سؤال درست بپرسیم
به این خیال خوش آمدید!
کمی جلوتر میروم، فرق چندانی نمیکند، چیزی نمیبینم ...
من کورم یا اینجا تاریک است؟ شاید هم حالت نور متفاوت است ...
قوانین فیزیک اینجا چگونه است؟ اینجا اصلاََ قابلیت جا شدن دارد؟
بیخیال چشم میشوم، دستانم را تکان میدهم.
کمی به راست، کمی به چپ، چیزی لمس نمیشود ...
پاهایم کجایند؟ آیا واقعاََ دستانم تکان خوردند؟
کمی جلوتر، کمی عقبتر، آیا اصلاََ تکان میخورم؟
من که همیشه دماغم گرفته، شاید بخاطر همین بویی به مشام نمیرسد!
در این تاریکی چه چیز برای خوردن پیدا کنم؟ من که گرسنه نیستم ...
انگار صدا میآید، اما از بیرون نیست، همهش همینجاست، اما اینجا که جا نمیشد؟!
تنها خیال جواب است. قانون اینجا منم، خدا اینجا منم، وای به حال اهالی ...
غم و غصه، خشم و رنج، کینه و نفرت، حسد و طمع، اینجا همه در عذابند ...
اگر گفتید تاریکی را اینان علتند، درست این است که تاریکی هم اینجا منم ...
امشب جهنم داوطلب میطلبد، جهنم منم، داوطلب منم ...
آری حواس را کشتم، خیال را زنده گزاشتم
میسوزم ولی نمیسازم، هرچه هست بس است
برای اینان نه جلاد، بلکه هم عذاب منم
میکشم، به آتش میکشم، به زنجیر و صلابه
گاهی به این فکر میکنم، زنجیر و صلابه باشم یا اینان؟
آری، جهنم همینجاست، همانجا که انتخاب بین بد و بدتر است
در این بین بدترین منم
عوضش جای شما آن بیرون امن است
مطلبی دیگر از این انتشارات
تولد 28 سالگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
حق انتخاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمی حرف دل