و ورود خود به تدریج ولی به گونهای مستمر و مداوم وارد قلمروی این حکومتها میشدند که ابتدا نمود مشخصی نداشت و با اخذ فرهنگ و تمدن بومی و نیز تاثیر نهادن بر آن، به زندگی میپرداختند و گاه در بین آنان مستحیل میگشتند، اما به تدریج بر اثر ازدیاد نیروی انسانی آنان و ضعف و فتور حکومتهای کهن، فرتوت و انحطاط یافته، ، تا اینکه جابجایی شگفت و عظیمی رخ میدهد و نه تنها مخدومان جای خادمان را میگیرند بلکه به علت کثرت جمعیت، نیروی جسمانی و قدرت تحرک بسیار، نژاد فائق را به وجود میآورند و این بار بومیان آسیایی در کام آنها به نابودی کشانیده میشوند؛ اما چگونگی ورود و جایگزینی آرایائیان:
به علت کمبود منابع در مورد نحوهی حرکت و ورود آریائیان به سرزمینهای جدید، از قراین چنین پیداست از میان حرکتهای متناوب آنان در دسته های بزرگ و کوچک میتوان گروه بزرگی را تشخیص داد که به هند و اروپایی[1]یا به قولی هند و ژرمنی[2] معروف شده است. این عنوان از این جهت به این گروه اطلاق شده است که آنان منطقهی وسیعی از هندوستان تا اسکاندیناوی را فرا گرفتهاند.؛ بطوری که امروز دانشمندان در چگونگی فرهنگ، تمدن و بخصوص زبان و نژاد مردمان این گسترهی وسیع جغرافیایی مشترکات بسیاری یافته اند.[3]
با مهاجرت آریائیان زندگی دنای کهن به سرآمد و اولین فصل کهنهی بشری بسته و فصل نویی در آن گشوده شد. ایران در ابتدای هزارهی اول پ.م در حالی که زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و نیز تمدن پربار و درازی را گذرانده و هر قسمت از آن تحت حاکمیت قومی تاریخ بومی خود را پشت سر گذاشته بود، این بار با اقوام تازه نفس آریایی زندگی تاریخی نوین خود را آغاز کرد که دوران ایران باستان را شکل داد و حدود هزار سال به درازا انجامید. این دوران از اعصار طلایی تاریخ ایران به حساب میآید، زیرا در راس آن امپراطوری هایی قرار گرفتند که ابرقدرت شرق را در برابر ابرقدرت غرب تشکیل دادند.[4]
سرزمین اولیه این اقوام در نواحی جنوب غربی استپهای روسیه مشخص شده است، یعنی کمی پاینتر از جنوب دریاچه ی آرال و هندوکش، که مرز طبیعی بین فلات ایران و آسیای مرکزی است؛ منطقهای که اصطلاحا به آن ایرانویچ گفته میشود. اقوام هند و اروپایی از مسیرهای شمال شرقی فلات ایران به راه افتادهاند، ضرب المثلی لاتینی می گوید: پرتو از مشرق است[5] و در کتاب انجیل آمده است: خانه ی اولین انسانها در آسیای مرکزی بوده است.[6] آریایی ها از رود سیحون گذشتند و به خوارزم و سغد رسیدند و سپس از جیحون گذشتند و به بلخ (باکتریا) آمدند، در اینجا این گروه بزرگ به دو شاخه ی غربی و شرقی تقسیم شدند؛ دستهای که آن را گروه غربی مینامند با گذر از شمال و غرب دریای خزر و قفقاز و دور زدن دریای سیاه، داخل شبه جزیره ی آناتولی(آسیای صغیر) شدند؛ ایشان در همان ابتدای ورود بین اقوام هوری که حکومتی مهم داشتند رخنه کردند و بتدریج از جهت کثرت جمعیت نژاد برتر شدند و بدین ترتیب حکومت میتایی آریایی را در هزاره ی دوم پ.م تشکیل دادند که همان حکومت هوری تغیر شکل یافته بود.[7]
شاخه ی شرقی آریاییهایی که به نام هند و ایرانی معروف است پس از عبور از کنارههای رود جیحون و رود بلخ نواحی را زیر پوشش نژادی خود قرار دادند و گروه باقی مانده دوباره راه خود را به سمت جنوب ادامه دادند و به دو شاخه ی متمایز تقسیم شدند:
