عکس های خندان از کجا آمدند؟


هیچ گاه آدم ها این همه عکس از خودشان نداشتند.

عکس های زیبا با صورت هایی شاد و همراه با لبخند، لباس هایی رنگی و مناظری فوق العاده،


انسان ها هیچ گاه این شانس را نداشتند که این همه تصویر از لحظه های خانوادگی، دوستانه و حتی تنهایی های دیگران را ببینند.

عکس های شاد مردم

ما انقدر عکس های شاد دیگران را تماشا کردیم که کم کم به این نتیجه رسیدیم که این ها واقعی نیستند.

چرا دیگران همیشه می خندند و من نمی خندم؟

چرا زندگی های دیگر پر از عشق و لحظه های شادی هستند و زندگی من اینطور نیست؟


چرا دیگران همیشه خوشگل هستند و من  نیستم؟

من خیلی وقت ها بی حوصله هستم و چهره ام را دوست ندارم.

چرا عکس های من قشنگ نیستند؟

عکس های من  خیلی وقت ها زیبا نیستند، حتی زمان هایی که به خودم می رسم، ژست می گیرم و می خواهم که خوشگل باشم.

این همه تلاش برای “یک جور دیگر بودن” در عکس ها از کجا آمده است؟

چرا وقتی لحظه ای ثبت می شود اینقدر اصرار داریم که در بهترین حالت باشد،

حتی اگر واقعی نباشد.

تاریخ لبخند در عکس

چه شد که ما در مقابل دوربین لبخند زدیم؟

وقتی دوربین اختراع شد، برای اولین بار لحظه ی های واقعی ثبت شدند. قبل از آن فقط با نقاشی می شد تصاویر را حفظ کرد. در آن دوران مردم ساعت ها در مقابل نقاش می نشستند تا چهره شان را ترسیم کند.

در این مدت شخص باید ژست راحت می گرفت، چون این کار طول می کشید، هدف فقط این بود که یک نقاشی از چهره ی واقعی شخص وجود داشته باشد تا بعدها نوادگان بدانند پدربزرگ و مادربزرگشان چه شکلی بودند.

اختراع دوربین عکاسی

در اواخر قرن نوزدهم دوربین های عکاسی برای اولین بار صحنه هایی واقعی از دنیا و مردم را ثبت کردند و این وظیفه ی خطیر از دوش نقاشان برداشته شد.

مردم به همان شکل که برای کشیده شدن تصویرشان روبروی نقاش می نشستند، جلوی دوربین ظاهر می شدند،

همانطور معمولی، طبیعی و بدون لبخند.

مانند هر چیز دیگری که تازه به دنیا اضافه می شود، نیاز به وجود عکس هم از سوی مردم احساس نمی شد، چرا که آن ها قرن ها بدون عکس زندگی کرده بودند.

عکس و تداعی شادی

عکاسی به عنوان یک صنعت و هنر نیاز به تبلیغات داشت، اینجا بود که روانشناسان تصمیم گرفتند این صنعت را در ذهن مردم با احساس دلپذیر شاد بودن پیوند بزنند.

پیوندی که در روانشناسی به آن تداعی Assiciation  می گوییم.

روانشناسان گفتند اگر مردم در عکس ها لبخند بزنند و خوشحال و زیبا باشند، این باعث می شود، مردم نسبت به عکس و عکاسی هم احساس خوبی پیدا کنند.

در برابر دوربین عکاسی بگو سیب

به این ترتیب عکس ها نشان دهنده ی دنیایی شدند که با دنیای معمولی ما تفاوت داشت. ما یاد گرفتم هر بار که دوربین را دیدیم لبخند بزنیم،

حتی اگر لبخند زدن سخت بود بگوییم سیب، تا شاد به نظر آمده باشیم.


روانشناسی تداعی

مساله تداعی در روانشناسی خیلی اهمیت دارد. خیلی از احساسات خوب در نتیجه ی تداعی با چیزهای خوب و خیلی از احساسات بد ما در نتیجه ی تداعی با چیزهای بد بوجود آمده اند.

تداعی همان چیزی را توضیح می دهد که خیلی از افراد با اصطلاح شرطی شدن می شناسند.

روانشناسان رفتارگرا معتقدند همه ی افکار، باورها، اعتقادات و احساسات انسان را می شود با تداعی توضیح داد، این اعتقاد همان اندازه که بزرگ و عجیب است، مخالفان سرسخت هم دارد،

ولی می شود گفت هیچ کدام از مخالفان سرسخت هنوز نتوانستند این ادعا را به طور کامل رد کنند.

چون برای ما سخت است که قبول کنیم چقدر قدرت تفکر ما کم

و قدرت احساسات ما زیاد است.



چقدر راحت می شود فکری را به ما القا کرد و چقدر آسان می شود ما را وادار کرد احساس خاصی نسبت به چیزی داشته باشیم.

در مورد این مساله خیلی باید نوشت و خواند. این ها مسائلی هستند که مخالف زیاد دارند.

هر چیزی که باعث شود انسان به خودش شک کند،

از او بخواهد که یک بار دیگر نگاهی به خودش، افکار و سبک زندگی اش بیندازد،

در او مقاومت شدید ایجاد کرده

مورد مخالفت قرار می گیرد.

چون ما انسانیم و سرسخت.

چون می خواهیم باور کنیم که خودمان اراده داریم و انتخاب می کنیم.

برای اشرف مخلوقات سخت است که قبول کند بیشتر زندگی اش را سوار بر موجی که دیگران ساخته بودند به این سو و آن سو رفته است.

عکس تنها یک نمونه ی کوچک از تاثیرگذاری رسانه هاست بر ذهن انسان.


این تاثیر آن قدر قوی است که ما می دانیم این اثر مصنوعی است.

می دانیم که این همه شاد نیستیم.

حتی می شود گفت خسته شده ایم از بس در این دنیای خراب عکس های قشنگ دیده ایم.

از بس که چهره های واقعی را بر صفحه ی گوشی مان ندیده ایم.


ولی با این همه نمی توانیم نخندیم!

نمی توانیم خود واقعی مان باشیم.

این ها خیلی از حقیقت زدگی ما دورند

ولی ما

باز هم وقتی دوربین عکاسی را می بینیم،

حتی وقتی از خودمان سلفی می گیریم،

باید لبخند بزنیم.

یک هدف اجباری که دیگران در گذشته برای ما تعیین کردند.

دکتر فائزه خانلرزاده روانشناس