شرمندهٔ جانان ز گرانجانیِ خویشم
درس سیاست از یک شیرینیفروشی
پردهی اول
از علی پرسیدم، به نظر خودت رازِ فروش بالات چیه؟ با اینکه رقبای زیادی دور همین میدون هستند که حداقل از لحاظ ظاهری از تو بهترند. از شیک بودن مغازههاشون و سر نبش بودن، بگیر تا قدمت و تنوع کیک و شیرینیهایی که پخت میکنند. ولی به نظر، هم فروشِ تو بیشتره، هم توی این شهر کوچیک شناختهشدهتری. حتی از خیلی شنیدم بقیه به تو حسودی میکنند. نمیخوای رازش رو بهم بگی؟
علی جعبهی شیرینی را روی ترازو گذاشت. دکمهای زد. عدد ترازو صفر شد. شیرینیهای درخواستی مشتری را داخل جعبه گذاشت.
- دو کیلو شد خانم. اضافه کنم یا دیگه بسه؟
- بیزحمت نیمکیلو هم ازین نارگیلیها بذارین.
سوالم رو جواب نداد. حواسش جای مشتری بود. برای همین هم من دوباره سوالم رو به زبون نیاوردم. مشغول تماشای ویترین شیرینیهای قنادی علی و باباش شدم. قبلا برادرم توی قنادی کار میکرد. با این که از بچگی آرزوش این بود که برای یک شیرینیفروشی کار کنه تا یک دل سیر شیرینی بخوره، اما بعد اون کار، تمایلش به شیرینی بهشدت افت کرده بود. با خودمون فکر میکردیم شاید سیر شده. آخه ما همیشه تا به چیزی نرسیم عطش بیشتری برای رسیدن بهش داریم. اما وقتی بهش میرسیم دیگه اون آرزوها و تخیلات، خیلی سریع فروکش میکنند و احساس میکنیم اون چیزی نبود که مدتها دنبالش بودیم.
اما خودش دلیل دیگهای داشت. از وقتی که از نزدیک با روال پخت شیرینی آشنا شده بود و گرمای کوره و طعم و جنس مواد رو بدون واسطهی اون ظاهر فریبندهی داخل ویترین دیده بود، اشتهاش سرعقل اومده بود و دیگه سرکشی سابق رو نداشت. شاید مثل عاشقی که بعد سالها فهمیده، معشوقهش جزامیه! برای من از موادی که داخل شیرینیها میریزن میگفت و از مدت زیادی که نگه میدارن و اینکه چطور با چند ترفند ساده اون عفریتهها رو بزک میکنند و میفرستند واسه فروش.
علی که تازه سفارش مشتریاش را تحویل داده بود، رو کرد به من و پرسید:
راستی چی داشتی میگفتی؟ ببخشید حواستم نبود! آها! از راز فروش پرسیدی. خوب مگه ندیدی؟
گفتم: چی رو؟
گفت: ببین! زمانی که من جعبهی شیرینی رو روی ترازو گذاشتم وزن رو صفر کردم تا پول جعبه رو از مشتری به قیمت شیرینی نگیرم. درواقع با این کار مشتری به من اعتماد میکنه. وقتی من جلوی چشمهای خودشون حقی رو ازشون نمیخورم، دارم یک حس از طرف خودم به مشتری منتقل میکنم که داره با یک فروشندهی مُنصف روبهرو میشه.
اما رقبا این کار ساده رو انجام نمیدن. وقتی مشتری میبینه که فروشنده اینقدر حریصه که حتی جلوی خودش داره پول جعبه رو هم میگیره، با دلهره خیالش میره جایی که شیرینیساز، خودش رو فارغ از هرگونه ناظری بدونه. با خودش میگه معلوم نیست این آدم نامطمئن چی توی شیرینیها میریزه،
معلوم نیست اینها از کِی توی یخچالهاشون موندند
معلوم نیست چه کارگرهایی با چه بهداشتی مشغول پخت هستند
حالا ممکنه واقعا اونها خیلی از نکات رو رعایت بکنند، اما چون حس اعتماد رو به مشتری القا نکردند، مشتری هم به سایر کارهای پنهانشون نمیتونه با دیدهی پُر شک و منتقدانه نگاه نکنه!