1. شاخهی هندی
2. شاخهی ایرانی
شاخهی هندی پس از گذر از بلخ به جانب کوههای هندوکش روان شدند گروهی از آنان در کنارههای رود کابل مستقر شدند و گروه دیگر به موازات آن رود به جانب هند رفتند، این گروه پس از ورود به سرزمین هندوستان به سوی رود سند پیش رادند و تا حوالی پنجاب رسیدند و به تدریج نژاد آریایی هندی را به وجود آوردند. آریاییهای ایرانی و هندی که در سرزمین مادر در کنار یکدیگ میزیستند، دارای مشترکات فراوانی در تمام شئون زندگی بودند که برسی این مشترکات خود فصلی مجزا را میطلبد[8]، این مشترکات در تمدن هیتی شبه جزیرهی آناتولی نیز کاملا نمایان است. شاخهی آریایی ایرانی در ابتدای هزارهی اول پ.م در حدود بلخ از برادران خود که به جانب هند میراندند جدا و وارد ایران شدند. آنان پس از معابر شرقی دریای خزر به جانب شرق و غرب ایران روان گشتند و به تدریج در سراسر این سرزمین پهناور پراکنده شدند، شواهد اینگونه بیان میکند که آریائیان ایرانی و هندی ساکن در ایرانویچ مدتهای بسیار طولانی در یکجا و در کنار هم زندگی میکردند؛ این همبستگی نژادی، فرهنگی و تمدنی بخصوص از فحوای ودا کتاب مقدس هندیان و نیز اوستا کتاب مقدس ایرانیان عهد باستان بروشنی مشخص میگردد.
آریاییهای وارد شده به ایران به دستههای گوناگونی تقسیم شدند، یک گروه به سوی شمال و شمال غربی این سرزمین راندند، ایشان به داخل سرزمین کاسیها نفوذ کردند و به گونهای نژاد بومی و آریایی که از قبل در نزد آنان رخنه کرده بود و آریاییهایی که اکنون وارد شده بودند در هم آمیخت که سرانجام کاسیها را باید آریایی خواند. دستهی دیگر در شمال شرقی و شرق ایران استقرار یافتند و بتدریج با تکمیل تعداد افرادشان که از شمال میرسیدند اقوام پارتی را به وجود آوردند؛ یعنی همانهایی که بعدها شاهنشاهی اشکانی را به وجود آوردند؛ دستهای دیگر نیز به سمت جنوب و غرب ایران سرازیر شدند.
با آنچه ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که در ابتدای هزارهی اول پ.م مهاجمان آریایی که به زور و با امواج متوالی وارد میشدند و از دو راه یعنی دو معبر شرقی و غربی دریای خزر از طریق ماورا النهر و قفقاز به مهاجرت خود ادامه میدادند دیگر چون هزارههای گذشته در بین بومیان و در کام حکومتهای وقت مستهلک نشدند بلکه خلاف آن رخ داد.
شعبهی شرقی آریاییها دیگر نمیتوانست به جانب هندوستان رود زیرا قبلا هم نژادانشان این سرزمین را تسخیر کرده بودند پس به جانب ایران سرازیر شدند و در طول مسیری که از بلخ آغاز میشد به جانب مرکز و غرب پیش راندند. در غرب با ایلام روبه رو شدند و بدین ترتیب در کنار شهر ایلام رحل اقامت افکندند و به کوچ نشینیهای فصلی پرداختند. آنان در ماورا زاگرس با آشور روبرو شدند که پیشتر نتوانستند بروند، اما در شال غربی به داخل حکومت اورارتور نفوذ کردند و بدین ترتیب به تخریب دنیای کهن و ساختن بنایی نو به جای آن پرداختند. در میان این اقوام مهاجر آریایی، ما با سه قوم روبرو میشویم که تاریخ ایران باستان را این سه قوم ساختند که عبارت بودند از:
1. مـادها
2. پـارسها
3. پـارتها
