وحشت از تاریکی

ثانیه‌های زندگی من روی طیفی خاکستری از درد ترسیم شده
مه‌آلوده
یه روزنه‌های نوری داره
و من عاجزانه یا عاشقانه رد اون نورهای باریک رو گرفتم که خط خطی‌های زندگیم ادامه پیدا کنن
بودن من، بودن تو
بودن هر کدوم از ما
به یه باریکه‌ی نور بنده
هممون توی تاریکی، خودمون رو با این نورها سرگرم کردیم
تا از حس غریبگی دنیا وحشت نکنیم
برای همین
از ته قلبم
می‌خوام بگم
که گاهی بهتره نپرسی ازم که "چرا؟"
همه‌ی ما چه آگاهانه و چه ناخودآگاه
برای تک تک رفتارها و حرفامون دلیل داریم
چه بدونیم چه نه!
اون چرا، باعث میشه بیای عقب و یادت بیاد همه جا تاریکه و چند تا دلیل کوچیک اما ارزشمند، تو رو به دنیا وصل کرده
معلوم نیست بعد این یادآوری، دوباره مشتاق سرگرم شدن با معناهای زندگیت باشی یا توی سیاهی غرق...!
هیچکس نمی‌تونه تضمین کنه انتخاب کی، کدومه
انتخاب، یک لحظه‌ست
پس لطفا مواظب حرف‌هایی که می‌زنیم باشیم
شاید ساده‌ترین کلمات‌مون، دست گذاشتن روی عمیق‌ و کاری‌ترین زخم کسی باشه
شاید با اصرارهامون داریم امید و معنای کسی رو ازش می‌گیریم و خبر نداریم!
فقط خدا باید مواظب‌مون باشه:))))))))))
#شب_نوشت #پریسا_اسدی