دلمشغولی ام نیستی!!!

دیشب قبل از خواب دو خط کلیسای جامع خواندم و یک غزل از منزوی!


قهوه خوردم و شکلات کاراملی...پاستیل خوردم و آدامس نعنایی!!!


داگویل دیدم و شجریان گوش کردم!


دیشب دلمشغولی شبانه ام تو نبودی !


نه هوس خنده هایت به سرم زده بود و نه عطر تلخ و گرمت توی سرم پیچیده بود!


نه باران میبارید و عزای عاشقانه های تلف شده به پای قدمهای مرددت به جانم افتاده بود!


نه ستاره ها به ساز زهره میرقصیدند و نه ماه دلبری میکرد!


جنس دوم را برداشتم و ورق زدم به موهای جو گندمی سیمون دوبوار خیره شدم و چروکهای پنجه کلاغی کنار چشمهای روشنش را شمردم!


به شبهای پرستاره ی ونگوک زل زدم و خواستم که ذهن ونگوک را بخوانم وقتی که این نقاشی را می کشید!


به لامپ کم مصرف اتاقم چشم دوختم و چشمکهایش را شمردم .هر دقیقه پنج چشمک!


امشب برای اولین بار فهمیدم ماشین همسایه با سه استارت روشن میشود!!!


امشب به عالم و آدم پناه بردم تا دل مشغولی ام تو نباشی!


میگویند اگر نام کسی در ذهنت بگردد و بچرخد احتمال بسیار قوی او نیز به تو می اندیشد!


قطعا تو به من فکر نمی کردی امشب ،چون دل مشغولی امشبم تو نبودی!!!


آسیه محمودی