چگونگی ورود آریایی ها به یک زندگی متمدن و جامعهای با فرهنگ و مبتنی بر فرمانی منسجم از هزارهی پنجم پ.م پیگیری میشود. رشد اجتاعی و اقتصادی و فرهنگی آنان در این هزاره که برابر با دورهی نوسنگی است آغاز میشود و سپس تداوم این رشد در دوره ی عصر مفروغ ادامه مییابد که برابر با هزارهی چهارم پ.م است. آریائیان از جهت دارا بودن اندامی درشت و متناسب، پوست سفید، چهرهی زیبا و گیسوانی به رنگ روشن و همچنین از جهت جنگاوری و تمدنی خاص و نمایان از اقوامی با نژادهای دیگر در اطراف و اکناف خود، کاملا متمایز بودند. توصیف ایشان با این صفات و خصوصیات در ادبیات ودایی و هندی نمایان است. آنان بر خلاف همسایگان زردنژاد خود بیابانگرد نبودند بلکه آبادی نشین، گلهدار و کشاورز بودند.[9]
باری، در سدههای پایانی و سدههای نخست هزارهی دوم پیش از میلاد، گروهایی از مردمان نژادهی هنداروپایی از آسیای میانه گذشتند و در گسترهی جغرافیایی ایران پراکنده شدند.[10] گروه نیرومند و بزرگی از آنها که در تاریخ ایران مادها نام گرفتهاند در غرب و شمال غرب فلات ایران فرود آمدند و به زودی پهنهی جغرافیایی زیستگاه آنها سرزمین ماد نام گرفت.[11] پارسها گروه دیگری از تازه واردان نژاد آریایی بودند که دوشا دوش مادها از آسیای میانه تا کوههای زاگرس پیش تاختند و در بخشهای غربی و جنوبغربی دریاچهی ارومیه جای گرفتند. قبیلههای گوناگون پارسی در سده ی هشتم پیش از میلاد در نتیجهی فشار آشوریها و اورارتوییها به سوی جنوب ایران کوچیدند و در سرزمینی پراکنده شدند که از آن هنگام به نام این تازه واردان سرزمین پارس نام گرفته است.[12]
چنین به نظر میرسد که مادها در نواحی شمال رشته کوه زاگرس در محدودهی میان آذربایجان و شهرهای میانه و مراغه در شمال، آشور در غرب و ناحیه ی قزوین- تهران تا دماوند و دشت کویر در شرق و اصفهان تا دره ی سفید رود و در جنوب پراکنده شده بودند و پارسیها نیز در نواحی جنوبیتر از مادها در زاگرس جنوبی مستقر شدند که قلمروی آنها در غرب و جنوبغربی به سرزمین عیلام و در شرق به کرمان و یزد و در جنوب به خلیجفارس و در شمال به سرزمین مادها محدود میشد.[13]
همجواری دو قوم پارس و ماد در نهایت باعث به برخی درگیریها بین آنها شد که در نهایت باعث برچیده شدن حکومت مادها به دست کوروش کبیر در سال 559 پ.م میگردد. شوربختانه تا کنون از مادها هیچ اثر نوشتاری و حتی غیر نوشتاری کافی که بر اساس آن بتوان دربارهی مادها قضاوت درستی کرد به دست نیامده، علاوه بر نوشتههای هردوت تنها اطلاعات موجود در بازسازی تاریخ روابط مادها و پارسی ها تا پیش از ظهور کوروش بزرگ مکتوبات اقوام دیگر یعنی منابع آشوریان و بابلیان و اطلاعات پراکنده دیگر مورخان یونانی است.[14] در بارهی روابط مادها و پارسیها تا پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی گزارشات موجود اعم از منابع یونانی و گزارشات بینالنهرین اطلاعات گوناگون و گاهی متضادی را ارائه میدهد. در راس این مورخان هردوت قرار دارد که برای نخستین بار شرحی مفصل از مادها ارائه میدهد و دیگر مورخان یونانی نیز به تقلید و با نگاه به کتاب او همان مطالب را تکرار کردهاند.[15] هرودت اولین مورخ یونانی است که کاملترین شرح پیوسته همراه با تفضیل جزئیات از تاریخ مادها را ارئه میکند[16]، بنا به گزارشات هرودت ما با امپراطوری مقتدر و یکپارچه ای از مادها رو به رو هستیم که زمان فرورتیش موفق میشوند بر پارسها چیره شوند و آنان را خراج گذار خود کنند،[17] هرودت همچنین ادعا میکند که مادها نخستین قومی بودند که از سلطهی آشور رها یافتند.