حسی که من دارم ?


میشه راهنمایی کنید چه طور وقتی خانواده ام از من همون تصویری که خودشون می‌خوام رو دارن باید خوشحال باشم ؟
میشه بپرسم وقتی از همه جا جلوم رو میگیرن چطور کارهایی که خوشحالم رو می‌کنه رو انجام بدم ؟
والا دیگه خسته شدم . همه میگن لذت ببر ، از لحظه لحظه ی زندگیت استفاده کن ، ممکنه همین فردا بمیری پس شاد باش ، باید تا وقتی تینیجر هستی ازش استفاده کنی اما هیچ کس نمیگه چطور ؟
باید چطور اون کار ها رو انجام بدم ؟
من واقعاً سعی خودم رو میکنم اما انگار خدا نمیخواد من بهش برسم ، انگار خدا کلا برخلاف من هست
من واقعاً داشتم سعی خودم رو میکردم ولی بعد از یه مدت دیگه دیدم نمیشه ، نمیشه مثل قبل لذت برد چون بزرگ شدم و دیدم خیلی فراتر از اون چیزیه که فکر میکردم ، به خودم اومدم دیدم اصلاً تا الان هم لذت نمی بردم فقط چون مامانم میگفت وقتی کارتون میبینی خوشحال میشی منم میگفتم پس الان خوشحالم یا وقتی بهم میگفتن وقتی میری مهمونی خوش میگذره وقتی میپرسیدن خوش گذشت ؟ لبخند میزدم و میگفتم آره خیلی خوش گذشت چون فکر میکردم درستش همینه
یا میگفتم معلمم خیلی مهربونه چون باید اینجور باشه ، اگر هم نیست لابد من متوجه نمیشم ، بعد یه دفعه به خودم اومدم دیدم هیچ کدوم از اونها واقعی نبود ?
اما همونا باعث شده بود که بقیه فکر کنن من خیلی برونگرا هستم و همیشه از درس خواندن لذت میبرم و دلم میخواد برم مهمونی و همیشه مثل بقیه ام و اصلا شیطون نیستم
ولی وقتی به خودم اومدم دیدم از مردم خوشم نمیاد دیدم درس خواندن مسخره ترین کار دنیاست دیدم ریاضی اونقدرا هم دوست داشتنی نیست دیدم دلم نمیخواد برم مهمونی فامیلی
فقط می‌خوام یه گوشه بشینم و همون کاری رو که می خوام انجام بدم
و من یه زمانی کلی دوست داشتم ، از همون زمان مهد کودک همیشه دور و برم پر از دوست های خوبی بود که منو برای مهروبونیم می خواستن
اما وقتی به خودم اومدم دیدم همه شون رفتن و دورم رو یه سری آدم گرفتن که بخاطر تصور خودشون از من دوستم هستن
و رسیدم به جایی که وقتی می‌خوام با
خانواده ام در مورد علاقه ام و رفتارم و هرچیزی صحبت کنم میگن لابد میخوای وانمود کنی با ما قهری یا میگن توهم یه جا یه چیزی دیدی الان اومدی میگی منم اونطوریم یا میگن همش بخاطر تاثیر چیزای دیگس یا می‌خندن و مسخره ام میکنن و جدیم نمیگیرن
وقتی هم میگم می‌خوام برم فلان جا یا فلان کار رو انجام بدم میگن چون دیگران اون کار رو میکنن دلیل نمیشه تو هم بکنی یا بگو ببینم کدوم از دوستات اون کار رو کرده و تو فک میکنی خیلی باحاله ؟
حتی وقتی می‌خوام یه لباسی که فک میکنم بهم نمیاد رو نپوشم هم میگن لابد یکی گفته بده توهم باور کردی
یا می‌خوام مدل موهام رو تغییر بدم میگن اصلا بهت نمیاد هرکی گفته کلا گوش نده
یکی دوبار هم نشستم و کامل باهاشون حرف زدم و گفتم قول میدیم دیگه اونجوری نکنیم
ولی روز بعدش هیچی تغییر نکرد
منم تصمیم گرفتم دیگه کلا با هیچکی درمورد احساسم حرف نزنم و الان واقعا تبدیل شدم به یه بازیگر که خیلی راحت می‌تونه نقشش رو انجام بده ?
و مطمئنم الان میگین داره بزرگ نمایی می‌کنه
ولی ....... نمی‌دونم چطور توضیح بدم