علاقهمند به هنر، طبیعت، سیاست، اقتصاد، شیر مرغ تا جون آدمیزاد! عمدهی نوشتنهام در خلوته، اما گاهی هم گریزی به بیرون میزنم و اینجا به اشتراک میگذارم؛ بلکه شاید مفید واقع بشه :)
همهی مردم برادرند؛ کتابی از جنس صلح، آزادی و انسانیت
معرفی
موضوع کتاب حاضر، زندگینامه و اعتقادات رهبر جنبش استقلالطلب هندوستان، «مهاتما گاندی» است که با زبانی ساده نگاشته شده است. این کتاب دربردارنده رویدادهای زندگی این شخصیت از دوره طفولیت، کودکی، نوجوانی، جوانی و میانسالی است و جزئیات مربوط به تحصیل و کار و زندگی او را به تصویر میکشد. نگارنده ضمن بازگو کردن اندیشهها و تفکرات گاندی، فعالیتهای سیاسی-اجتماعی او برای آزادی هند از استعمار بریتانیا، رنجها و تبعیدهای وی را در ذهن مخاطب به تصویر میکشد.
نکتهی اصلی این اثر، شیوایی بیان و جذابیت شخصیتی گاندی است. تمامی کوششها، سختیها و اندیشههای وی به گونه ای به نوشتار درآمده است که خواننده به راحتی با آنها ارتباط برقرار کرده و به فکر فرو میرود. این موضوع تا حدی ملموس میباشد که میتواند در سبک زندگی خواننده نیز موثر واقع شود.
مقدمه
هرچندگاه یک بار، معلمی بزرگ ظهور میکند. ممکن است چندین قرن طول بکشد تا چنین شخصی پیدا شود. آنچه بدان شناخته میشود زندگیای است که نخست خود آن را عمل میکند و بعد به دیگران میگوید که چگونه ممکن است بدان سان زندگی کرد. گاندی چنین معلمی بود.
درباره او کتاب های فراوان به زبان های گوناگون نوشته شده است اما کتاب حاضر از جمله هیچ کدام نیست. این کتاب به توصیه سازمان تربیتی و علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) و برای تجلیل از گاندی گردآوری شده است.
فصل اول: سرگذشت من
«منظورم آن نیست که شرح حال واقعی از خود بنویسم. میخواهم به شکلی خیلی ساده داستان آزمایشهای متعدد خود را درباره حقیقت نقل کنم و از آنجا که زندگی جز همین آزمایشها نیست ناچار این داستان صورت سرگذشت و شرح حال را پیدا خواهد کرد. اما اهمیتی نخواهم داد اگر هر صفحه آن درباره آزمایشهایم سخن بگوید.»
با این جملات کتاب آغاز میشود که گویای راهبرد این فصل کتاب است. همچنین از همین جملات میتوان پی برد که گاندی تا چه حد فروتن و از صحبت درباره خود بیزار است.
این فصل از کتاب به سرنوشت زندگی گاندی از کودکی و روشهایی که در زندگی خود بهکار برده است میپردازد. از تولد و خانواده، ازدواج اجباریاش در سن ۱۳ سالگی، تحصیل در انگلستان، سفر به آفریقای جنوبی و تجربهی تبعیضات نژادی، گیاهخواری، شرکت در جنگ و بسیاری از ابعاد زندگی درخشان وی تا ترور شدن او.
«اگر من با یک بیماری ممتد و یا حتی بر اثر زخم و جراحت کوچک جسمی بمیرم، وظیفه شما آن است (هرچند مردم هم نسبت به شما خشمناک شوند) به جهانیان اعلام دارید که من بدان سان که مدعی بودم، مرد خدا نبوده ام. اگر چنین بکنید روح من قرین آسایش خواهد شد. در ضمن به خاطر داشته باشید که اگر کسی با شلیک گلولهای مرا از پا درآورد و من گلوله را بدون نالهای پذیرفتم و آخرین نفسم را همراه با نام خداوند تسلیم کردم، تنها در این صورت در ادعای خود صادق بودهام.»
- جملات گاندی در ۲۹ ژانویه ۱۹۴۸؛ تقریبا ۲۰ ساعت پیش از آنکه به ضرب گلوله از پای درآید.
فصل دوم: مذهب و حقیقت
در این فصل گاندی از باورها و اعتقادات مذهبی خویش سخن میگوید. وی شناخت شخصیاش از نیروی برتر، برخورد او با مذهب هندو، تحقیقهایش درباره سایر مذاهب، جستجوی خداوند، وجدان و اخلاق، خودشناسی، فلسفه حقیقت، ستایش و عبادت و سایر مسائل وجودی را بر خلاف مکتوبات مذهبی با قلمی جذاب میگستراند.
«وقتی از مذهب سخن میگویم، منظورم مذهب رسمی یا مذهب مرسوم نیست. بلکه آن مذهب است که روح و اساس تمام مذاهب است و ما را با خالق خویش رو در رو قرار میدهد.»
«هیچ مذهبی والاتر از حقیقت و راستی نیست.»