[18]وی در ارتباط با اتحاد ماد نقل میکند که در یک مجلس مشورتی میان سران قبایل ماد، دیااکو به عنوان شاه ماد انتخاب شد و به خواستههایش که ایجاد تشریفات و گرد هم آمدن مادها و تاسیس شهری جدید و کاخی باشکوه بود، مردمان تن دادند.[19] پس از 53 سال حکمرانی دیااکو، فرزندش فروتیش شاهی را به مدت 22 سال به ارث میبرد. بنا بر ادعای هرودت پارسها نخستین قومی بودند که مورد حملهی مادها قرار گرفتند و مطیع مادها شدند، پس از آن فروتیش به آشور حمله میکند که در این نبرد کشته می شود.[20] بعد از فروتیش حکمرانی مادها به فرزندش هوخشتره میرسد، او پس از تشکیل ارتش منظم به جنگ با آشوریان بر میخیزد و در همین احوال مورد حملهی سکاها قرار میگیرد و منجر به 28 سال حاکمیت سکاها بر ماد میشود. سرانجام هوخشتره با نیرنگ موفق میشود سکاها را شکست داده و خود را آمادهی حملهی مجدد به آشوریان نماید و سرانجام موفق میگردد این بار به همراهی بابلیان آشور را شکست دهند؛[21] هرودت بلاخره حکومت 25 سالهی فرزندش آستیاگ و فراز و فرودهای سلطنت آستیاگ تا انتقال قدرت به پارس ها توسط کوروش کبیر را شرح میدهد.[22]
اما حکومت مادها در واقع اولین شاهنشاهی یا امپراطوری در ایران نبود بلکه آن را یک مجموعهی سیاسی ثابت میتوان پذیرفت، آنچه که باعث شکلگیری ایده امپراطوری ماد در میان مورخان گردیده است میتواند ناشی از این باور عمومی باشد که اولا فقط قدرتی همتراز با آشوریان باید باشد که بتواند آشور را منهدم سازد، با این استدلال پس مادها هم امپراطوری بودهاند، ثانیا ارتباط نزدیک مادها و پارسها و نقش مادها در امپراطوری پارسها و آمدن نام ماد اغلب همراه با امپراطوری پارس این باور را ایجاد میکند که مادها نیز پیش از سقوط باید امپراطوری بوده باشد و سوم وجود اسامی مشترک در اثر هرودت با نوشتههای میخی، ذهن را به تقلید از الگوی هرودت به سوی امپراطوری ماد سوق داده است.[23]
اما در مقابل عدهای حضور مادها را همراه با بابل در ماجرای سقوط آشور عاملی در برتری ماد معرفی میکنند و بر این باورند که حضور کمرنگ مادها در گزارشهای بینالنهرین پیرامون این واقعه میتواند ناشی از عدم انتقال درست این خبر از جانب بابلی ها باشد؛[24] به هر حال بدون توجه به چگونگی گزارش این واقعهی مهم توسط بابلیان، در این تردید نیست که همکاری بابلیان در این عملیات نقش مهمی در موفقیت مادها در این پیروزی داشت و تمام شواهد نشان میدهد این بابلیان بودند که از لحاظ ارضی از شکست آشوریان سود بردند و مادها از این پیروزیها سهم کمتری نصیبشان شد که همین امر نشان دهندهی مطرح نبودن مادها به عنوان یک قدرت نظامی و سیاسی برتر در این اتحادیه میباشد؛ وقایع بعدی نظیر جنگ با لیدیها که بینتیجه به پایان رسید یا جنگ با پارسیان که البته به نابودی سیاسی مادها منجر شد مشخص میگردد که برخلاف عقاید رایج نمیتوان از پادشاهی متمرکز و یا یک امپراطوری مادی در این زمان سخن گفت.[25]
