دیالکتیک |‌ بیایید کمی به بدها حق بدهیم

- دیدی چکار کرد؟!

+ آرش رو می‌گی؟

- آره دیگه. واقعا آدم آشغالیه. آخه آدم با یک حرف ساده این‌قدر عصبی می‌شه؟! معلوم شد همه‌ی اون رفتارهای قبلیش تظاهری بیش نبوده. اَه...

+ هر چی می‌گذره به دیگران برای بد بودن بیش‌تر حق می‌دم.

- یعنی چی؟

+ یعنی اون‌قدری که تو می‌گی هم آشغال نیست :)

ـ نکنه می‌خوای بگی تقصیره منه؟ لابد آشغال هم خودمم.

+ نه بابا! منظورم این نیست. بذار یک مثال ساده بزنم تا حرفم گویاتر بشه. فرض کن یک لیوان رو گذاشتیم زیر شیر سماوری که قطره‌های آب چکه‌چکه ازش خارج می‌شه و می‌افته توی لیوان. اوایل قطره‌ها ذره‌ذره ظرفیت لیوان رو پر می‌کنند ولی به بیرون چیزی تراوش نمی‌کنه. این روند به تدریج ادامه پیدا می‌کنه تا جایی که همه‌ی ظرفیت لیوان اشباع می‌شه. حالا با ریزش هر قطره‌ی کوچیک نه تنها لیوان اون رو توی خودش جا نمی‌ده بل‌که بخشی از آب‌های قبلی هم از لیوان سرریز می‌شن. معنی این سرریز شدن این نیست که اون لیوان حتی گنجایش یک قطره‌ی کوچیک رو نداره،‌ بل‌که به این معنیه که ظرفیت یک قطره‌ی اضافه رو نداره. یعنی بیش‌تر از این نمی‌تونه تحمل کنه.
آدمی‌زاد هم مثل همین لیوانه ظرفیت معینی داره و ممکنه یک جایی بالاخره سرریز بشه. مثلاً اگر با کسی قراری داشته باشی و اون دیرتر از موعد به محل برسه، تو ناراحت می‌شی. درسته؟

- آره. طبیعیه که ناراحت می‌شم.

+ ناراحت می‌شی، ولی با توجه به این که اون شخص دوستت هست یک غُر کوچیک می‌زنی و بقیه‌ش رو خویشتن‌داری می‌کنی. این خویشتن‌داری یعنی این‌که یک چیزی رو ریختی توی خودت. ظرفیت خودت رو اِشغال کردی تا روابط دوستانه سالم و محفوظ بمونه. یا مثلاً وقتی توی خیابون یک نفر می‌پیچه جلوت و نمی‌ذاره به مسیر قانونیت ادامه بدی به خودت فشار میاری و ظرفیتت رو اشغال می‌کنی.
شوخی‌کردن‌هایِ بی‌جای دوستان،
فشارهای کاری،
بیماری عزیزانت،
ناکامی توی مراحل زندگیت،
خارج شدن افسار کارها از دست،
ضرر مالی دیدن توی یک تصادف و خیلی چیزهای دیگه،‌ می‌تونه تو رو عصبی، ناراحت و یا بی‌حوصله کنه. همه‌ی این‌ها مثل اون قطره‌های آبی هستند که در وجود تو انباشته می‌شن. تو فقط عصبی‌شدن امروز آرش رو دیدی؛ ولی خیلی دیگه از مشکلاتی که اون باهاش درگیره و از چشم‌های تو پوشیده‌ست رو نمی‌بینی. آرش امروز از کوره در رفت چون خیلی وقته که خودش رو قوی نگه داشته و مقاومت کرده. شاید اگر این حرف رو به آرشِ ۲ سال قبل می‌زدی به روی تو می‌خندید. شاید اصلاً یادش می‌رفت که توی چی گفتی؛ ولی الان ظرفیتش تکمیل شده و حتی تاب تحمل یک قطره‌ی کوچیک رو هم نداره. آرش می‌دونه که رفتارش اشتباهه،‌ فقط نمی‌تونه جلوی خودش رو بگیره. حق هم داره.

