مزخرف ها...


سلام ، دلم میخواست برای دانشگاه بخونم که برم تهران ، تهران رو دوست دارم ، بیشتر از اصفهان ، اصفهان شهر خیلی قشنگ و باحالیه ، یچیزی میگم یچیزی میشنوی ، از پل خواجو بگیر تاااااا سی و سه پل ، محشره این شهر ، همچنین آدمای باحالش ، میگن ما اصفهانی ها خسیس هستیم و آب از دستمون نمیچکه ، نه بابا بیشتر باید بگم اقتصادی عمل میکنیم ، میخوایم جوری باشه که بعدا اذیت نشیم .

ولی شدیدا میخوام تهران زندگی کنم ، تنها راه رفتن به اونجا و موندن تا یه مدتی که بتونم کاری دست و پا کنم دانشگاه هستش ، از معلم ها میپرسیم میگن برای اینکه بخوای دانشگاه خوب یا متوسط قبول بشی باید کنکور سراسری بدی نه کنکور فنی ، من هم خب داخل فنی حرفه ای هستم ، یعنی کنکور سراسری خب سخت تره برای من ، به مدیر مدرسه میگی چرت و پرت جواب میده ، بچه هایی هم که رفتن تهران اکثرا رشته نظری داشتن ، داخل اینترنت هم سرچ میزنم بیشتر از کنکور سراسری میاره .

نمیدونم چیکار کنم ، خودم میگم میشه رفت تهران با رشته فنی ، مگه چیه ؟

ولی نمیدونم شانس من چیه که هرکس میرسه بهم باید چرت و پرت جواب بده ، یعنی یکی نیومد درست جواب من رو بده .

بگذریم ، بالاخره پا میشم میرم تهران .

بحث رشته شد ، از بعضی بچه های رشته های نظری خیلی بدم میاد ، واقعا میگم ، داخل اتوبوس ، تاکسی ، کتابخونه ، باشگاه ، سوپری ، محله و هرجایی اونارو ببینی (بازم میگم ، بعضی هاشون) میان فقط کلاس میزارن برای رشته ای که دارن .

مثلا اونروز میگفت آره داداش من رشته ریاضی فیزیک انتخاب کردم و خیلی مخم میکشه که همچین مسائلی رو میتونم حل کنم ، فقط با یه کنکور و یه رتبه متوسط میتونم برم دانشگاه های تاپ ایران ، دلم میخواست با مشت تو دهنش بزنم .

دختر فامیلمون دوسال یا سه سال از من بزرگتره ، یجوری برای اینکه قراره دندانپزشک بشه قیافه میگیره که نگو !

انگار مریم میرزا خانی شده ، انگار نیکولا تسلائه ، اون یکی دختر فامیلمون هم همینطوره ، اون یکی میخواد پرستار بشه ، باورتون نمیشه بدتر از اون یکی قیافه میگیره !!

یا اونروز داخل باشگاه داشتم با یه پسره ای حرف میزدم ، چنان سینه سپر کرده بود و حرف میزد که نگو ، تنها دلیل این اعتماد بنفس مزخرفش هم رشته انسانیش بود .

بعضی بچه های فنی هم هستن که مزخرف تر از این دسته هستن ، خودشون رو یه لات واقعی تصور میکنند ، حس میکنند دوران ناصرالدین شاهه که از لات ها بترسن و فرار کنند ، راه میرن و همرو تهدید میکنند .

خدا نکنه یکی به این عقب مونده ها چپ نگاه کنه ، چنان عصبی میشن انگار کلی فوش بهشون دادی ، نمونش همین امروز ، قبلش باید بگم یکی از دهمی ها دوتا از میز هارو با جوهر خودکار ترکونده بود ، قبلا چندباری سعی کرده بودم جوهر خودکار رو بیرون بیارم و نشد اما نمیدونم این شازده چطوری این همه جوهر کشیده بود بیرون!

یکی از بچه ها سهوا لپ تاپش رو گذاشته بود روی این جوهر ها ، فهمیدیم رفتیم صداش زدیم اومد تمیز کنه ، به جرات میگم یک دقیقه شد ، وسط کلاس داخل یک دقیقه هزارجور شاخ و شونه کشید ، جالبیش اینه پسره رو فوت میکردی پرت میشد میرفت ، فکر میکرد میتونه یک کلاس بیست نفره رو بگیره بزنه ، آخر سر دیدیم دست بر نمیداره با هزارتا ناسزا بیرونش کردیم بره ، هی عربده میکشید به من دست نزنید به من دست نزنید .