نام مادها برای اولینبار در کتیبههای شالمانسر سوم[26] در اواسط قرن نهم پیش از میلاد در کنار سایر اقوام چون پارسها، گوتیها، کاسیها، هوریها، به عنوان یکی از اقوام ساکن در دامنههای کوههای زاگرس آمده است،[27] با دقت در این گزارشات و سایر کتیبههای آشوریان در رابطه با اقوام ایرانی و غیرایرانی به نظر میرسد که هیچ یک از این اقوام برتری خاصی بر قوم دیگری نداشتهاند[28]خصوصا با توجه به ویژگیهای جغرافیایی غرب فلات ایران در منطقه ی غرب زاگرس یعنی وجود درهها و کوههای متعدد، شکلگیری شمار زیادی واحد سیاسی کوچک و پراکنده در این منطقه امری منطقی می باشد؛[29]دیگر آنکه اولین اشارهی شالمانسر سوم(824-858 پ.م) به این دو قوم در سال 843 پ.م چنین میتوان استنباط کرد که هر دوی آنها از نظر آشوریان از یک اهمیت برخوردار بودهاند و حتی در کتیبه های بعدی از شمشیاداد پنجم[30] (811-823 پ.م) اداد نیرای سوم (783-810 پ.م) تیگلات پیلسر سوم (727-744 پ.م) هرگاه که سخن از تحت سلطه درآوردن یا خراج گذار بودن و هدیه و گروگان پیشکش فرستادن میشود، نام مادها و پارسها در کنار هم و بدون برتری از یکدیگر آورده میشود[31] و حتی در کتیبهی سارگندوم هم که اندیشمندان فقط انگشت اشاره به سمت وقایع ماد و نام دیااکو نشانه رفتهاند نیز میتوان حضور پارسها را در کنار مادها شاهد بود.[32] بعلاوه در متون آشوری از جمله در گزارش سارگن دوم آشوری از بیت دیااکو نام برده شده است که شماری از پژوهشگران تاریخ کهن سعی کردهاند آن را به اشکال گوناگون با دیااکو که هرودت به عنوان پادشاه ماد نام میبرد یکی پنداشتهاند و نتیجهی آن برای صحت ادعای هرودت پیروان تاریخ مادها و در نتیجه برتری مادها بر پارسها ذکر کنند؛ اما یکی دانستن دیااکو در گزارش سارگن آشوری با دیوکس مذکور در گزارشات هردوت در سالهای اخیر توسط برخی پژوهشگران زیر سوال رفته و آنان با برسی این رویدادها وجود گونهای از ناهمگونی در این گزارشات را نشان دادهاند. آنان بر این باورند مکان مورد اشاره در گزارشات سارگن یعنی همان بیتدیااکو با هیچ مکان جغرافیایی در منطقه منطبق نیست[33]
به هر صورت برخلاف گزارشات هردوت و با استفاده از منابع و گزارشات آشوری چنین برداشت میشود که شاهان ماد هیچکدام به یک ساختار دولتی متمرکز و دائمی به مانند شاهان آشور دست نیافته بودند. ممکن است در آن روزگار حرکتی به سوی اتحاد و یکپارچگی سیاسی صورت پذیرفته باشد، اما این روند به یکباره و ظاهرا تحت تاثیر سقوط آشور که تا آن زمان به عنوان تامین کنندهی امنیت جادههای تجاری غرب به شرق، که باعث رشد اقتصادی و سیاسی همسایگان خود شده بود به ناچار دچار رکود و افول شد؛[34] از طرفی مادها از مولفههای تعریف شده مانند: وجود یک دستگاه اداری، قشربندی اجتماعی، مقامات و مشاغل منظم، ارتش و ساختار نظامی، منبع منظم درآمد، ایدوئولوژی برای مشروعیتزایی، قانون و نظم برخوردار نبودند و حتی اطلاعات هردوت با ویژگی های یک امپراطوری یا شاهنشاهی همخوانی ندارد؛[35] برخی از پژوهشگران بر این باورند دلیل نامگذاری شاهنشاهی یا امپراطوری برای مادها توسط هرودت برای سهولت در شرح حوادث سیاسی متنوع و پرآکنده ی آن دوره بوده است،[36] که البته منطقی به نظر نمیرسد. با تکیه بر تمام مطالب فوق میتوان به این باور رسید که بر خلاف عقاید رایج، مادها نه تنها یک امپراطوری تشکیل ندادهاند حتی موفق به تشکیل یک دولت دائمی هم نگردیدند و تنها در مواقعی و لزوما مواقع بحرانی اتحادیهای با ساختار قبیلهای تشکیل میدادند. به نظر می رسد که مادها جامعهای در حال دگرگونی مداوم بودهاند که شاید به سمت دولتی دائمی حرکت میکردند اما شرایط تحت تاثیر سقوط آشور این جریان را متوقف ساخت.
