در این صفحه مقالات و مطالبی می خونید که به رشد فردی شما در درجه اول و رشد کسب و کارتون در درجه دوم کمک می کنه. مطالبی از جنس مدیریت منابع انسانی و کوچینگ
چگونه از یک کوچ معمولی به یک کوچ عالی تبدیل شوید
بخش زیادی از موفقیت در حرفه کوچینگ، بر اساس کیفیت کارتان ایجاد می شود. اگر نتوانید خدمات کوچینگ با کیفیت عالی ارائه دهید، هیچ راهبرد بازاریابی، کسب و کار کوچینگ شما را حفظ نخواهد کرد. 5 راهبرد زیر به شما کمک می کند تا از یک کوچ معمولی به یک کوچ عالی تبدیل شوید:
- بازآفرینی Reinvention (کمک به مراجع برای ایجاد تغییر و تحول فردی)
- شراکت Partnership (تعهد کامل داشتن به موفقیت کوچی)
- آینده محوری Future Orientation (کمک به مراجع برای هدف گذاری و دستیابی به اهداف)
- شناخت Cognition (کمک به مراجع جهت تفکر استراتژیک و مشاهده تصویر بزرگ تر)
- گسترش Expansion (ترغیب مراجع به تعریف و پیگیری چشم انداز متقاعدکننده)
در ادامه پیشنهاداتی را درباره چگونگی تبدیل شدن شما به یک کوچ عالی، ارائه می کنیم که مبتنی بر این پنج راهبرد است.
بازآفرینی
یک کوچ معمولی به مراجع کمک می کند تا موقعیت فعلی را ارزیابی کند و تغییراتی را در زندگی و کارش ایجاد نماید و برنامه ای را به کار بگیرد که به طور افزایشی، موفقیت را همراه با گام های عملی افزایش دهد. یک کوچ عالی نیز این عمل را انجام می دهد، اما به همراه آن رویکردی غیرخطی برای ارتقای فرایند دارد، رویکردی شبیه به تکامل که در آن، تغییر خود به خود اتفاق می افتد.
نوآوری با یک کوچ عالی رخ می دهد، به طوری که کوچ با طرح سؤالاتی موجب می شود مراجع گام های بزرگ و جسورانه ای بردارد، مراجع دیگر به الگوهای قدیمی و روش های رفتاری قبلی باز نخواهد گشت. به همراه کوچ عالی، تحول شخصی، پایدار می شود.
کوچ های عالی، تحول شخصی را با به کارگیری فرآیند پارادوکس عدم آمادگی (Never Ready) ارتقا می دهند، یعنی از مراجع برای انجام مخالف آنچه مورد انتظار است درخواست می کنند که البته میزانی تنش و جدال درونی در مراجع ایجاد می کند. به این صورت که می تواند به شکل درونی در مراجع جنبش ایجاد کند و سپس تحول رفتاری، اتفاق می افتد.
یک کوچ، نحوه استفاده اش از پارادوکس عدم آمادگی را چنین تشریح می کند که به مُراجعش که یک بازیگر آماتور است کمک نمود تا خودش را از آماتور بودن به حرفه ای بودن، تبدیل کند. مراجع در بازیگری، تحصیل کرده و به طور مستمر برای تست های حرفه ای اعلام آمادگی کرده بود اما هرگز آن را پی نگرفته بود. زمانی که او با کوچ صحبت کرد، هدفش گذراندن تست های حرفه ای بازیگری بود. کوچ از مراجع درخواست کرد که هدف تست های آینده را برگزیند و آمادگی لازم را داشته باشد اما پس از این که آن را پشت سر گذاشت به تست نرود. مراجع شوکه شده بود. او با این که سخت کار می کرد و آماده بود ولی آگاهانه برای تست تئاتر نرفت. شانس دیگر برای تست کوچی، دو هفته بعد بود و دوباره کوچ فرآیند یکسانی را درخواست کرد. کوچ شرطی را اضافه کرد، که اگر او به شدت برای رفتن راغب است، می تواند برود. مراجع آماده شد و احساس کرد که به شدت راغب رفتن به تست است و البته رفت و کار را به انجام رساند و پذیرفته شد. پارادوکس استراتژی «عدم آمادگی»، به او کمک کرد تا در طی چهار هفته از یک بازیگر آماتور به یک بازیگر بهتر تغییر یابد.
استفاده دیگر از پارادوکس عدم آمادگی، زمانی بود که نویسندهای مانعی در برابر فرآیند نگارش اولین کتابش مشاهده کرد، نویسنده یک کوچ را به کار گرفته بود. این نویسنده، دلایل بسیاری داشت که احساس می کرد باید کتابی را بنویسد که همه آن را تأیید کنند. کوچ بیان نمود که: «من درک می کنم که شما فکر می کنید این کتاب، موضوع خوبی دارد اما باید بگویم که شخصاً نیازی برای این کتاب در جهان نمی بینم. تا زمانی که شما بتوانید من و خودتان را متقاعد کنید که نیاز است این کتاب وجود داشته باشد، پیشنهاد می کنم تلاشی برای نگارش آن نکنید».