برای همین، به این امید از من خرید میکنند که شاید در بقیهی مراحل پنهانِ آمادهسازی شیرینی، همینقدر منصف و عادل باشم. در حالی که همین اعتماد کوچیک رو به رقبا ندارند.
پردهی دوم
جزئیات مفاد برجام، قراردادهای بینالملی، مناقصهها و برونسپاریهای دولتی
انتصابات در سازمانهای حاکمیتی، احکام صادرهی دستگاه قضا
شیوهی کمکرسانی مسئولان به حادثهی پلاسکو و کشتی سانچی
و بسیاری دیگر از رویدادهای روزمرهی کشور ما، دارای جزئیاتی هستند که از نگاه عمومی بهدورند. مثل کیفیت پُخت، نگهداری و موادی که یک شیرینیفروشی استفاده میکند و مشتری آنها را نمیبیند.
خانههای اشرافی،
رفتار ناشایست با مردم عادی
انتصاب آشنایان در امور غیر تخصصی
و بسیاری دیگر از رویدادهای روزمرهی کشور ما، جلوی چشم مردم هستند، در رسانههای همگانی منتشر میشوند و بهراحتی توسط افراد غیر متخصص میتوانند مورد ارزیابی قرار بگیرند. مثل صفر کردن یا نکردن ترازو برای جعبهی شیرینی.
زمانی که مسئولین در «دیدنیها» تلاشی برای جذب اعتماد عوام نمیکنند، زمینهی بیاعتمادی به دستگاههای خودشان را در مسايل «نادیدنی» فراهم میکنند.
وقتی یک شهروند به عملکرد نمایندههای خودش در دستگاههای حاکمیتی مشکوک شود، تلاش مُجدانهاش را برای کسب منفعت شخصی و نجات دادن داراییهایش در یک جنگل خیالی، برای بقای بیشتر انجام میدهد.
حاکمانی که حس اعتماد به خودشان را از تودههای مردم سلب میکنند، اگر چه باکیفیتتر از رقبایشان کار کنند، اما تأثیر مطلوبی بر شرایط کشور نمیگذارند؛ زیرا تودههای مردم، با این بیاعتمادی، بهجای اینکه یاریگر حکومت در بهبود شرایط باشند، بیشتر به دشمنِ حاکمان تبدیل میشوند و به دنبال کسب منافع شخصیِ کوتاهمدت میروند.
احتکار خانگی،
بالابردن خودسر قیمتها توسط کسبه و تولیدکنندهها
عدم غیرت به حمایت از تولید داخلی،
زندگی اشرافی،
مهاجرت،
کمک نکردن به موسسات خیریه مانند کمیتهی امداد
و بسیاری دیگر از مشکلات کشور که تودههای مردمی، بسیار در آن تأثیر گذارند، شاید ناشی از همین نکتهی ساده باشد. شفافیت، اعتمادسازی و صداقت مسئولین، کلید بسیاری از مشکلاتی است که برای حل آن مشکلات نیاز به کمک یکایک ملت دارد.
ایجاد حس اعتماد در میان مردم، کار سادهایست که با سازوکارهای روشن شفافیت انجام میشود. این شفافیت از نشاندادن کارهای سادهی ظاهری را در بر میگیرد، تا ریزِ قراردادها و تراکنشهای سازمانها.
البته معنای شفافیت، علاوه بر مشاهدهی رفتار و تصمیمات کارگزاران، مشارکت در تصمیم و عمل را هم شامل میشود. که برای دانستن بیشتر حول «شفافیت»، این ویدئو را پیشنهاد میکنم:
تمرین:
فرض کنید شما یک تولیدکنندهی بیسکوئیت هستید. میدانید که با قیمت سابق، تولید مقدار قبلی صرفهی اقتصادی ندارد. در این شرایط کدام استراتژی را دنبال میکنید؟
- قیمت را افزایش میدهید و مقدار را یکسان نگه میدارید.
- قیمت را یکسان نگه میدارید و مقدار را کاهش میدهید؟
- یا چی؟
یا حق!
نوشتهی قبلی من:
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیالکتیک | بیایید کمی به بدها حق بدهیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نباید کتاب بیشعوری را خواند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیلمهای اقتباسی یا کتابهای مرجع؛ کدام یک؟