با نگاه به چنین جایگاه سیاسی و نظامی در منطقه بعید به نظر میرسد که مادها به جای تلاش در برقراری روابط دوستانه با پارسها که از نظر نژادی، فرهنگی و اجتماعی نسبت به سایر اقوام در منطقه با آنها نزدیکتر بودند در فکر سلطه بر آنها برآمده باشد و یا حتی قادر به این کار بوده باشند؛ خصوصا که منابع آشوری و بابلی و همچنین دیگر شواهد تاریخی نشانگر استقلال و توانمندی نظامی پارسها در منطقه و شرکت آنها در پیمان های نظامی علیه آشوریان و در نهایت سلطه بر سرزمین انشان، قلمروی شرقی عیلامیها در زمان فرمانروایی مادها در منطقه ی زاگرس میباشد.
دکتر علی نیکویی
[1] Indo-European
[2] Indo- Germanic
[3] سه گفتار از آریائیان، بی تا؛ صفحات گوناگون
[4] بیانی، شیرین؛ تاریخ ایران باستان(2)؛ ص5
[5] بیانی، شیرین؛ تاریخ ایران باستان(2)؛ ص26
[6] بیانی، شیرین؛ تاریخ ایران باستان(2)؛ ص26
[7] گریشمن، رومن؛ ایران از آغاز تا اسلام؛ ص 43-46
[8] گریشمن، رومن؛ ایران از آغاز تا اسلام؛ ص 42 الی 46
[9] سه گفتار از آریائیان، بی تا؛ ص 48
[10] امستد، آلبرت؛ تاریخ شاهنشاهی هخامنشی؛ ص 28
[11] فرای، ریچارد؛ میراث باستان؛ 85-103
[12] داندامایف،م.آ؛ تاریخ سیاسی هخامنشیان؛ص 18
[13] ایمان پور، محمدتقی؛ مکان جغرافیایی پارسه ی داریوش؛ فصلنامه ی دانشگاه ادبیات و علوم انسانی، 1383؛ ص5
[14] بوکهارت، کیناست؛ آنچه امپراطوری ماد خوانده می شود؛ ص205
[15] علی یف، اقرار؛پادشاهی ماد؛ ص 30
[16] زرین کوب، روزبه؛ بنیان گذاری اتحاد مادها و اهمیت منبع شناسی آن؛ نشریه ی دانشگاه ادبیات و علوم انسانی تهران، 1387؛ ص101
[17] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 102
[18] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 95
[19] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 97 الی 101
[20] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 102
[21] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند103 الی 106
[22] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 107 الی 130
[23] بوکهارت، کیناست؛ آنچه امپراطوری ماد خوانده می شود؛ ص213
[24] دیاکونف،آ.م؛ تاریخ ماد؛ ص280
[25] کورت،آملی؛ هخامنشیان؛ ص 33
[26] Shalmaneser III
[27] Luckenbill,D.D. Ancient Records Of Assyria and Babylonia,2 vols,2nded.New York. 1973.p: 637
[28] دیاکونف،آ.م؛ تاریخ ماد، ص 207
[29] بوکهارت، کیناست؛ آنچه امپراطوری ماد خوانده می شود؛ ص 202
[30] Shamshi-Adad V
[31] Luckenbill,D.D. Ancient Records Of Assyria and Babylonia,2 vols,2nded.New York. 1973.p: 637
[32] Levine,L.D. Sargon’s Eight Campaign. In Levine, D.L.,and T.C. Young Jr.(eds),Mountains and Lowlands,Malibu:Undena. 1977 p:59-140
[33] علی یف، اقرار؛پادشاهی ماد؛ ص 110
[34] وردنبورخ، هلن سانسیسی؛ شفاهی بودن مدیکوس لو گوس، تاریخ هخامنشیان،ج8، ص301
[35] وردنبورخ، هلن سانسیسی؛ شفاهی بودن مدیکوس لو گوس، تاریخ هخامنشیان،ج8، ص 292 الی 307
[36] Rolinger,R. ‘Herodotus ii, The Histories as a Sourse For Persia and Persians,Enclr2,2004,p254
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحصیل در روسیه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشتباهات رایج در نوشتن رزومه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور در ترکیه شرکت ثبت کنیم؟ | حامی مهاجر