این صحبت کوچ، باعث شد که نویسنده هفته های بسیاری احساس نگرانی داشته باشد. چه نیازی برای کتابش در جهان وجود داشت؟ چه کسی واقعاً می توانست به او کمک کند؟ چرا مهم بود؟ این پارادوکس، باعث شد که نویسنده روش خود را برای تفکر درباره خود به عنوان نویسنده بازبینی کند و به هدف ضمنی کتاب نوشته شده، مجدداً توجه کند. پس از یک ماه گذراندن جلسات کوچینگ و ایجاد برخی گزینه های جدید درباره آنچه می خواست در زندگی انجام دهد، در نهایت دلیلی برای نگارش یافت. مانع برطرف شد و کار او پیشرفت کرد.
شراکت
شما به عنوان کوچ در یک زمینبازی با مراجع خود ایستاده اید و به لحاظ سلسله مراتبی نه بالاتر و نه پایینتر هستید. زیرا شما کسی هستید که به دست مراجع استخدام شده اید و جلسات درباره او است، نه درباره شما. کوچ های عالی، مسئولیت یک شریک فوق العاده را بر عهده می گیرند. آنها با تمرکز و توجه زیاد در طول جلسه کوچینگ، گوش فرا می دهند و تمام پتانسیل درون مراجع را می شنوند. یک کوچ عالی، کسی است که در لحظه به لحظه جلسه کوچینگ، به دقت گوش فرا می دهد تا با سؤال های به موقع یا با ارائه بازخورد خوب، مراجع را به سمت دستیابی به موفقیت هدایت کند.
دستیابی به موفقیت زمانی ممکن خواهد شد که به سطوح چندگانه توجه داشته باشید. برای مثال زمانی که گفتگوی کوچینگ را هدایت می کنید به داستان یا روایت مراجع در یک سطح، گوش می دهید. اما در یک سطح عمیق تر ممکن است این موارد را بشنوید: توانایی ها، ارزش ها، استعدادهای شناخته نشده در وجود مراجع و خودتردیدی مراجع.
یک مراجع تجربه جلسات کوچینگ خود با یک کوچ عالی را چنین بیان می کند: «زمانی که با کوچ فعلی ام صحبت می کنم، هر جلسه حس هیجان را برای من باقی می گذارد، زیرا احساس می کنم توسط او حمایت می شوم و با یکدیگر به گزینه ها و انتخاب هایی که در زندگی ام داشته ام توجه می کنیم. کوچ من، پاسخ چالش ها و مسائل مرا بیان نمی کند بلکه دقیقاً همراه من و با هم سؤالات خوب و سختی را مطرح می کنیم. او حقیقتاً می خواهد که در شغلم موفق شوم و از من می پرسد: «چه چیزی مانع از این می شود که پس از پایان جلسه در اسرع وقت با مشتری تماس بگیری؟ آیا مایلی آن را به انجام برسانی و سپس به ایمیل من پاسخ بدهی و بیان کنید که فروش داشتی؟» او حقیقتاً می خواهد بداند آیا آن چه درباره تمایلاتم بیان کردم به انجام می رسانم. یا او می پرسد: «می خواهی جلسه این هفته را برگزار نکنیم تا زمان بیشتری برای ورزش پیدا کنی؟» من کوچ دیگری داشتم اما او توجه زیادی به این که آیا روند را دنبال می کنم یا خیر نداشت. این کوچ، مرا به طور واقعی به سمت دستیابی به اهداف منتخبم هدایت می کند. او پافشاری می کند تا به آنچه باید انجام دهم، توجه کنم و او فردی است که برای ایجاد تغییر روی او حساب میکنم.
آینده محوری
یک کوچ معمولی می تواند به مراجع در هدف گذاری و دستیابی به اهداف کمک کند. فرآیند هدف گذاری شبیه به حل مسأله است، فرآیندی عملی و خطی برای رفتن از اینجا به آنجا. اما کوچ های عالی، روش هایی را می یابند که هدف گذاری برای مراجع هیجان انگیز شود، زیرا آنها به مراجع کمک می کنند تا به انتخاب های غنی برای هر مسأله دست یابند. آنها موقعیت فعلی را به سوی موقعیت امیدوارکننده در آینده سوق می دهند.
