قتل لحظه ها...

قرار بود لذت ببریم؛ از تک تک ثانیه ها...اما تَهش توی گرفتن چندتا عکس خلاصه شد...می گفت: بذار عکس بگیریم که همیشه بمونه...که هروقت نگاهشون کردیم، برامون زنده بشه...اما اینطور نشد!...ما اصلا اون لحظه رو زندگی نکردیم...شوق عکس گرفتن و به اشتراک گذاشتن تمام لذت اون لحظه رو خراب کرد...این غروب آفتابه که قشنگه؛ وگرنه عکاسای زیادی اون لحظه رو ثبت کردن...خرابش کردن...سازندگان تکنولوژی تک تک لحظه های ما رو خراب کردن...اونا نذاشتن ما لحظات رو زندگی کنیم...اونا بودن که به ما تلقین کردن باید به اشتراک بذاریم، وگرنه انگار اون لحظه هیچ وقت اتفاق نیفتاده...اما اینبار ازت یه خواهشی دارم؛ گوشی ات رو بذار کنار...خدا بهت چشم داده، با اون ببین...زندگی اش کن...ثبتش نکن، اگر هم کردی، بذار برای وقتی که یه دل سیر زندگی اش کردی...اینطور اون عکس هم زنده می مونه...ماها، هم خودمون رو کشتیم، هم لحظه ها رو و هم عکس هامون رو!...پس یکبار هم که شده برای زندگی، زندگی کن، بدون اینکه به ثبت کردنش فکر کنی.