«من هیچ گناهی بزرگتر از این نمیشناسم که بیگناهان را به نام خدا زیر فشار قرار دهند.»
فصل سوم: وسایل و هدفها
در فصل سوم از این کتاب به اهداف زندگانی، الگوهای پیشبرد زندگی انسان و اهمیت آنها پرداخته میشود. اینکه چگونه عقیدهی شما اگر به درستی زندگیتان را در برنگیرد میتواند مخرب باشد؛ چگونه اعتقادات تعصبی و کورکورانه نابودگر میشوند.
گاندی به سوسیالیسم هم گریزی داشته و از مفهوم برابری آن دفاع میکند البته به شرطی که درست پیادهسازی شود:
«سوسیالیسم کلمه ای زیبا است وتا آنجا که من میدانم در سوسیالیسم تمام افراد جامعه با هم برابرند هیچکس پست و هیچکس عالی نیست. در بدن آدمی هم سر از آن جهت که بالا است مقام عالی ندارد و پاشنه های پا از آن جهت که دائما با زمین در تماس هستند پست وحقیر نمی باشند. به همان قرار که اعضای بدن ادمی با هم برابرند اعضای جامعه هم با هم برابرند.»
فصل چهارم: اهیمسا یا راه عدم خشونت
این بخش از کتاب مفصلاً به اهیمسا میپردازد. اهیمسا به معنی عدم خشونت، اصلی کهن از زندگی در هندوستان است که در بودائيسم و هندوئیسم نقشی کلیدی دارد.
گاندی نیز با پیروی از همین اصل زندگی و انقلاب خود را پیش برد و نقش خود را در تاریخ جهان جاودانه ساخت. این اصل به نوعی شالوده و اساس تفکرات گاندی را شکل میدهد و در بیشتر فصلهای این کتاب به آن اشاره میشود.
البته این اخلاق به هیچ وجه به معنی سکوت در برابر ظلم و بیعدالتی اجتماعی نیست و پس از تعریف آن به کاربرد آن در مقاومت و مبارزه اشاره میشود:
«عدم خشونت و بزدلی با یکدیگر سازگاری ندارند. میتوانم تصور کنم که شخص سراپا مسلح باشد و با این همه در عمق وجود و قلب خود ترسو باشد. به دست آوردن اسلحه اگر مستقیما از ترسو بودن ناشی نشود تلویحا عنصری از ترس را در بر دارد. اما عدم خشونت واقعی بدون داشتن بیباکی و نترسی کامل غیر ممکن خواهد بود.»
فصل پنجم: انضباط شخصی
مهاتما گاندی به قناعت و سبک زندگیاش شهرت دارد. این فصل به بعدی شخصیتر از زندگی او پرداخته میشود و حتی در برخی موارد بحثبرانگیز میشود.
او در سخنانش عمدتاً به تقبیح و ترک ابعاد و شهوات حیوانی انسان تاکید دارد. قناعت، خاموش ماندن و گوش دادن، تغذیه کم و به حد کافی، روزه، روابط جنسی تنها به منظور آفرینش، کنترل خشم و احساسات و برهماچاریا (راه رسیدن به خدا) مسائلی هستند که این بخش را در بر گرفتهاند.
«لب بستن از سخن گفتن، خاموش ماندن نیست. میتوان با بریدن زبان خود هم به این نتیجه رسید. اما سخن نگفتن هم خاموشی گزیدن نیست. کسی به خاموش ماندن میپردازد که با داشتن امکان سخن گفتن هیچ کلمهی بیهودهای را به کار نبرد.»
فصل ششم: صلح بینالمللی
«ماموریت من تنها برادری جامعه هندی نیست. ماموریت من تنها آزادی هند نیست. هرچند که امروز بدون تردید این موضوع تمام زندگی من تمام وقت مرا پر میکند. اما از راه تحقق بخشیدن آزادی هند من امیدوارم ماموریتی که برای برادری جهان دارم، تحقق بخشم. وطندوستی من چیزی اختصاصی نیست بلکه همه را در بر میگیرد.»
فصل ششم کتاب به اندیشههای فراملیتی گاندی اشاره دارد. او بر اینکه ناسیونالیسم پیشزمینه اینترناسیونالیسم است تاکید میکند و میگوید ابتدا باید آزادی را از وطن خود آغاز نمود. او به دوستی و برادری جهانیان معتقد است و خود را خادم هندوستان و بینالملل معرفی میکند.
«اگر این جهان نتواند روزی به صورت جهانی واحد درآید هیچ میل ندارم که درآن زندگی کنم»
فصل هفتم: انسان و ماشین
سیستم اقتصادی، رفاه اجتماعی، صنعت و ماشین موضوعات این بخش از کتاب هستند. او سیستم حاضر در جهان را نقد میکند، توده مردم را عامل پیشرفت و بقا میداند، از صنایع کوچکتر دفاع میکند و چرخ ریسندگی دستی را راهحلی آسان، علمی و فوری برای مشکل هند معرفی میکند.