- حق داره؟! یعنی کارش اشتباه نبوده؟

+ چرا کارش اشتباه بوده، ولی باید کمی به‌ش حق بدی. خودِ من قبلاً خیلی‌ها رو سرزنش می‌کردم. نصیحت‌شون می‌کردم و باهاشون حرف می‌زدم. یادمه یکی از بچه‌ها خیلی بی‌نظم شده بود و برای زندگیش تصمیم‌های سرسری می‌گرفت. به‌ش گفتم چرا فلان‌کار رو نمی‌کنی؟ براش توضیح دادم که تصمیم هفته‌ی پیشش اشتباه بوده و لازمه که هرچه سریع‌تر اصلاحش کنه. می‌دونی چی به من گفت؟ گفت: «من خودم این‌ها رو می‌دونم. می‌دونم چی درسته، چی غلط. مشکل من اینه که نمی‌تونم. نمی‌کشم گزینه‌ی درست رو عملی کنم. توان ندارم درست فکر کنم.»
این‌جور آدم‌ها به نصیحت نیازی ندارند. محتاج همدردی‌اند. شاید حداقل کاری که می‌تونیم بکنیم این باشه که سراپا براشون گوش بشیم و نخوایم ژست مشاورهای کارکشته رو بگیریم. همین!

- خب چی شده؟ تو چی از آرش می‌دونی که داری این حرف‌ها رو می‌زنی؟

+ من از آرش چیزِ زیادی نمی‌دونم. فقط می‌دونم سال سختی رو گذرونده. می‌دونم که همیشه اینی که الان هست نبوده. من هم در آینده کسی که الان هستم نخواهم بود. همه‌ی ما آدم‌های نرمالی به نظر می‌رسیم چون هنوز شرایط غیر نرمال رو درک نکردیم. همه‌ی ما تا جایی خوبیم و به رفتارهامون کنترل داریم که ظرفیت‌مون پر نشده باشه.

- این‌جوری که تو داری می‌گی هر کسی حق داره هر کاری دلش می‌خواد بکنه و بعد هم بندازه گردن کم‌شدن ظرفیت. فکر نمی‌کنی داری بهانه برای توجیه می‌دی به دیگران؟

+ تا حدودی راست می‌گی. اما نه دقیقاً. ببین در هر صورت زندگی قطره‌های مشکلات رو بی‌امان به سرمون می‌ریزه؛ مهم اینه که:
با مشکلات بی‌خود خودمون رو کم‌ظرفیت نکنیم. تا جایی که امکان داره تاوان اشتباهات خودمون رو کم کنیم.
کارهای ممکن رو برای افزایش ظرفیت روحی انجام بدیم و تا حد امکان هر روز برنامه‌ای برای تخلیه‌ی ظرف روحی‌مون داشته باشیم. آرش اگر تقصیری داشته باشه اینه که تلاشی برای افزایش سعه‌ی صدر انجام نداده. البته این رو هم نمی‌دونم. شاید انجام داده و ما خبر نداریم. این رو هم یادت باشه که ما به جای اون زندگی نمی‌کنیم. از چیزی که حس می‌کنه بی‌خبریم.

یا حق!

یک نفر می‌گفت مطالعه‌ی تاریخ ظرفیت روح آدم رو وسعت می‌ده. آدمی که با همه‌ی ملت‌ها زندگی کرده، اتفاقات روزمره کم‌تر اون رو شوکه می‌کنه و از پا در می‌آره.
یا مثلاً مناجات و توکل به خدا، فکر کردن همیشه به اهداف هم گزینه‌های دیگه هستند.
مولانا یک شعر داره که به نظر می‌رسه حافظ جوابش رو داده:
مولانا:
زین همرهان سست‌عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

حافظ:
ملول از همرهان بودن، طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد «عهد آسانی»


شما چه روشی برای تقویت ظرفیت روحی پیشنهاد می‌کنید؟
هرکسی که ملاقات می‌کنید در حال جنگ در میدانی است که شما هیچ‌چیز درباره‌اش نمی‌دانید!
پس، مهربان‌تر باشید.

احسان محمدی
https://virgool.io/@mym/angry-gaemkedbxvdd