دستمون خورده بود به لباس آقا عصبی شده بود ، یعنی فقط کافی بود سه تا از بچه ها بگیرن کتکش بزنن ، یعنی نابود میشد و کارش به بیمارستان کشیده میشد .

متاسفانه کل عمرم که خیلی هم نبوده رو با اینجور آدم ها گذروندم .

همیشه با خودم میگم یکی آدمایی که قیافه میگیرن و یکی اونایی که به قول معروف دعوایی هستن رو باید دونه دونه به تیر برق آویزون کنی .

آخه نمیدونم یعنی اون پدر و مادر چرا باید همچین آدم بدرد نخوری رو بزرگ کنند بعدشم افتخار کنند بهش ؟؟

بچت چی داره که میخوای بهش افتخار کنی ؟

نه ادب داره

نه شخصیت داره

نه میتونه درست و قشنگ حرف بزنه

نه درست راه میره

با همه الکی الکی دعوا داره

الکی میاد قیافه میگیره و فکر میکنه آدم خفنیه

واقعا درک نمیکنم ، نمیتونم بفهمم اینجور آدم هارو ، اعتماد بنفس کاذب و مسخرشون یکروزی کار دستشون میده ، دعوایی ها فکر میکنند از مافیا های روسی هستن و اونایی که خیلی قیافه میگیرن فکر میکنند از دماغ فیل افتادن .

میرم کتابفروشی کتاب بخرم ، یکی میاد و الکی کلی کلاس میزاره ، خب الان چی شد ؟ من فهمیدم بابات تویوتا داره چی شد ؟ فهمیدم میخوای دکتر بشی چی شد ؟

الان واقعا اومدی اینطوری گفتی و رفتی دکتر شدی ؟ فکر میکنی دکتر حسابت میکنه کسی ؟

الان اومدی از مال بابات برای من گفتی و نشون دادی همه رستوران های استانبول رو رفتی چی بهت رسید ؟

خیلی مسخرس ، داخل شهر کتاب اصفهان بودم ، دقیقا همین اتفاقی که تعریف کردم پیش اومد .

پسره با دوست دخترش اومد نشست رو به روی من و همین چرت و پرت هارو گفت ، دوست دخترش هم جوری ناز میومد و کلاس میزاشت انگار دوست پسرش داخل وال استریت سهام بالا پایین میکنه .

یکی از همکلاسی هام رو از دور ببینی میفهمی فاز لاتی داره ، اونروز دم رفتن به سالن برای زنگ ورزش رفتیم داخل مدرسه ای که هنوز نساختنش و فقط اسکلت ساختمون رو داره تا چندتا عکس بگیریم با بچه ها ، برای عبور باید از روی یه دیوار رد میشدیم ، این آقای به ظاهر لات حتی نمیتونست از روی این دیوار بپره ، میگفت ارتفاعش خیلی زیاده ، ارتفاعش به زور به دو متر میرسید ، بعد این شازده ادعا میکنه یه محله رو از پا درمیاره .

روی صحبتم بیشتر با کساییه که خیلی کلاس میزارن ، بدبختا شما با من یکجا زندگی میکنید ، داخل اتوبوس که میای کلاس میزاری پیش منی ، یعنی هم سطح منی ، داخل کتابفروشی که میرم هستی ، این یعنی با من توی یک سطحی

داخل تاکسی ای که میرم هستی ، یعنی با من توی یک سطحی

داخل مدرسه ، شهر ، کشور ، محله و هرجایی که هستی با منی ، یعنی با من هم سطحی .

وقتی بیا کلاس بزار که تونستی کسب و کار خودت رو راه بندازی

وقتی کلاس بزار که تونستی دستت رو توی جیب خودت بکنی ، نه اینکه وقتی با بابات دعوات شد دیگه نتونی یه کیک برای خودت بخری

وقتی کلاس بزار که دکتر شدی ، نه الان که داری درسش رو میخونی ، تو اصلا نمیدونی ده دقیقه دیگه مردی یا زنده ای ، بعد میای میگی طی چندسال آینده من بهترین میشم ، صبر کن چته ؟ ، آهسته آهسته برو جلو !

نمیدونم دیگه چیا بنویسم در وصف این آدم ها ، فقط امیدوارم مثل من هرروز با اینا سر و کله نزنید چون هر یک دقیقه که با اینا میگذره یک درصد از جونتون کم میکنه .

مرسی که تا اینجا رو بامن بودید ، من سهیلم و امیدوارم از نوشته من لذت برده باشید .

اگر انتقاد یا چیزی هست خوشحال میشم باهام در میان بزارید .