یک کوچ عالی، با دقت به مراجع خود در مورد کسب و کارش گوش فرا می داد. بخش فروش مراجع درآمد سه ماهه یکسانی داشت، همه کارکنان او با کاهش فروش دچار استرس شده بودند، بهره وری پایین و روحیه نیز پایین تر بود. مراجع با کمک کوچ، هدف فروش خود را دو برابر کردن میزان فروش برای دوره بعدی تعیین کرد. کوچ وقتی ناباوری مراجع را مشاهده کرد بیان کرد: «این هدف قابل تحقق است چون من می دانم که بهره وری، روحیه و حتی نتایج فروش می تواند تغییر کند و همه این سه مورد به طور مستقیم تحت تأثیر رهبری شما است. من می توانم به شما این نوع رهبر بودن را نشان دهم». کوچی، این تصویر از خود را دوست داشت. او پس از دوره ای از جلسات کوچینگ، راه حل هایی را پیشنهاد داد و تعدادی از آن ها را به اجرا گذاشت. او متعجب شد که چه طور مهندسی مجدد بخش فروش به افزایش فروش منجر شد. کوچ، این امکان پذیری را برای مراجع در جهت تبدیل شدن به این نوع از رهبری فراهم آورد و در برابر شک و تردید اولیه کوچی، زمان کافی به او داد تا راه خود را برای بالفعل کردن آن بیابد. کوچ های عالی به مراجعان خود کمک می کنند تا پتانسیل های آینده خود را حتی در برابر موانع و عدم قطعیت ببینند و باور کنند.
شناخت
یک کوچ معمولی، از گفتگوی کوچینگ برای کمک به مراجع برای تفکر واضح تر و حساب شده تر استفاده میکند. اما کوچ عالی، گفتگوی کوچینگ را به یک کار هنری تبدیل می کند که به طور مؤثرتری می تواند تغییراتی را در رفتار مراجع ایجاد کند.
سؤالی که یک کوچ عالی در همان ابتدای جلسه می پرسد این است: «شکاف میان جایی که هم اکنون هستی و جایی که می خواهی باشی چیست؟ سوال بعدی این است که چگونه متوجه می شوی که به آن نقطه مورد نظر رسیده ای؟». این چنین سؤالاتی، این احساس را در مراجع به وجود می آورد که توانمند، با اعتماد به نفس و مشتاق شده تا با قدرت و با اقدام قاطع به طرف جلو حرکت کند.
کوچ عالی، بینش مراجع را به کار می گیرد و از او درباره رسیدن به حقیقتِ یک موقعیت، سؤال می پرسد. کوچ عالی در این موقعیت این سوال را می پرسد: «حالا به من بگو: حقیقت واقعی در این درباره چیست؟ چه چیزی نیاز بود بشنویم اما بیان نکردی؟»
کوچ های عالی، سؤالاتشان را برای ایجاد جهش و کمک به مراجع در تغییر از باورهای قبلی به تفکر جدید، شکل می دهند. بهترین سؤالات کوچینگ می تواند به مراجع در رویارویی با حقیقتِ موقعیت فعلی، کمک کند و چشم انداز وسیع تری را ممکن سازد. یک کوچ عالی، در جلسه کوچینگِ مدیری که از خسته کننده بودن کار و انجام کارها به روش روتین، شکایت داشت، این سؤالات را از او پرسید: «اگر شما خسته ای، تمایل داری چه تغییری در کار انجام دهی؟ آیا شما می توانی خود را به استانداردهای بالاتری از مدیریت برسانی؟ زمانی که به فردی تبدیل شوی که کمتر از کار خسته می شود آن را چگونه جشن می گیری؟»
گسترش
یک کوچ معمولی، گسترش را به معنای کمک به مراجع برای شناسایی و برآوردن نیازها و خواسته هایش می داند. اما یک کوچ عالی، مفهوم گسترش را عینی تر دانسته و مأموریت را کمک به مراجع در شناسایی چشم انداز وسیع آینده و حرکت بدون ترس به سوی آن می داند.
کوچ های عالی در گفتگوی کوچینگ، جسورانه به سمت مفاهیم توسعه منابع، فراوانی، موفقیت، جریان و شادمانی حرکت می کنند تا به مراجعان کمک نمایند که اصول راهنمای خود و نگرش هایی که دید جهانی فرد را شکل می دهند، تعیین کنند.
برای آگاهی بیشتر …
درباره دوره آموزشی کوچ حرفه ای آرنا(APC) اینجا را کلیک نمایید.
درباره دوره آموزشی پیشرفته کوچینگ آرنا(+APC) اینجا را کلیک نمایید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه یک آگهی استخدام خوب بنویسیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
با این راهکارها به چالش های بازاریابی و فروش خود پایان دهید
مطلبی دیگر از این انتشارات
رازهای تبدیل شدن به یک شرکت سرآمد