عمدا دارم به بطالت میگذرانم، عمدا، عمدا.
حالمان خوب میشود!
–– میگن موقع تحویل سال، مشغول هر کاری باشی، کل سال در حال انجام همون کار میمونی. انگار لحظه تحویل سال یهجورایی کل ۳۶۵ روز پیش روت رو تعیین میکنه. ولی به نظر من قضیه کلا برعکسه. انگار تو لحظه تحویل سال کل اون ۳۶۵ روزی که پشت سر گذاشتی میاد جلوی چشمت، انگار اون سالی که گذروندی حالت رو موقع تحویل سال مشخص میکنه. ––
همین فکر میتونه برای من جواب خیلی چیزها باشه، مثل همین که چرا امسال، برای عید، کسی خوشحال نیست. کسی ذوق نداره، حتی اونهایی که سالهای قبل از ذوق عید قلبشون مثل گنجشک میتپید. (از جمله خودم)
امسال برامون انقدری بد بود که نیازی به بهانه دیگهای برای بد حال بودن نداشته باشیم، مثالش همین چند ماه پاییز و زمستان. (نیاز به توضیح نیست، معرف حضور هست)
اما اگر این حال بد، این روح خاکستری و بیحوصله و کِرِخت، خلاصهای از ۱۲ ماهِ از سرگذشتهست، پس با تغییر سال، اون هم قراره تغییر کنه، قراره لکهی نفرتانگیزش محو بشه، تا فقط ازش یه خاطره بمونه. خاطرهای که چطور این لکه رو پاک کردیم، چطور این روح بیحال رو دوباره سرحال آوردیم، چطور دوباره لبخند زدیم.
سخته، ولی دوباره حالمون خوب میشه.
وقت میبره، ولی دوباره حالمون خوب میشه.
درد داره، اشک داره، بغض داره، ولی دوباره حالمون خوب میشه.
حالمون که خوب شد، عید میشه. اما این بار ما خوشحالیم، ما هستیم که توی چشم زندگی زل میزنیم و طوری میخندیم که اشکش در بیاد، ماییم که پیروزیم.
سال دیگه، موقع تحویل سال، همینجا برمیگردم و دوباره مینویسم، این بار مینویسم از خوشی و شادی و آزادی، از سالی که با لبخند تموم شد، با دست باز، با جیب پر.
جانتون سلامت
عیدتون مبارک?
–– نمیدانم چرا بعضی برای دعوت از بهار، زمستان را فرش میکنند و زیر پایش میاندازند. باور کنید، زمستان آنقدر هم بد نیست، سرد و خشک و زُمُخت نیست. زمستان زیباست، برای کسی که دستان سرد عشق را در دستان خود گرم میکند. ––
مطلبی دیگر از این انتشارات
معلق ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
من و گم شدن در دغدغه هایم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامهای به او