«باید اعتراف کنم که من نمیتوانم خط فاصلی مشخص و قاطع یا تفاوتی محسوس میان امور اقتصادی و امور اخلاقی قبول کنم. اقتصادیاتی که به آسایش اخلاقی یک فرد یا ملت زیان برساند مخالف اخلاق است و از این جهت گناهآمیز است. به همین قرار، اقتصادی که به کشوری اجازه دهد کشوری دیگر را طعمه خود سازد، خلاف اخلاق میباشد.»
فصل هشتم: فقر در میان فراوانی
فصل هشتم فقر را دقیقتر مورد بررسی قرار میدهد و مثالهایی از جامعهی وقت هندوستان میزند، نظام سرمایهداری را مورد نکوهش قرار داده و آرزوی برابری طبقاتی را در ذهن گاندی مینمایاند و راه رسیدن به آن را توسط عدم خشونت ترسیم میکند. او لازمهی اینها را دگرگونی درونی و شخصی خود انسان میداند.
«آرمان من توزیع مساوی و برابر ثروت میباشد. اما تا آنجا که من میتوانم ببینم چنین آرمانی تحققپذیر نیست. از اینرو من در راه توزیع متناسب و شایسته تلاش میکنم.»
«برای مردمی گرسنه و بیکار، خدا فقط میتواند به صورت کاری که وعده نان و مزد را همراه داشته باشد، جلوهگر شود.»
فصل نهم: دموکراسی و مردم
عدالت اجتماعی، دموکراسی و باز هم عدم خشونت. به سیاسیترین بخش کتاب میرسیم که حقوق انسانی عمده آن را متشکل میشود. گاندی حکومت موردنظر خود پس از استقلال از انگلستان را بیان میکند و روشهای مختلف کشورداری را مورد بررسی قرار میدهد. وی حقوق اساسی و مشارکت ملت در سیستم سیاسی را به مردم ارزانی میدهد و مجدداً وجدان و نفس مردم و رهبران را در سیاست کلان موثر میداند.
«عقیده مسلم من این است که هیچکس آزادی خود را از دست نمیدهد مگر به علت ضعف خودش.»
«اگر ما نتوانیم به صورت مردان و زنان آزاد زندگی کنیم باید از مردن خود شادمان باشیم.»
فصل دهم: آموزش
اینجا آموزش و پرورش به عنوان یکی از نیازهای اساسی انسان توسط مهاتما گاندی مورد بررسی قرار میگیرد. او ضرورت تدریس به زبان مادری را گوشزد میکند، سیستم آموزشی دوران استعماری را نقد میکند و از تجربیات و سختیهای شخصی خود در دوران تحصیل میگوید.
مهاتما گاندی صرفاً باسواد شدن را هدف تحصیل ندانسته و روی کاربرد تحصیل تاکید دارد. آموزش ابتدایی از نظر او باید اجباری و مجانی باشد. دانشها و مهارتهایی چون ورزش، موسیقی و ادبیات را ضروری میداند و معتقد است دانش جنسی باید به جوانان آموخته شود.
«منظورم از آموزش آن است که بهترین خصال و استعدادهای کودک یا انسان از لحاظ جسم و اندیشه و روح بهشکلی همه جانبه بیرون کشیده و پرورانده شود.»
فصل یازدهم: زنان
در فصل یازدهم به زنان به عنوان یکی از ارکان اساسی جامعه پرداخته میشود. مهاتما گاندی علیرغم جو حاکم بر محیط زندگی خود زنان و مردان را یکسان، برابر و مکمل میداند وکاملا مخالف تبعیض جنسیتی است و علیه این باور شورش میکند. او عفاف را خصلتی درونی میداند و مقید است که عفت چیزی نیست که با دیوار و حجاب بتوان آن را محفوظ نگه داشت.
«زن نباید بیش از این خود را وسیله شهوترانی مرد بشمارد. علاج این وضع بیشتر در دست خود زن است تا مرد.»
«من جدا عقیده دارم که آزادی و نجات هند به فداکاری و روشنبینی زنانش بستگی دارد.»
فصل دوازدهم: گوناگون
فصل آخر کتاب درباره موضوعات پراکندهای هستند که امکان بررسی آنها به تنهایی نبوده است و شامل اظهارات شخصی گاندی و نقلقولهای مختلف وی هستند.
«اگر در من روح شوخطبعی و خوشخلقی وجود نمیداشت، میبایست مدتها پیش خودکشی کرده باشم.»
«باید قبول کنیم که مخالفان ما هم در نظرهای خود به اندازه ما شرافت دارند و در آنها نیز همان انگیزه وطندوستی که ما مدعی آن هستیم، وجود دارد.»
«اخلاق واقعی در دنبال کردن راه دیگران نیست. بلکه در آن است که راه حقیقی و درست را برای خویش پیدا کنیم و بدون بیم و باک آن را دنبال گیریم.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چطور درست رزومه بنویسیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما همه خوابیم، خوبیم! |نگاهی به تئاتر ابتدا وارد می شود
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب استخوان خوک و دست های جذامی